فخر رازی در تفسیر این آیه میگوید: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ» نشان میدهد که جهاد واجب است و معنای آن این است که هیچ عذری برای ترک جنگ ندارید.[۳۱] او همچنین در تفسیر عبارت «و ما لکم لا تقاتلون» میگوید این خطاب به کسانی است که به جنگ فراخوانده شدهاند، به روش التفات (تغییر مخاطب) برای تحریک بیشتر و تأکید بر وجوب آن.[۳۲]
بنابراین، آیه ۷۵ سوره نساء به وضوح و روشنی دلالت بر وجوب جهاد علیه کافران برای دفاع از مسلمانان مستضعف و نجات آنها از ظلم، تحقیر و تسلط کافران دارد.
این همان دلیلی است که به وجوب مقاومت و دفاع در برابر کافران اشاره میکند تا مسلمانان را از ظلم و تحقیر آنها نجات دهد.
خداوند متعال در جای دیگری میفرماید: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ».[۳۳]
این آیه درباره جنگ طالوت و جالوت نازل شده و به دعای مؤمنان از سپاه طالوت اشاره میکند که از خداوند خواستند تا آنها را در میدان نبرد ثابت قدم نگه دارد و بر کافران پیروز گرداند: «وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ»[۳۴] پس خداوند دعای آنها را پذیرفت و جالوت و سپاهش را شکست داد و به داود فرمانروایی و حکمت عطا کرد: «فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ» [۳۵]
نتیجهای که قرآن از این ماجرا میگیرد این است که خداوند با صالحان، فاسدان را دفع میکند و اگر چنین نبود، فاسدان بر زمین مسلط میشدند و زمین را تباه میکردند. ولی خداوند با فضل و لطف خود، فاسدان را به وسیله صالحان دفع میکند.
این آیه به وضوح نشان میدهد که خداوند دفاع و جنگ صالحان را وسیلهای برای جلوگیری از فساد در زمین قرار داده و فساد مفسدان را توسط صالحان از بین میبرد. بدون شک، خداوند خواهان جلوگیری از فساد و مفسدان در زمین است.
خداوند متعال میفرماید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ* الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ* الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ» [۳۶]
این آیه به مؤمنان مظلوم که به خاطر ایمان و توحیدشان از خانههایشان در مکه اخراج شدند، اجازه ورود به مرحلهای جدید از مبارزه میدهد. خداوند به وسیله مؤمنان صالح، فساد و ویرانی را از زمین دفع میکند و مانع تخریب مکانهای عبادت و ذکر میشود. اگر خداوند جلوی مفسدان را به وسیله مؤمنان نمیگرفت، صومعهها، کلیساها، کنیسهها و مساجد ویران میشدند.
خداوند ظلم را محکوم میکند، و این مؤمنان به ناحق از خانههایشان اخراج شدهاند. همچنین خداوند از تخریب مکانهای عبادت نفرت دارد، و اگر مؤمنان نبودند که جلوی مفسدان را بگیرند، زمین پر از فساد میشد و عبادتگاهها تخریب میشدند.
این آیات به وضوح وجوب دفع ظالمان و مفسدان و رفع ظلم و آزار آنها از مسلمانان را بیان میکنند.
در قرآن کریم، آیات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که به اختصار به آنها اشاره کردیم.
اکنون به دلیل دیگری از سنت نبوی میپردازیم.
۲- روایات
روایات زیادی از رسول خدا (ص) از طریق هر دو گروه (شیعه و سنی) درباره وجوب یاری مسلمانان هنگامی که دشمن به آنان حمله میکند و از مسلمانان کمک میطلبند، وجود دارد. پیامبر (ص) تأکید کرده است که کسی که از یاری رساندن به مسلمانان خودداری کند، از مسلمانان نیست. این تأکید، بالاترین شکل تحریک و تأکید بر وجوب کمک و دفاع از مسلمانان در برابر دشمنان است.
