به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ رهیافت اندیشه در گفتوگو با خانم دکتر رضوان حکیمزاده عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، به موضوع تربیت و آموزش و پرورش پرداخته است که در ادامه متن مصاحبه را می خوانیم.
(بخش نخست)
سؤال: آیا در توفیقنیافتن جمهوری اسلامی در تحول مطلوب در آموزشوپرورش در کنار ضعف نظریۀ بومی و اسلامی و فشار ایدههای رقیب غربی، میتوانیم سهم بسزایی به منفعتطلبیهای شخصی و جریانی بدهیم؟ در این صورت بهنظر شما گلوگاههای اصلی ظهور این موانع سیاسی یا تعارض منافع در ساختار ستادی وزارت آموزشوپرورش کجاست؟
پاسخ: اجازه بدهید کمی گستردهتر موضوع را باز کنم. بهعنوان کسی که هم رشتۀ تخصصیاش تعلیموتربیت است و نزدیک به شش سال مسئولیت اجرایی داشته و در جریان تصمصیمسازیها و تصمیمگیریها در وزارتخانه بوده و خوشبختانه یا متأسفانه با شش نفر بهعنوان وزیر و سرپرست در این مدت کار کرده، میتوانم بگویم که ما در بیان صورتمسئله دقیق نیستیم.
بهجای اینکه صورتمسئله را دقیق بنویسیم، درگیر انگارههای غلطی میشویم؛ انگارههای غلط مثل اینکه عدهای هستند که نظریات غربی را صورتبندیشده میخواهند پیاده کنند و نظریهای اسلامی هم داریم که اینها نمیگذارند پیاده شود. خیلی صریح بگویم که ما نه آن طرف را داریم و نه این طرف را؛ یعنی نه برای اجرای ایدههای غیربومی برنامۀ عملیاتی مدونی داریم و نه برای نظریۀ اسلامی تعلیموتربیت برنامۀ مدون عملیاتی داریم. یکی از ضعفهای عمدهمان در نظام آموزشی این است که بهطور کلی در سندنوشتن، حرفزدن، توضیحات شفاهی خیلی قوی هستیم و در نظریهپردازی هم کم نمیآوریم، اما تبدیل نظریه به برنامۀ عملی را اصلاً بلد نیستیم؛ یعنی فناوری این کار را نداریم؛ نه از نوع غربی آن و نه از نوع اسلامیاش؛ چون اگر اینگونه بود، طبیعتاً دستاوردهای یادگیریمان باید متفاوت بود.
اسمی که برایش میگذارم و در کلاسهایم با دانشجویان دربارهاش صحبت میکنم، قسمت تکنیکال قضیه است. اینکه اگر من ایدهای دارم، برای این است که این ایده عملیاتی شود و درنهایت خودش را در شایستگیهای کسبشده توسط فراگیران نشان بدهد، باید برنامهای عملیاتی برایش تدوین شود که شامل جزئیات اجرا باشد و از روش تدریس و تدارک فرصتهای یادگیری تا نحوۀ مشارکت یادگیرندگان و ارزشیابی تحقق اهداف را دربربگیرد. به اینها اصلاً فکر نمیکنیم که چگونه این کار انجام شود.
درحالی که شما وقتی سراغ اسناد و برنامههای سایر کشورهای دیگر میروید، میبینید خیلی مختصر مینویسند که ما چه میخواهیم. مینویسند که ما دنبال چند هدف مشخص هستیم؛ اما تا جایی که میتوانند، برنامۀ عملیاتیاش را بسط میدهند؛ دقیقاً مشخص میکنند برای تحقق این اهداف معلمان باید چه آموزشهایی را ببینند، به چه شکلی باید آموزش ببینند، چگونه جذب شوند، با چه مکانیزمهایی ارزشیابی شوند، مدارس باید چه ظرفیتهایی را داشته باشند، برنامههای درسی به چه شکل اجرا شوند.
فرضاً اگر میخواهند مسئولیت اجتماعی به دانشآموزان آموزش دهند، برنامۀ عملیاتی دقیق همراه با سنجههای کیفی شایستگیهای مرتبط را تدوین میکنند. آنها در جزئیات دقیق هستند؛ یعنی مثل نقشۀ عملیاتی انجام کار است. ما برای اجرای هیچکدام از این نظریهها اصلاً نقشۀ عملیاتی نداریم و به این نکته توجه نداریم که این ایدهها و آرمانها و اهداف متنوع و متعددی که در سند تحول درنظر گرفتهایم، مابهازایش در کار تربیتی و آموزشی چه میشود.
