به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سومین نشست «فرهنگ از دیدگاه اندیشمندان معاصر اسلامی»، از سلسله نشستهای دیپلماسی نخبگانی (جهان اسلام)، به میزبانی حجتالاسلام دکتر مسعود اسماعیلی، رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی، و اعضا هئیت علمی پژوهشگاه در راستای برگزاری همایش ملی فلسفه فرهنگ به صورت حضوری و مجازی با سخنرانی آقایان دکتر ادریس هانی و دکتر باسم خلف در سالن جلسات پژوهشگاه برگزار شد.
دکتر ادریس هانی، رئیس دانشگاه دارالحکمه مراکش، اندیشمند و پژوهشگر تمدن و فرهنگ، با محوریت «ماهیت فرهنگ در جامعه اسلامی و روش هدایت یا اصلاح آن» سخنرانی خود را ارائه نمود و دکتر باسم خلف، استاد دانشگاه مستنصریه بغداد، با موضوع خانواده مقام به ایراد سخنرانی پرداخت.
ماهیت فرهنگ در جامعه اسلامی
دکتر ادریس هانی با ابراز خوشحالی از اینکه در جمع پژوهشگران پژوهشگاه حاضر هست گفت امید است از این طریق به سطحی از نتایج در زمینه فرهنگ بتوانیم برسیم.
وی در ادامه با اشاره به زبان و نقش مهم آن در فرهنگ گفت زبان نکته مهمی است و بسیاری از نمادهای فرهنگی را در خودش جای داده است. موضوع انتخاب شده یک موضوع بسیار باز است که چهارچوب گستردهای را پیش روی ما میگذارد که این نیازمند یک فکر طرفینی و یک فکر مستقیم است؛ ما در این فضا و چهارچوبی که پیش روی ماست باید مانند یک کودک باشیم آنچنان که در احادیث داریم مانند کودکان باشید اگر میخواهید وارد بهشت شوید؛ یک کودک کنجکاوی دارد و ما هم می بایست فکرمان را آزاد کنیم و به حرکت در آوریم تا به نتایج برسیم و این همان است که پیامبران میگویند برای دفائن العقول آمدهاند.
هانی با اشاره به اینکه از همین زاویه وارد شده است و فکر خود را در زمینههای مختلف در علوم مانند جامعه شناسی، انسان شناسی به حرکت درآورده و به نتایجی رسیده است، تصریح نمود در حقیقت ما هنگامی که به منابع اسلامی نگاه میکنیم و تلاش میکنیم میتوانیم به این پرسش پاسخ بدهیم.
وی نسبت به زبان عربی تاکید داشت که بسیاری از نمادها و رموز فرهنگی و اسلامی و عربی در آن جمع شده است و ما برای آنکه به بحث وارد شویم میبایست اشارهای به تعریف جامعه داشته باشیم.
هانی جامعه را اینطور تعریف کرد که مجموعهای از مردم که آداب و رسوم و افکار واحدی آنها را جمع میکند و تصریح نمودند شوک مدرنیته جوامع ما را به لرزه درآورد و این شک باعث بهوجود آمدن حرکتها و جنبشهای اصلاحی در زمینه فرهنگ شد؛ تا اینکه بتوانیم فرهنگ خود را تغییر دهیم، بهصورتی که بتواند تاثیرگذار باشد در این میان حرکت و جنبش سید جمال الدین اسد آبادی، یک مظهر از این مظاهر اصلاحی است.
هانی به نظر یکی از اندیشمند فرهنگی جهان عرب اشاره داشت که در زمینه ایدئولوژی عربی معاصر همه اندیشمندان را نقد کرد از جمله محمد عبدوه و دیگران، اما به سید جمال الدین اسدآبادی که میرسد ایشان را جمع کننده همه این نقاط میداند. (ما در مغرب به سلفیت معتقدیم البته سلفیتی که ما در مراکش به آن اعتقاد داریم با سلفیتی که وهابیت به آن معتقد است تفاوت دارد هرچند ممکن است در نقاطی اشتراک وجود داشته باشد).
ما دو مفهوم داریم القطیع الکبری و القطیع صغری ــ گسست طولانی و گسست کوتاه ــ یعنی اینکه آیا از فرهنگ گذشته خود به صورت کامل قطع بشویم و به فرهنگ جدید بپردازیم؛ این را بعضی از اندیشمندان رد میکنند و این مفهوم قطع از گذشته را مفهوم درستی نمیدانند، اما معتقد به این هستند که ما میتوانیم فرهنگ گذشته خودمان را نگاه کنیم و از بین آن نکاتی را که برای آیندهمان بدرد میخورد را انتخاب کنیم و براساس آن پیش برویم که این را القطیع صغری بیان میکنند.
وی در ادامه بیان نمود که این چالش جدی پیش روی فرهنگ ماست که میبایست دنبال راه حل برای مشکلات پیش روی خود با توجه به فرهنگ حاضر خودمان باشیم و این را باید پاسخ دهیم که چه نکاتی در فرهنگ جهانی و چه نقاطی در فرهنگ بومی خودمان میتواند راه حلهایی را به ما ارائه دهد.
وی اشاره داشت در گفتوگویی که با برخی از اندیشمندان در جاهای مختلف داشتهاست به این نتیجه رسیده که ما درواقع به شکل واقعی نمیتوانیم کاملا جهانی باشیم و مسائل جزئی و مسائل شخصی به ما جبر دارند که ما وارد فرهنگ بومی شویم و از نقاط فرهنگ بومی هم استفاده کنیم.