به برخی از این روایات اشاره میکنیم:
کلینی در کافی از علی بن ابیطالب (ع) روایت کرده که پیامبر (ص) فرمود: «کسی که صبح کند و به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد، مسلمان نیست.»[۳۷]
در نوادر الراوندی از موسی بن جعفر (ع) از پدرانش روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: «کسی که صبح کند و به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد، به هیچ چیزی از اسلام تعلق ندارد، و هرکس مردی را ببیند که فریاد کمک از مسلمانان میزند و به او پاسخ ندهد، از مسلمانان نیست.»[۳۸]
کلینی در کافی از محمد بن یحیی، از سلمه بن خطاب، از سلیمان بن سماعه، از عمویش عاصم کواز، از امام صادق (ع) روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «کسی که صبح کند و به امور مسلمانان توجهی نداشته باشد، از آنان نیست، و هرکس صدای کسی را بشنود که فریاد میزند ‘ای مسلمانان!’ و او را یاری نکند، مسلمان نیست.»[۳۹]
کلینی در کتاب کافی در بخش «توجه به امور مسلمانان و نصیحت به آنها» از محمد بن یحیی، از احمد بن محمد بن عیسی، از ابن محبوب، از محمد بن قاسم هاشمی، از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: «کسی که به امور مسلمانان توجه نکند، مسلمان نیست.»[۴۰]
این حدیث از طریق اهل سنت نیز روایت شده است. طبرانی در المعجم الصغیر از حذیفه بن یمان، از رسول خدا (ص) نقل کرده که فرمود: «کسی که به امور مسلمانان توجه نکند، از آنان نیست. و کسی که صبح و شام به خدا، رسولش، کتابش، امامش و عموم مسلمانان نصیحت نکند، از آنان نیست.»[۴۱]
طبرانی همین حدیث را در المعجم الاوسط نیز از حذیفه[۴۲] روایت کرده و سیوطی در کتاب جامع الاحادیث (حرف م) به آن اشاره کرده است. [۴۳] ابن رجب حنبلی در جامع العلوم و الحکم نیز این حدیث را نقل کرده است.
او گفته است که در آغاز کتاب، از ابوداود نقل کردیم که این حدیث از جمله احادیثی است که فقه بر آن استوار است. حافظ ابونعیم نیز گفته است که این حدیث اهمیت فراوانی دارد. محمد بن اسلم طوسی نیز بیان کرده که این حدیث یکی از ارکان دین است.[۴۴]
در کتاب مستدرک الصحیحین با تعلیق ذهبی از رسول خدا (ص) نقل شده است: «کسی که از خدا نترسد، به هیچ وجه از خدا نیست، و کسی که به امور مسلمانان توجه نکند، از آنان نیست.»[۴۵]
ما به همین مقدار از طرق مختلف حدیث بسنده میکنیم. این حدیث از نظر لفظ و معنا مشهور و شناختهشده است.
خواه از روایت اهل بیت (ع) که در آن آمده: «کسی که فریاد ‘ای مسلمانان’ را بشنود و پاسخش ندهد، مسلمان نیست» پیروی کنیم، خواه از دیگر طرقی که این جمله در آن نیامده، حدیث به روشنی بر وجوب توجه به مشکلات مسلمانان و کمک و یاری به آنان تأکید دارد.
برقی در کتاب المحاسن از محمد بن علی، از ابی فضال، از محمد، از ابراهیم بن عمر، از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: «هیچ مسلمانی که قادر به یاری برادرش باشد و او را یاری نکند، نیست مگر اینکه خداوند در دنیا و آخرت او را یاری نخواهد کرد.»[۴۶]
صدوق در کتاب ثواب الاعمال از پدرش، از سعد، از برقی، از پدرش، از حماد بن عیسی، از ابراهیم بن عمر یمانی، از امام صادق (ع) روایت کرده است که فرمود: «هیچ مؤمنی که به مؤمنی مظلوم کمک کند، نیست مگر اینکه این عمل او از روزه گرفتن و اعتکاف در مسجدالحرام برتر است. و هیچ مؤمنی که برادرش را یاری کند در حالی که توانایی یاری او را دارد، نیست مگر اینکه خداوند او را در دنیا و آخرت یاری خواهد کرد. و هیچ مؤمنی که برادرش را در حالی که قادر به یاری اوست، رها کند، نیست مگر اینکه خداوند او را در دنیا و آخرت تنها خواهد گذاشت.»[۴۷] این روایت صحیح است.
