به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از خبرگزاری اسلامی سیتی (IslamiCity)؛ معماری اسلامی یک سبک معماری است که هسته اصلی اعتقادات اسلامی و استانداردها و ارزشهای اخلاقی رفتاری جامع اسلامی را تجسم میبخشد. این معماری از طریق سه بُعد اصلی خود: بهعنوان یک فلسفه، یک فرآیند، و یک نتیجه نهایی، و در سطوح مفهومسازی، برنامهریزی، طراحی، ساخت، و استفاده از محیط ساختهشده، این کار را انجام میدهد. این کار تا حدی بهصورت نهان و شهودی انجام میشود، بهعنوان نتیجهای از تجسم پیشین افراد از همان اعتقادات، اصول و ارزشهای اسلامی که سپس در زمینههای مختلف زندگی فردی و جمعی خود – از جمله حوزه محیط ساختهشده – اشاعه میدهند و تا حدی بهصورت آگاهانه از طریق مجموعهای از روشها و گامهای از پیش اندیشیدهشده و حتی دستورالعملهای رویهای انجام میشود.
معماری اسلامی چارچوبی برای زندگی انسانی و پیادهسازی پیام اسلامی است. اینطور است که اسلام یک راه جامع زندگی است و این دو برای یکدیگر ساخته شدهاند: زندگی نیاز به اسلام دارد تا از طریق آن الهام گرفته، هدایت شده و بهدرستی زیسته شود، در حالیکه اسلام نیاز به زندگی دارد تا در آن تجسم یابد، تحقق پیدا کند و “دیده شود”. بنابراین، اغلب اذعان میشود که اسلام زندگی است و زندگی، بهنوبه خود، اسلام است. بهغیر از چارچوبگذاری و محصور کردن زندگیهای انسانی و اسلام، معماری اسلامی، همچنین، آنها را تسهیل، پرورش و ترویج بیشتر میکند.
شکی نیست که معماری اسلامی انسجام قابلتوجهی در محتوا و ظاهر نشان میدهد، فارغ از اینکه در کجا و چه زمانی شکل گرفته و تولید شده است. این یگانگی مانع تغییر سبکها، مواد و نقوش از یک منطقه جغرافیایی یا دوره تاریخی به دوره دیگر نمیشود. فارغ از نژاد، رنگ، زبان یا وطن خود، یک مسلمان این هویت و یگانگی معماری را در هرجایی که برود، تجربه میکند. همانطور که او در هر سرزمینی، پاسخهای الهامگرفته از اسلام به چالشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زندگی را مشابه مییابد، همچنین مشابه معماری و دیگر بیانات زیباییشناختی روح اسلامی را نیز مییابد.
اسماعیل الفاروقی (اندیشمند مسلمان فلسطینی) میگوید: در قلب این هویت معماری اسلامی، ایده توحید اسلامی یا یکتاپرستی (یگانگی الله تعالی) بهعنوان یک فلسفه دینی و تجربهای که هسته آن الله بهعنوان خالق مطلق و سرور جهان، بهعنوان نهایت نرمالیته، بهعنوان هدف نهایی که همه اهداف نهایی به آن میرسند و بهعنوان هدف نهایی همه امیدها، اشتیاقها و خواستههای ذاتی قرار دارد قرار دارد. مسلمانان تمدن خود، شامل معماری، را بر اساس این اصل و اعتقاد میسازند، که به هویتی مشترک منجر میشود، فارغ از تفاوتهای زمانی و مکانی.
اسماعیل الفاروقی همچنین افزود که اگر اسلام بهعنوان یک دین جامع، جهانبینی و فرهنگ، نتواند بر معماری مردم خود تأثیر بگذارد، این یک کوتاهی وحشتناک خواهد بود. مانند سایر هنرهای زیبا، معماری نیز بیانی زیباشناختی از مسلمانان است، تا جایی که آنها دیدگاهی منحصر به فرد و متمایز از واقعیت و اجزای فیزیکی و متافیزیکی آن، از فضا و زمان، از تاریخ و از امت یا جامعه و رابطه ارگانیک مسلمانان با آن دارند.