بنابراین نه آن طرف آدمهایی با نقشۀ آماده نشستهاند و نه این طرف. تجربهام نشان میدهد هر کسی ایدهای به گوشش میخورد که ممکن است از این طرف آب باشد یا آن طرف آب، با ذوقزدگی میگوید میخواهیم این کار را اجرا کنیم. درحالی که هیچ برنامۀ عملیاتی از لحاظ فنی ندارد. بنابراین اینکه میگویند افرادی هستند که میخواهند سندی را اجرا کنند که رویکرد غربی دارد، من بهعنوان کسی که دقیقاً در آن زمان مسئولیت داشتهام، میگویم چنین چیزی نداشتیم. حتی اگر سند ۲۰۳۰ برای اجرا هم ابلاغ میشد، یقین بدانید هیچ برنامۀ تکنیکال و نقشۀ راهی برای انجامش نداشتیم؛ چون اصلاً روی این موضوع کار نکردهایم؛ یعنی فقر تبدیل نظریه به نقشۀ عمل برای تحقق نتایج تربیتی و آموزشی چالشی بسیار جدی برای نظام آموزشی ماست.
جالب است گاهی با متخصصان رشتههای خودمان از کشورهای دیگر مثل بعضی از کشورهای آسیای جنوبی که صحبت میکنیم، تعجب میکنند که ما چقدر دیدگاه و نظریه میدانیم؛ ولی وقتی که میرویم سراغ برنامۀ عملیاتی، دستمان خالی است. بنابراین این انگاره غلط است که بگوییم عدهای نگذاشتند دیدگاه اسلامی اجرا شود. ما برای کدام دیدگاه اسلامی نقشهای عملی تهیه کردهایم؟ همین سند تحول بنیادین، خیلی رویکردهای جالبی دارد؛ ولی کجا بعد از سند گفتیم اگر بخواهیم این اتفاق بیفتد، این الزامات باید رعایت شود؟ این تغییرات باید در نظام تربیت معلم ما بیفتد؟ این تغییرات باید در برنامههای درسی ما اتفاق بیفتد؟ حال چه اتفاقی افتاد؟
سند چگونه اجرا شد؟ اولین کاری که کردند، این بود که طرح ۳-۳-۶ را سریع اجرا کردند. بدون اینکه کتاب، معلم و کلاس داشته باشیم، گفتیم پایۀ ششم به آن اضافه شود. برنامۀ درسی ملی ما با سند تحول هیچ نسبتی ندارد، هرکدام جدا نوشته شده است. حال شما چگونه میخواهید در این نقشه بهصورت تکنیکال عمل کنید؟ شما باید از سند بالادستی یعنی براساس سند تحول بنیادین برنامۀ درسی ملی تدوین کنید و سپس به اهداف دورههای تحصیلی و استانداردهای یادگیری مبتنیبر شایستگیها برسید و براساس آن، بستههای یادگیری تهیه شود که قسمتی از آن محتواست. در سالهایی که در وزارتخانه بودهام، بعد از به قول خودشان همسوسازی کتب درسی روی اهداف دورههای تحصیلی کار میکردند. اهداف از کجا آمده بود؟ بهجای اینکه اهداف دورههای تحصیلی مبنای تألیف کتابها شود، از کتابها استخراج شده بود؛ یعنی ما فناوری تبدیل اسناد و اهداف کلان به فرصتهای یادگیری قضیه را نداریم.
برای مثال کجا گفتیم اگر یادگیرندگانی میخواهیم با این ویژگیها، معلمان، مدارس و مدیرانمان باید این ویژگیها را داشته باشند؟ کجا گفتیم در برنامۀ جذب معلم متناسب با اهداف نظام آموزشی برنامۀ دقیق این است؟ برنامۀ درسی تربیتمعلم متناسب با آن باید چنین ویژگیهایی داشته باشد؟
سازمان پژوهش ما با نظام تربیت معلم و دانشگاه فرهنگیان و با معاونتهای آموزشی هیچ ارتباطی با هم ندارند. نقشۀ منسجم نداریم. بهنظر من علت اصلی اینکه این اتفاق نیفتاده، نداشتن نقشۀ راه منسجم برگرفته از نظریه است که به عمل تبدیل شود. باید بپذیریم که تربیت، علم است و برنامهریزی درسی نیز علم است و با نگاه سیستمی باید برای تحقق اهداف نقشۀ عملیاتی کاملاً منسجمی داشته باشیم.
در نمونههای مشابه در سایر کشورها وقتی خواستهاند دیدگاهی را پیگیری کنند یا اصلاحاتی در برنامۀ درسی متناسب با تغییرات جدید ایجاد کنند، کاملاً همۀ اجزا و عناصر با هم دیده شدهاند. از برنامۀ آموزشی معلم و کتاب و برنامۀ درسی دانشآموز و نرمافزار و سختافزار و زیرساختهای چنین تغییراتی همه با هم هماهنگ و انجام شده است.
https://ihkn.ir/?p=37922
نظرات