یونس بن عبدالرحمن نقل میکند: «روزی مردی از امام کاظم (ع) پرسید، و من نیز حاضر بودم. آن مرد گفت: فدایت شوم، یکی از پیروان شما شنید که فردی شمشیر و کمانی برای جهاد در راه خدا اهدا میکند، پس نزد او رفت و آنها را گرفت، در حالی که به شرایط جهاد آگاه نبود. سپس دوستانش او را آگاه کردند که جهاد با این گروه جایز نیست و او را به بازگرداندن آنها امر کردند. امام فرمود: باید این کار را انجام دهد. او گفت: مرد را جستجو کرد، اما او را نیافت و به او گفته شد که مرد از دنیا رفته است. امام فرمود: در مرزها آماده باشد، اما جنگ نکند. او پرسید: آیا مانند قزوین، عسقلان، دیلم و امثال این مرزها؟ امام فرمود: بله. او گفت: اگر دشمن به مکانی که در آن مرابط است، حمله کرد، چه کند؟ امام فرمود: از اسلام دفاع کند. پرسید: آیا باید جهاد کند؟ امام فرمود: نه، مگر اینکه بیم از نابودی سرزمینهای مسلمانان باشد.»
آیا نمیبینی که اگر رومیها به مسلمانان حمله کنند، آیا مسلمانان نباید از خود دفاع کنند؟ امام فرمود: باید در مرزها حاضر باشند و بجنگند، اما اگر بیم نابودی اسلام و مسلمانان باشد، میتوانند بجنگند. جنگ او برای دفاع از خودش است، نه برای حاکمیت. زیرا با از بین رفتن اسلام، یاد محمد (ص) نیز از بین میرود.[۴۸]
در کتاب قرب الإسناد با این سلسله اسناد آمده است که پیامبر (ص) به انجام هفت کار دستور داد: عیادت بیماران، شرکت در تشییع جنازه، وفای به سوگند، پاسخ به عطسهزننده (گفتن «یرحمک الله»)، یاری کردن مظلوم، و اجابت دعوت.[۴۹]
صدوق در کتاب الأمالی از ابن ادریس، از پدرش، از ابن عیسی، از ابن فضال، از حماد بن عیسی، از ابراهیم بن عمر یمانی، از امام صادق (ع) روایت کرده است: «هیچ مسلمانی که قادر به یاری برادرش باشد و او را یاری نکند، نیست مگر اینکه خداوند در دنیا و آخرت او را تنها خواهد گذاشت.»[۵۰] این روایت صحیح است.
در کتاب ثواب الاعمال از صدوق و علل الشرائع نیز آمده است که ابن ولید از صفار، از سندی بن محمد، از صفوان بن یحیی، از صفوان بن مهران، از امام صادق (ع) روایت میکند: مردی از نیکان در قبر خود نشست و به او گفته شد که صد ضربه از عذاب خدا به تو زده خواهد شد. او گفت: من توان تحمل آن را ندارم. آنها همچنان با او سخن گفتند تا اینکه به یک ضربه رسیدند. او پرسید: چرا باید این یک ضربه را تحمل کنم؟ گفتند: زیرا یک بار بدون وضو نماز خواندی و از کنار فرد ضعیفی گذشتی و او را یاری نکردی. سپس او را با یک ضربه از عذاب خدا زدند و قبرش پر از آتش شد. این روایت صحیح است.[۵۱]
امیرالمؤمنین (ع) از حملات اذیتکننده سپاه معاویه به عراق و سستی مردم عراق در دفاع و مقابله با آنها و حفظ حرمات خود، ناراحت بود. ایشان میفرمایند: «آگاه باشید! من شما را به جنگ با این قوم – سپاه معاویه از اهل شام – شب و روز، آشکار و پنهان دعوت کردم. به شما گفتم که به آنان حمله کنید پیش از آنکه آنها به شما حمله کنند. به خدا قسم هیچ قومی در خانه خود مورد حمله قرار نگرفت مگر آنکه ذلیل شد. شما اما سستی کردید و یکدیگر را تنها گذاشتید تا بر شما حمله کردند و سرزمینهایتان را تسخیر کردند.
این است حال و روز شما! اینک سواران غامد به منطقه انبار رسیدهاند و حسان بن حسان بکری را کشتند و سواران شما را از مواضعشان راندند. به من گزارش رسیده است که مردی از آنها به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمان وارد میشود و زیورآلات او را میرباید و او را از آنچه دارد، خالی میکند و این زنان نمیتوانند هیچگونه مقاومتی جز گریه و زاری کنند. سپس مهاجمان با تمام غنیمت بازمیگردند، در حالی که هیچیک از آنها زخمی نشده و خونی از آنها ریخته نشده است. اگر کسی بعد از این از غصه بمیرد، نباید او را ملامت کرد، بلکه از نظر من سزاوار است.