ادریس هانی در ادامه فرمودند جزئیات زیادی در این بحث وجود دارد و باتوجه به تعریفی که از فرهنگ ارائه شد این تعریف یک تعریف عام است؛ ما قائل به این هستیم که همه مردم دنیا دارای یک فرهنگ هستند، حتی حیوانات و امم دیگر هم دارای فرهنگ هستند؛ با توجه به تعبیر قرآن که امم امثالکم را میفرماید، آنچه موجب تفاوت است عقلانیت بین انسانهای مختلف است و آنچه موجب تفاوت ما با حیوانات میشود ــ چون که آنها هم دارای فرهنگ و اجتماع و سیاست هستند ــ عقلانیتی است که همراه اراده است، اما عقلانیت موجود در حیوانات دارای اراده نیست.
وی در ادامه تصریح کرد فرهنگ فقط در اجتماع، سیاست اثر نمیگذارد بلکه حتی در علوم محض هم مانند فیزیک و شیمی اثر گذار است، ما هنگامی که دیدگاههای دانشمندان را بررسی میکنیم حتی میبینیم که برخی شیمیدانها در مورد یک پدیده علمی صحبت میکنند نگاه انسان شناسی آنها اثر گذار است و نحوه تعبیر آنها را متفاوت میکند، ما اکنون صحبت از انسان شناسی، با نظر به آشپزی و طبخ غذا داریم؛ تا این حد که میتوان ادعا کرد و ادعاشده است که با تغییر غذا میتوان یک جامعه را تغییر داد. تعبیر قرآن هم این است «فلینظر الانسان علی طعامه» آنچه در بررسیهای جدید حاصل شده است این را به ما میگوید.
وی با توجه به نگاه اندیشمندان به فرهنگ و تمدن تصریح کرد دانشمندان اروپایی هم بعضا خلط کردهاند؛ به عنوان نمونه آلمانها قائل به جدایی فرهنگ و تمدن از یکدیگر هستند، اما انگلوساکسونها این دو را یکی میدانند؛ یک اندیشمند فرانسوی معتقد است که فرهنگ یک تمدن تکامل نیافته و غیر کامل است و هر تمدنی میتواند فرهنگ باشد، ولی عکس آن صحیح نیست.
فهم ما این است که فرهنگ یک مولفه قدرت است و هنگامی که به قرآن مراجعه میکنیم، تعبیر قرآن در مورد تمدنها کلمه حاضره البحر و وسخ رسوخ است؛ یعنی تمدن آن چیزی است که رسوخ یافته است و باقی مانده است، اما در ادامه میبینیم که تمدنها ممکن است نابودشوند، اما فرهنگها باقی میماند در عصر روشنگری و مدرنیته میبینیم که اینها از کشورهایی مثل ایتالیا و فرانسه ایجاد شد، اما اکنون این دو در این زمینهها از همه کشورهای رقیب ضعیفتر هستند.
وی در ادامه با اشاره به صحبت هانگتینتون که از درگیری تمدنها صحبت میکند، بیان نمود فرهنگ فقط یک محدودیت نیست فرهنگ یک چهارچوب برای فکر دانشمند است، فرهنگ یک چهارچوب برای گفته و عمل است، بررسیهای انسان شناسانه که به فرهنگ پرداخته است ــ که میتوان ادعا کرد یک انقلاب انسان شناسانه را ایجاد کرده است ــ به ما میگوید که ما وارد مرحله مهمی شدیم.
وی با اشاره به نظر بعضی از اندیشمندان که تلاش کردند که اعتبار مجددی را به این دوگانه جوامع اولیه و جوامع پیشرفته ببخشند و مدعی بودند که در بررسیهای انسان شناسانه خودشان جوامع بدوی، بدون فکر اندیشه و فرهنگ بودند؛ تصریح نمود اما حقیقت این است که آن جوامع بدوی هم دارای فکر و عقلانیت بودهاند، انسان شناسی جدید دعوت میکند به بررسی تمدنها که این حتی جوامع غربی را هم شامل میشود.
در دیدگاه اسلامی ما در تعامل خودمان با غرب باید به این توجه کنیم که یک مسئله مبهم در میان است، این مسئله مبهم این است که آیا ما در پی اصلاح فرهنگ خودمان هستیم یا در برابر یک املای فرهنگی و جبر فرهنگی جهانی، بهعنوان مثال فرهنگ لیبرالیسم را به جهان املا میکنند و در این فرهنگ مصرفگرایی باید گسترش پیدا کند و مشتری میشود ملاک برای اهمیت اندیشمندان مانند هابرماس و دیگران با یک دید منفی به جامعه نگاه میکنند و با همین دید منفی برداشتهایی را انجام میدهند و بر اساس برداشتهای خودشان نظریهپردازی میکنند و این نظریهها بعد از مدتی بعد از دو سه نسل به میراث فکری تبدیل میشوند و منبعی برای استناد.
لیبرالیسم که در ورای آن امپریالیسم وجود دارد تلاش میکند که مغز و عقل انسانها را به سوی آنچه دلخواه خود است هدایت کند مانند تغییر غذا تغییر آداب و رسوم و امثال آن. این لیبرالیسم غربی توسط سرمایهداران و به شکل دقیقتر توسط تصمیمسازان غربی تولید میشود این فرهنگ، فرهنگ تسلیم در برابر مده است و این درحقیقت نتیجه تصمیمسازهایی است، که بر فرهنگ غربی حکومت میکنند الان مشکلی که در غرب وجود دارد این است که منابع تولید فرهنگ و منابع فرهنگی ناشناخته است و مردم آنها را نمیشناسند و این تصمیمسازان به اسم مدرنیته بر فرهنگ و عقلهای بشر حکومت میکنند.
https://ihkn.ir/?p=37674
نظرات