از این رو، انتظار میرود که تأثیر اسلام همه جنبههای زندگی انسانی را فرا بگیرد، با معماری و بقیه محیط ساختهشده که به اندازه دیگر بخشهای حیاتی زندگی توجه زیادی به خود جلب میکنند. اسلام “سبک لباس پوشیدن، خوردن، خوابیدن، معاشرت، تفریح و سرگرمی را تعیین کرد. چگونه میتوانست محل زندگی انسان را تعیین نکند؟ بلکه این کار را کرد؛ و حتی تأثیر خود را با قدرت قانون در همه این موارد تقویت کرد. اگر اسلام چیزی جز مسجد را تعیین نکرده باشد، تزئینات آن، کاشیکاری، چوبکاری، نورپردازی و فرشهای آن، این برای اثبات ارتباط آن بیش از حد کافی خواهد بود، زیرا مسجد نمونه و الگوی همه معماری اسلامی است” – این نتیجهگیری اسماعیل الفاروقی بود.
هویت معماری اسلامی تفاوت چشمگیری با جنبشهای معماری مدرن و پستمدرن دارد که در جهانبینیها و سنتهای فکری خاصی ریشه دارند. این نکته مهم است و باید به آن توجه شود، زیرا حامیان مدرنیسم و پستمدرنیسم، و میراث معماری آنها، در داخل جهان اسلام هرگز از مبارزه علیه استمرار سنتهای معماری اسلامی به نفع واردات گزینههای مدرن و پستمدرن بیگانه دست نمیکشند – و متأسفانه تا حد زیادی در تلاشهای ناپاک خود موفق شدهاند.
مسلمانان باید بدانند که نظریات و ارزشهای زیربنای سبکهای معماری مدرن و پستمدرن نه تنها برای اسلام ناآشنا هستند، بلکه خطرناک نیز میباشند. برخی از آنها در واقع در قطب مقابل مفهوم محوری توحید اسلامی قرار دارند. از این رو، آنها میتوانند بهراحتی افکار را مسموم کنند و گرایشهای رفتاری را تحریف کنند.
چرا معماری مدرن مشکلساز است؟
برای شروع، معماری مدرن – که در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت و تقریباً تا سال ۱۹۸۰ ادامه داشت – ضد سنتی و ضد تاریخی است. با داشتن نگرش تکاملی، معماری مدرن گذشته را با ثروت فرهنگی و آداب آن بهعنوان باستانی و منسوخ مینگرد. اینها چیزی جز لحظات گذرا در مسیر تکاملی بهسوی تحقق نهایی سرنوشت انسانی نیستند. در بهترین حالت، فرهنگها و سنتهای پیشین مراحلی در تکامل هستند که پیشزمینهای برای پایان با شکوه تاریخ انسانی فراهم میکنند.
معماری مدرن همچنین علمی و فناوری است و پیشرفتهای علمی و نوآوریهای فناوری را بهعنوان مرجع خود در نظر میگیرد، بیشتر از تأثیرات طبیعت، فرهنگ، سنت، دین و تاریخ. به این ترتیب، حامی سرسخت علمیگرایی است که به معنای اعتماد اغراقآمیز به قدرت و کارایی علم تا حدی است که باور دارند علم تنها راه برای ارائه حقیقت معماری در مورد جهان و واقعیت است.
به این ترتیب، علم و انسان خدایان تلقی شدند و بهشت (معنویت) یا رد شد یا به یک شیء دیگر تبدیل شد. هیچ بخشی از وجود نبود که در این فرآیند مقدسزدایی و بیاخلاق نشده باشد. بهعنوان مخزن مثالهای زندگی و اندیشه پیشامدرن انسان، تاریخ در دیدگاه مدرنیسم هیچ اختیاری نیز نداشت. از این رو، مدرنیسم و سبک معماری آن از انقلابهای علمی، فناوری، مهندسی و مصالح ساختمانی غربی و از روح ناآرام غربی و تمایل آن به گسستن از سبکهای تاریخی یکنواخت و نامناسب و تصور چیزی تازه و بهطور دینامیک عملکردی زاده شدند.
معماری مدرن همچنین مادهگرایانه و طبیعتگرایانه است، به این معنا که عملکرد و ظاهر مصالح ساختمانی را میستاید، به طبیعی بودن آنها وفادار میماند و به اندازهای که چه هستند و چه میتوانند انجام دهند، آنها را ارزشمند میداند (یعنی به اندازهای که بهعنوان یک شیء هستند و بهعنوان وسیلهای نیز ارزشمندند). هم عملکرد ساختمانها و هم ظاهر طبیعی آنها، هرچند وحشیانه، روی پایهای قرار میگیرد. با این حال، تاکید بیش از حد بر طبیعی بودن ذاتی ساختمانها و طبیعی بودن تکاملی انسان در نهایت به تحریف هر دو، طبیعت و ساختمانها، و به بیرحمی و مکانیزه شدن انسان منجر شد.