عجبا! به خدا قسم این وضعیت دل را میمیراند و اندوه را به بار میآورد. از اینکه این قوم بر باطل خود متحدند و شما بر حق خود پراکندهاید. لعنت بر شما و وای بر شما که به هدف تبدیل شدهاید و در حالی که بر شما حمله میشود، دفاع نمیکنید. بر شما غلبه میشود، اما شما حمله نمیکنید. خداوند معصیت میشود و شما رضایت میدهید.» [۵۲]
این روایات بر لزوم یاری رساندن به مسلمانان و شتاب در کمک و دفاع از آنها در برابر دشمنان تأکید میکند.
در بسیاری از این احادیث، به شدت از رها کردن مسلمانانی که نیاز به کمک دارند، نهی شده است. همچنین آمده که خداوند کسی را که برادر مسلمان خود را رها کند، در دنیا و آخرت تنها خواهد گذاشت. این نشاندهنده وجوب کمک و یاری رساندن است.
در روایت قرب الإسناد نیز آمده که «یاری کردن مؤمن بر مؤمن واجب است.» این تصریح به وجوب است.
در روایت ثواب الاعمال نیز آمده است که کسی که برادر مؤمن خود را رها کند، مستحق عذاب شدید است، که این نشانه وجوب یاری و حرمت رها کردن است.
اگرچه بسیاری از این روایات در زمینه کمک و یاری فردی هستند، اما به طور قطع دلالت دارند بر لزوم یاری رساندن به جماعت مسلمانان که تحت ظلم و سلطه کافران هستند و تأکید میکنند که ترک یاری آنها حرام است و باید برای کمک به آنها شتاب کرد.
۳- دلایل عقلی
دلیل عقلی نزد امامیه (اصولیون) حجت است. این دلیل از دو مقدمه (صغری و کبری) تشکیل شده و نتیجهای که از آنها به دست میآید، رسیدن به حکم خدا در مسألهای است که عقل در آن حکم میکند. این به این معنا نیست که عقل قانونگذار است و شرع از عقل تبعیت میکند، بلکه عقل حکم شرعی را کشف میکند. بنابراین، حکم عقل به منزله کشف حکم شرعی است.
این دو مقدمه که دلیل عقلی را تشکیل میدهند به شرح زیر است:
- حکم عقل به حسن و وجوب دفاع از نفس، مال، ناموس، وطن، جامعه و خانواده و قبح تسلیم شدن در برابر دشمن و پذیرش ذلت و تسلیم، در حالی که توان مقاومت و احتمال موفقیت و پیروزی با درجهای معقول و پذیرفتهشده در نزد عقلا وجود دارد. این همان حکم عقل عملی است.
- اثبات ملازمه بین حکم عقل به حسن و ضرورت دفاع و قبح تسلیم شدن در برابر دشمنی که به کشور حمله کرده و حقوق، اموال و عزت آن را غصب کرده و آنها را تحت ستم قرار میدهد، و بین حکم شرع به وجوب دفاع و حرمت تسلیم شدن در برابر دشمن. این همان حکم عقل نظری است که به عنوان مقدمه کبری در این قیاس عمل میکند.
این بدان معنا نیست که انسان دو عقل دارد، یکی عقل عملی و دیگری عقل نظری؛ بلکه منظور از عملی و نظری در اینجا، متعلق حکم عقل است. گاهی متعلق حکم عقل، مسائل عملی هستند، مانند قبح ظلم و حسن عدالت، و قبح تسلیم در برابر دشمن در حالی که توان مقاومت و احتمال پیروزی وجود دارد، و حسن دفاع و ضرورت آن. اینها احکام عقلی مربوط به امور عملیاند که بر وجوب نفی ظلم و ستم و حکم به قبح آنها و وجوب دفاع و حکم به حسن آنها دلالت دارند.
نوع دیگری از حکم عقل نیز وجود دارد که به مسائل نظری محض مربوط میشود، مانند حکم عقل به ملازمه بین حکم خود و حکم شرع. این حکم نظری عقل است.
