به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، دکتر کمیل قیدرلویی عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام با فصل نامه رهیافت اندیشه گفتگویی را با محوریت اقتصاد و زنان انجام داده است که در ادامه به بخشی از آن اشاره می شود:
سؤال: سهم و جایگاه زنان در اقتصاد ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
پاسخ: ما اگر بخواهیم دربارۀ جایگاه بانوان در اقتصاد ایران صحبت کنیم، باید ببینیم در گذشته چه جایگاهی داشتند. درواقع باید دید در گذشته با چه زمینهای مواجه بودیم و دربارۀ آن زمینه در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی چه تغییراتی حاصل شده است.
در فرهنگ و نگاه سنتی ما، برای بانوان نقش اقتصادی تعریف نشده است؛ ایشان نقش همسری و مادری دارند، نقشهای خانوادهمحور مانند خاله، عمه، خواهر، مادربزرگ، دختر دارند. نه اینکه زنان کار اقتصادی نداشتند، بلکه در جامعۀ ما اصالتاً از زنان ایفای نقش اقتصادی انتظار نمیرفته و برایش تعریف نشده که بخواهد کار اقتصادی کند. مادری و همسری بهعنوان کارکرد اصلی برایش تعریف شده بود. درحقیقت وقتی در حوزۀ اقتصادی سخن میگوییم، مشاهده میکنیم که در زمینۀ ارزش افزوده و سهم از اشتغال بانوان در جامعه، مسئلۀ زنانگی در آن جایی ندارد. در نگاه سنتی جایگاه زن در خانه است، باید حواسش به بچههایش باشد، باید خانه را نگه دارد و این حتماً با کارکردهایی که زنان ما در آن دورۀ تاریخی داشتند، منطبق بوده است.
هنگامی که با پدیدۀ مدرنیته و تجددگرایی مواجه میشویم، بخشی از تأثّر جامعۀ ما از جامعۀ غرب در زمینۀ اقتصاد نمود پیدا میکند. قائلشدن نقش اجتماعی برای بانوان، از همان دورۀ اول تجدد که ۵۰ سال آخر دورۀ قاجار بود، در ادبیات، اشعار، متون و مباحثات و مقالات و یادداشتها مشاهده میشود. لذا جایگاه اجتماعی زن و انتظاراتی که از او میرفته، در بخش اقتصادی هم بهنوعی به آن اضافه میشود. رضا شاه که میآید، این را پررنگتر میکند؛ بخشی از روشنفکران حامی او و جامعۀ روشنفکری ما میگویند نصف زنان ما در مسیر پیشرفت ما غایباند و باید آنها را اضافه کنیم. انتظارات جدیدی تعریف میشود و ناگهان عدهای را میخواهیم جایی ببریم که اصلاً آمادگی پذیرشش درون ساختار و بافت اجتماعی عرصۀ اقتصاد وجود ندارد.
ما در زبان و فرهنگ فرادست جامعه، حاکمیت و حاکمان انتظاراتی را مشاهده میکنیم که بهنوعی جایگاهی را تعریف میکند که اقتضایش بهصورت بالفعل وجود ندارد. این مسئله در خود غرب به کندی پیش رفت و در قرن بیستم طلیعۀ کنش سیاسی اقتصادی زنانه عملاً بهنوعی پذیرفته شد؛ یعنی فرض کنید در همان دورهای که ما میگفتیم زنان باید بیایند در جامعه، در غرب بعد از دورۀ ۴۰۰ سالهای در همان زمان یعنی اواخر قرن هجده و اوایل نوزده بود که عملاً زنان در محیط کار میآیند و آن هم بهخاطر نقشی است که تکنولوژی و صنعت در زنانهکردن فناوریها داشت.
زنانهکردن یعنی قبل از آن، کارها فیزیکی و مبتنیبر توان جسمانی بود و توان جسمانی هم مزیتی مردانه حساب میشد و منطقاً باید مردان بیرون کار میکردند که در آن توان جسمانی بالاتر مزیت محسوب میشد و زنان داخل خانه. ولی وقتی تولید صنعتی شد، دیگر نیاز نبود که عضله داشته باشی. لذا محیط کار برای حضور زنان عملاً فراهم شد و زن در بیرون میتوانست کار کند؛ یعنی تکنولوژی صنعتی آن مزیت مردانه را از جهان اجتماعی یا جهان اقتصادی گرفت. این با فاصلهای در قرن نوزدهم و بیستم وارد میدان شد و ما عملاً زنانهشدن محیط کار را میفهمیم؛ اما در ایران اصلاً اینگونه نبود. در ایران اول انتظارش ایجاد شد. تلاش شد حرفش زده شود، توقعش ایجاد شود. نه اینکه جامعه آمادگی آن را داشته باشد و تکنولوژی و زیرساختش را در طی سالیان گذشته فراهم کرده باشد، بعد بهتدریج این فرایند اقتصادیشدگی محیط زنان به آن اضافه شود. لذا انتظارات برای حضور زنان در میدان اقتصاد را ایجاد کرده بودیم؛ ولی جامعۀ ما از نظر ذهنی، ساختار اجتماعی، وضعیت و کنش اقتصادی تا پیش از انقلاب خیلی آمادگی حضور زنان را نداشت و اعتماد هم نمیکرد. یعنی زن که میرفت بیرون کار میکرد، کارهایش در محیط فرهنگی اجتماعی ما بهسادگی تأیید نمیشد. مگر اینکه مجبور بوده باشد؛ یعنی در آنجایی که مجبور بوده یا در حوزۀ کنشهای اقتصادی سنتی مثل فرشبافی که کارگاهها در خانه بوده و همینطور کشاورزی و شالیکاری و… این پذیرش وجود داشته؛ یعنی اینکه سهم محدود، گزینشی و حداقلی داشتند؛ اما انتظار اقتصادی نوین، خیر.