معماری مدرن همچنین به شدت اقتدارگرا است، بهطوریکه میتوان گفت نوعی “تبلیغ معماری” را پذیرفت. خود را بهعنوان تنها سبک معماری معتبر میپندارد، نمونهای از حقیقت وجودی. از این رو، معماری مدرن تمایل دارد به تهاجم و تسلط بپردازد. به همین دلیل، اغلب با بینالمللیگرایی بهعنوان یک ایدئولوژی و یک سبک معماری (سبک بینالمللی) همراه است که در آن تأثیرات محلی و منطقهای نه تنها کماهمیت شده، بلکه بهطور کامل از بین میرود، توسط مجموعهای از ارزشها و اصول جهانی ساختهشده.
معماری مدرن خود را به عنوان یک بیان و همچنین یک عامل حقیقت مدرنیسم میداند که به عنوان تنها حقیقت به جهان عرضه میشود. جای تعجب نیست که گسترش معماری مدرن اغلب با گسترش استعمار، غربیسازی و مفهوم “مأموریت متمدنسازی” همراه بود. روشن شد که معماری مدرن در یک جنگ صلیبی قرار داشت. به طور همزمان به عنوان تأیید و ابزار امپریالیسم و همچنین به عنوان معیار موفقیت آن عمل کرد.
برای استعمارگران، معماری مدرن نشانه پیروزی بود، اما برای مستعمرهشدگان، نشانه شکست بود. در نتیجه، معماری مدرن به همان اندازه در حوزههای جنوب جهانی به چشم میخورد که در حوزههای شمال جهانی. این نه تنها به تجلیات فیزیکی محیط ساختهشده، بلکه به سیستمهای آموزشی معماری و آگاهی معماری حرفهایها و مردم عادی نیز مربوط میشود. در واقع، ارتباط نزدیکی بین جنبه مادی معماری، از یک سو، و جنبه غیرمادی آن، که در آموزش، سیاستها، تفکر حرفهای و درکهای پرولتاری بیان میشود، از سوی دیگر، وجود دارد. اغلب، دومی به عنوان علت عمل میکند، و اولی به عنوان نتیجه.
برای استعمارگران، معماری مدرن نشانه پیروزی بود، اما برای مستعمرهشدگان، نشانه شکست بود. در نتیجه، معماری مدرن به همان اندازه در حوزههای جنوب جهانی به چشم میخورد که در حوزههای شمال جهانی. این نه تنها به تجلیات فیزیکی محیط ساختهشده، بلکه به سیستمهای آموزشی معماری و آگاهی معماری حرفهایها و مردم عادی نیز مربوط میشود. در واقع، ارتباط نزدیکی بین جنبه مادی معماری، از یک سو، و جنبه غیرمادی آن، که در آموزش، سیاستها، تفکر حرفهای و درکهای پرولتاریا بیان میشود، از سوی دیگر، وجود دارد. اغلب، دومی به عنوان علت عمل میکند، و اولی به عنوان نتیجه.
این امر معماری مدرن را نیز انسانی میکند، به این معنا که تنها منشاء حقیقت ادعایی مدرنیست انسان است. هیچ جنبهای از آن حقیقت که نیازهای معنوی و احساسی انسان را برآورده میکند، از هیچ منبع فوقطبیعی انتقال نمییابد. امکان در نظر گرفتن یک دین یا یک الوهیت نه مشروع است و نه ضروری. انسان و استعدادهای او معیار همه چیزها هستند. آنها منبع ارزش و اقتدار نهایی هستند. معماری و زیباییشناسی خوب تنها آن عناصری هستند که انسان، در پرتو واقعیت و سیستمهای ارزشی ساختهشده خود، به عنوان چنین مینگرد.
به دلایل واضح، انسان با نقاط قوت و ضعف، جاهطلبیها و شکستهایش در معماری مدرن تجلیل میشود. او آغاز و پایان است، آلفا و امگا. بنابراین، همه چیز انسانی به نوعی باید جشن گرفته شود. به دلیل دستاوردهای صنعتی او، که منجر به ایجاد مصالح ساختمانی انقلابی مانند فولاد، بتن مسلح و شیشه شد، آسمان محدودیتی برای نشان دادن – و تأیید – قابلیتهای انسان نبود.