از ترکیب این دو مقدمه (حکم عقل عملی و نظری)، قیاسی به دست میآید که به حکم شرعی منجر میشود و عقل با استفاده از ملازمه آن را کشف میکند؛ یعنی دفاع به لحاظ شرعی واجب است و تسلیم شدن در برابر دشمن در حالی که توان مقاومت و احتمال معقول پیروزی وجود دارد، به لحاظ شرعی حرام است. عقل این حکم شرعی را بر اساس قاعده ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع کشف کرده است.
اکنون توضیح مختصری از این قیاس عقلی و نتیجهای که از آن در مورد وجوب مقاومت و حرمت تسلیم حاصل میشود:
مقدمه صغری قیاس این است که عقل به حسن و ضرورت دفاع انسان از نفس، مال، ناموس، خانواده، کشور و جامعه خود حکم میکند. این حکمی است که هیچ عاقلی در آن تردید نمیکند. عقلای عالم با ضرورت عقلی، کسی را که در برابر دشمن متجاوز مقاومت میکند و از خود دفاع مسلحانه میکند، ستایش میکنند و در قبح تسلیم شدن در برابر دشمن، در حالی که توان دفاع و احتمال معقول پیروزی وجود دارد، تردیدی ندارند. حتی میتوان گفت که این حکم، فطری نیز هست؛ فطرت انسان سالم، پذیرای تسلیم شدن در برابر دشمن نیست، در حالی که توان مقاومت وجود دارد. این حکم فطری حتی در حیوانات نیز از طریق غرایز حیوانی جاری است. این همان معنای حکم فطرت و عقل به حسن و ضرورت مقاومت و قبح تسلیم در برابر دشمن است و این همان مقدمه صغری قیاس است.
اما مقدمه کبری قیاس، حکم عقل به ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع است. این مسألهای ضروری و واضح است که در آن تردیدی نداریم. منظور از ملازمه در اینجا، ملازمه بین استحسانات و استهجانهای عقلی غیر قطعی نیست، بلکه مراد از حکم عقل، حکمی است که عقل به طور قطعی در مورد حسن یا قبح آن قضاوت میکند. در چنین مواردی نمیتوانیم در شرع حکمی مخالف عقل بیابیم، به طوری که چیزی را که عقل به طور ضروری قبیح میداند، شرع جایز بشمارد؛ مانند قبح ظلم که نمیتوانیم در شرع حکمی به جواز ظلم به مردم یا نهی از عدالت بیابیم. مکلف نیز نمیتواند تصور کند که شارع به چیزی حکم میکند که عقل آن را به طور قطعی قبیح میداند و از چیزی نهی میکند که عقل آن را به طور قطعی حسن و ضروری میشمارد.
بنابراین، ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع کامل است و این همان مقدمه کبری قیاس است.
نتیجهای که از این دو مقدمه در این قیاس حاصل میشود، نتیجهای قطعی است که نمیتوان در آن تردید کرد؛ یعنی وجوب دفاع و مقاومت در برابر دشمن مهاجم و حرمت تسلیم در برابر دشمن در حالی که احتمال معقول پیروزی و توان مقاومت وجود دارد.
پاورقیها
[۱] النهایه اثر شیخ ابی جعفر طوسی: ۲۹۰، از منابع فقه امامیه در قرن هشتم.
[۲] السرائر ۲/ ۴.
[۳] تذکره الفقهاء ۹/ ۴۵۳.
[۴] الدروس برای شهید اول: ۲/ ۳۰.
[۵] سوره آل عمران: ۲۰۰.
[۶] زبده البیان برای محقق اردبیلی، ص ۱۴۴.
[۷] جواهر الکلام ۲۱/ ۱۴.
[۸] جواهر الکلام ۲۱/ ۱۴.
[۹] منبع قبلی ۲۱/ ۱۶.
[۱۰] البیضه جامعه مسلمانان.
[۱۱] جواهر الکلام ۲۱/ ۱۴-۱۶، از منابع فقه شیعه امامیه.
[۱۲] جواهر الکلام برای فقیه نجفی ۲۱/ ۱۸-۱۹.
[۱۳] تحریر الوسیله برای امام روح الله خمینی (رحمت الله علیه) ۱/ ۴۶۱-۴۶۳، مؤسسه تنظیم آثار امام خمینی (رحمت الله علیه).
[۱۴] حاشیه رد المحتار ۴/ ۲۹۹. از منابع فقه حنفی برای ابن عابدین. دار الفکر بیروت ۱۴۱۵ هـ.