قبل از انقلاب ساختار اجتماعی ما برخلاف ساختار سیاسی و فرهنگی حاکمیتی ما میخواست زنان یا نوعی از سبک زندگی غربی را به میدان اجتماع بیاورد و برایش تبلیغ میشد و جامعه هم با توجه به شناخت خود از مدعیان این امر به آن اعتماد نمیکرد و آن را نمیپذیرفت و پس میزد.
بعد از انقلاب این قضیه دستخوش تغییر شد. فرهنگ انقلاب اسلامی زنان را در میدان جامعه میخواست و میخواهد. مردم به حکومت، مدرسه، دانشگاه و محیطهای کار اعتماد میکنند. لذا همین موضوع سدهای فرهنگی و هنجاری را شکست که پیش از این وجود داشت و جلوی اشتغال زنان در بیرون از خانه را میگرفت. در محیطهای آموزشی، محیطهای درمانی، خصوصاً بهخاطر دفاع مقدس خیلی از فعالیتهای شغلی عملاً مشترک شد. عملاً در دوران دفاع مقدس این فضای اجتماعی عادی شد و بسط پیدا کرد؛ یعنی دیگر از نظر فرهنگی ممانعتی وجود نداشت که زن در جامعه کار کند.
جامعه پذیرفته بود که در محیط انقلاب، محیط ارزشی، پایگاه مقاومت خواهران یا مجمع اسلامی خواهران با همدیگر همکاری کنند. بعد از دهۀ هفتاد، دولت عملاً فعالیتهای فرهنگی و اقتصادی جدیدی را در حوزۀ زنان آغاز کرد. اصلاً منطق این است که زنان چون دستمزد کمتری میگیرند و برای اینکه هزینههای تولید پایین بیاید، -این از مقدمات اسناد سند برنامۀ اول و دوم است- زنان باید به میدان تولید بیایند و کمک کنند. حال این اثر فرهنگی هم دارد؛ یعنی برای زن استقلال میآورد. در ابتدا زنان میخواهند به اقتصاد خانواده کمک کنند ولی کمکم فرهنگش جا میافتد که مستقل هم بشوند. لذا این آثار فرهنگی اجتماعی دارد. این مسئله دو اثر مثبت و منفی ایجاد میکند؛ اول اینکه زن شاغل یعنی اقتصاد قویتر و کمک به خانواده در اوضاع سخت اقتصادی و دوم اینکه زن شاغل یعنی کمی ایجاد تنشهای نقش زنانه در محیط منزل؛ چراکه علیرغم کار زن در خارج از خانه، مسئولیت اداره و کارهای منزل هم هنوز از نظر فرهنگی و اجتماعی متوجه زن خانه است و این به معنای فشار مضاعف به زنان است.
حال این فضا بعد از انقلاب، به گسترش بسیار جدی تقاضای کار، شغل و مشارکت اقتصادی در حوزۀ زنانه منجر شد. در کنار این تحصیلات دانشگاهی هم هست؛ یعنی جوّ اجتماعی و فرهنگی در حوزۀ دانشی و دانشگاهی این انتظار را بهوجود آورد که زنان هم باید در دانشگاه تحصیل کنند. ساختار درسخواندن کنکورمحور ما هم که خودبهخود مزیت زنانه دارد و زنان در آزمونها قبول شده و به جایی میرسد که دوسوم دانشجوهای ما از خانمها هستند و در این چشموهمچشمی زنانه هم وجود دارد.
وقتی زن درس میخواند، خودبهخود بخش زیادی از آنها انتظار شغل و کار هم دارند. منطقی هم هست؛ چون کلی هزینه کردهاند که درس بخوانند. پس بخش دانشی هم دارد کمک میکند که بخش اقتصاد، برای اشتغال بانوان مورد تقاضای زنان باشد. بعد از انقلاب گسترش بسیار شدیدی از تقاضای اشتغال زنانه داریم؛ در عرصههای مختلف اداری، کارشناسی، کنشگری اجتماعی، آموزشی، درمانی، پزشکی، اقتصادی و بازرگانی. هیچ منع اجتماعی، حقوقی، قانونی و فرهنگی هم الان برای فعالیت اقتصادی (اجتماعی) زنانه باقی نمانده؛ یعنی عملاً بعد از انقلاب، فضای اقتصاد کشور در حد شایان توجهی نسبتبه گذشته زنانه شده است.
اما ممکن است شما بگویید ما برای این معیار جهانی داریم، مثلاً در اروپا ۴۰درصد مشاغل دست زنان است و ۶۰درصد دست مردان است و برای ما ۱۵ تا ۲۰درصد دست زنان و ۸۰درصد دست مردان است. اما باید توجه داشت که ما نباید خودمان را با اروپا مقایسه کنیم؛ زیرا ساختار فرهنگی اجتماعیمان متفاوت است؛ در اروپا زن و مرد حتی ازدواج هم که میکنند، پنجاهپنجاه هستند و دونگ خودشان را میدهند و مستقلاند. لذا من این ۱۵درصد و ۲۰درصد الان را با ۱درصد و ۲درصد قبل از انقلاب باید مقایسه کنم. در ساختار فرهنگی اجتماعی ما این عددِ خیلی بزرگی است. این میزان حداکثر توان جذب فرهنگی اجتماعی زنان در جامعۀ امروز من است که اقتصاد میتواند به زنان تخصیص دهد.
https://ihkn.ir/?p=38304
نظرات