به این ترتیب، با تحریک به سلیقه خلاقیت جدید مدرنیستی، مصالح ساختمانی جدید اجازه دادند دیوارهای خارجی ساختمانها بهطور کامل با شیشه پوشیده شوند؛ آنها خواستار طراحی داخلی باز با دیوارهای داخلی کم یا بدون دیوار داخلی (طرح کف باز) شدند؛ آنها سازماندهی ساختارها به ماژولهای مشابه بدون هیچ گونه تغییری را تسهیل کردند؛ و استفاده گسترده از اشکال مستطیلی با خطوط صاف و مستقیم و لبههای خطی را امکانپذیر کردند، بخشی از آنها شامل پنجرههای بزرگ و افقی یا پردههای شیشهای و سقفهای مسطح بود.
اگر معماری اسلامی گاهی به عنوان یک “معماری پنهان یا درونگرا” توصیف میشود، به دلیل تمایل آن به پوشاندن، حفظ و کمک به جنبههای خصوصی زندگی یک مسلمان، معماری مدرن برعکس به عنوان یک “معماری نمایان یا برونگرا” توصیف میشود، به دلیل تمایل آن به آشکار کردن و تأیید آشکار انسانیت انسان و انسانیت هر چیزی که او انجام میدهد. پرداختن به مفاهیم حریم خصوصی و درونگرایی انسانی مهارت معماری مدرن نیست. تمرکز آن در جای دیگری قرار دارد، در به چالش کشیدن محدودیتهای اتصال بین داخل و خارج و در تجلیل از انسان به عنوان قهرمان اصلی در آزمودن این محدودیتها.
بر انسان وظیفه است – همانطور که جنبه انسانی معماری مدرن تحریک میکند – بدون ترس باشد، از هیچ تأثیری بیاعتنا باشد و از هیچ مرجع غیر انسانیای بیپرهیز باشد. انسان توانایی دارد که بزرگترین دارایی خود و بزرگترین دشمن خود باشد. همه چیز در دستان اوست. او به دنبال تبدیل شدن به حاکم خود، سرنوشت خود و کل زمین است.
معماری مدرن یک یادآوری چشمگیر از این است. تمرکز آن بر اشکال هندسی خالص و سخت، شکلهای راستگوشه، خطوط کاملاً مستقیم و تمیز، خطوط محیطی خطی، مواد ساده و تکرار، همگی نشانههایی از اراده معماری مدرن برای نزدیک شدن به فضا – که حوزه هستی بینهایت است – با تکبر، دربردارنده قدرت، تأیید خود و گستاخی است. بخشی از فضا قصد دارد که فتح و تصرف شود، و سپس به عنوان وسیلهای برای جدا شدن از بقیه استفاده شود. انسان مدرنیست میخواهد آزاد، خودگردان و غیرقابل حساب باشد. ساختمانهای او این ابتکار را تبلیغ و تسهیل میکنند. با این حال، جدایی مورد بحث بیشتر معنوی است تا فیزیکی.
قطعاً، در معماری مدرن یک عنصر مشهود از اتصال بین داخل و خارج وجود دارد، اما چنین چیزی بر هیچ اساسی جز آنچه انسان مدرنیست و جهانبینی خودپسندانه او تعیین میکند، نیست. فضای بیرون به عنوان یک انگیزه – و حتی یک دعوت – برای فتوحات بیشتر فضا عمل میکند و به انسان یادآوری میکند که در خودپرستی و غرور خود سست نشود و در عین حال در مقابله با هر نیرویی که “بیرون” ممکن است بخواهد به انزوا و وضعیت موجود او حمله کند و به چالش بکشد، استقامت کند.
بنابراین، معماری مدرن پناهگاه مستحکم انسان مدرنیست است. این معبد چند لایه اوست. به دلیل این، معماری اغلب به عنوان فرآیند ساخت، طراحی یا قاببندی فضا بهطور اندیشمندانه تعریف میشود (لویی کان)، و به عنوان اراده یک عصر و مردم آن به فضا ترجمه شده است (لودویگ میس ون در روهه).