[۱۵] حاشیه رد المحتار برای ابن عابدین ۴/ ۳۰۱، دار الفکر ۱۴۱۵ هـ.
[۱۶] العنایه در شرح الهدایه ۷/ ۴۳۹ (از منابع فقه حنفی). طبق شمارهگذاری برنامه (المکتبه الشامله).
[۱۷] الجوهره النیره ۶/ ۶۸. (از منابع فقه حنفی).
[۱۸] فتح القدیر ۱۲/ ۳۸۶. (از منابع فقه حنفی).
[۱۹] از کتابهای فقه حنفی.
[۲۰] بدائع الصنائع در ترتیب الشرائع ۱۵/ ۲۷۰. از منابع فقه حنفی.
[۲۱] از فقهای مالکی، حاشیهاش بر کفایه الطالب ج ۷ ص ۴۳۰ از کتاب طبق شمارهگذاری برنامه المکتبه الشامله.
[۲۲] از فقهای مالکی، إعانه الطالبین جلد ۴ ص ۲۲۵ از کتاب طبق شمارهگذاری برنامه المکتبه الشامله.
[۲۳] مغنی المحتاج ۱۷/ ۲۸۳، از کتابهای فقه شافعی.
[۲۴] الإنصاف ۷/ ۱۳.
[۲۵] المغنی تألیف عبدالله بن احمد بن محمد بن قدامه مقدسی ۲۰/ ۴۱۱.
[۲۶] الشرح الکبیر برای شیخ عبدالرحمن بن محمد بن احمد بن قدامه مقدسی ۱۰/ ۳۶۳.
[۲۷] الکافی فی فقه أحمد بن حنبل ۴/ ۱۱۶.
[۲۸] المبدع ۴/ ۲۹۶. شمارهگذاری از منهج المکتبه الشامله.
[۲۹] سوره نساء: ۷۵.
[۳۰] تفسیر الکشاف برای زمخشری در تفسیر آیه ۷۵ از سوره نساء.
[۳۱] تفسیر الرازی در تفسیر آیه ۷۵ از سوره نساء.
[۳۲] منبع قبلی.
[۳۳] سوره بقره: ۲۵۱.
[۳۴] سوره بقره: ۲۵۰.
[۳۵] سوره بقره: ۲۵۱.
[۳۶] سوره حج: ۳۹-۴۱.
[۳۷] بحار الأنوار ۷۱/ ۳۳۷، و اگرچه در آنجا توثیق نداشته، اما تأکید فقها و محدثین بر اخذ بر روایات (سکونی) شامل روایات نوفلی میشود، زیرا بخش بزرگی از روایات سکونی از طریق نوفلی آمده است.
[۳۸] بحار الأنوار ۷۲/ ۲۱، باب ۳۳.
[۳۹] بحار الأنوار ۷۲/ ۲۱، باب ۳۳ باب نصر مسلمانان.
[۴۰] الکافی ۲/ ۲۳۵.
[۴۱] المعجم الصغیر برای طبرانی ۲/ ۱۳۱، شماره ۹۰۷.
[۴۲] المعجم الأوسط ۷/ ۲۷۰.
[۴۳] جامع الأحادیث برای سیوطی حرف میم ۲۱/ ۳۷۹، ح/ شماره ۲۳۷۷۰.
[۴۴] جامع العلوم والحکم ۷۷، دار المعرفه – بیروت.
[۴۵] مستدرک الصحیحین با تعلیق ذهبی ۴/ ۳۵۲ و ۳۵۶.
[۴۶] بحار الأنوار ۷۲/ ۲۲.
[۴۷] منبع قبلی ۷۲/ ۲۱.
[۴۸] روایت شده توسط شیخ در تهذیب کتاب جهاد – ۳، باب مرابطه در راه خدا عز وجل/ ح ۱۴-۲. و توسط حُر در وسائل ابواب جهاد عدو، باب ۶ حکم مرابطه ح ۲ روایت شده است و سپس گفت که صدوق در علل از پدرش، از سعد بن عبدالله، از محمد بن عیسی با تفاوتی جزئی روایت کرده است.
[۴۹] بحار الأنوار ۷۲/ ۱۷، باب ۳۳.
[۵۰] منبع قبلی.
[۵۱] منبع قبلی.
[۵۲] نهج السعاده ۶/ ۲۶۵.
نظرات