به عنوان یک حاشیه کوچک، یک اصل معماری اسلامی – در تضاد با معماری مدرنیسم – این است که معماران، طراحان و مهندسین سازههای مسلمان باید تلاش کنند تا از طریق خلاقیت و مهارتهای خود، که در قدرت جهانبینی توحیدی اسلامی متصل شدهاند، نشان دهند که ساختمانهای طراحیشده توسط آنها با فضا تعامل دارند، به داخل آن جریان مییابند و بخشی از فضای کلی میشوند، به جای اینکه خود را از آن جدا کنند. همانطور که فضا نماد قلمرو فیزیکی خدای متعال است که مردم در آن زندگی میکنند و به عنوان خادمان او عمل میکنند، باید با احترام، نه تکبر، به فضا نزدیک شد و با فروتنی و سهولت از آن جدا شد، بدون حفظ قدرت، ترویج خود یا مقابله. ساختمانهای مسلمان به طور کلی از طریق حیاطهای داخلی باز، نورگیرها، شافتهای هوا، پنجرهها و سایر روزنهها با فضای بیرون متصل میمانند. به همین منظور، لبههای بسیاری از ساختمانهای مسلمان اغلب به صورت مضرس (شکسته)، خطوط آسمان چندگانه، و لبههای عمودی عقبرفته یا جلوآمده با سطوح شکسته طراحی شدهاند تا تأثیر جدایی در فضا را کاهش دهند.
یکی از مهمترین ویژگیهای معماری مدرن رد تزیین و هر گونه فرم از نظر ساختاری شلوغ و زیباییشناختی اضافی است. این رد نشانهای از سندرم رد بیرحمانه مدرنیست است، که بر اساس آن همه چیزهای سنتی، قدیمی و مرسوم به نفع جایگزینهای جدید، نوآورانه و تکنولوژیک رد میشوند. در نتیجه، هر از گاهی چیزی جدید خوب است فقط به این دلیل که جدید و متفاوت است، و چیزی سنتی پایینتر است فقط به این دلیل که از گذشته است و متفاوت نیست. هم سنت و هم مدرنیته به ترتیب به دلیل اینکه بهعنوان اهداف خودمحتوا نگه داشته میشوند، مورد انتقاد و تحسین قرار میگیرند، اگرچه در دو جهت متمایز، یکی در جهت شور و اشتیاق و صعود، و دیگری در جهت اینرسی و مرگ مجازی.
دلیل این سندرم رد یک تمایل مدرنیستی برای آزادی بیقید و شرط اندیشه، بیان و رفتار، و برای از بین بردن پیامدهای مرسوم و تاریخی است، تا یک فرد بتواند کاملاً از بارهای گذشته جدا شود و در چنین حالتی – یعنی سبک و آزاد – به آینده هیجانانگیز تحتتأثیر علم و تکنولوژی و به سرزمین موعود مدرنیته سفر کند.
این فلسفه معماری مدرنیست در کلمات قصار زیر بیان میشود: “کمتر بیشتر است” توسط لودویگ میس ون در روهه، “فرم تابع عملکرد است” توسط لویی سالیوان، “تزیین جنایت است” توسط آدولف لوس، و “یک خانه یک ماشین برای زندگی است” توسط لو کوربوزیه.
با این حال، کاهشگرایی ساختاری و عملکردی در منشور معماری مدرن ممکن است در نگاه اول به نظر یک ژست محترمانه و حتی سرکشانه باشد، اما به هیچ وجه چنین نیست. فلسفه انسانیت و زندگی مدرنیست – که عمدتاً در مادیگرایی علمی، بیخدایی و لذتگرایی ریشه دارد – که به طور ناگزیر در زمینههای هنر و معماری تجلی یافت، آنقدر یکبعدی، ملالآور و ناخوشایند است که همان ویژگیها در نهایت در ایدئولوژی معماری مدرن نفوذ کردند. این با ضربالمثل به این معنا که ظاهر بازتابی از درون است، یا آنچه درون است بیرون نشان داده میشود، سازگار است.
بنابراین، معماری مدرن مینیمالیستی است – یعنی ساده و بدون تزیین – زیرا نگرش زندگی آن نیز به همین شکل است؛ تمام تاریخ و سنت را رد کرد، به این باور که سادگی، وضوح ادعایی و کاهش موضوعات به اجزای ضروری آنها به طرحهای خوب منجر خواهد شد، زیرا نمیتوانست چیزی قابلتوجه به عنوان جایگزین ارائه دهد؛ مکانیزه شدن مطلق ساختمانها را تبلیغ کرد به دلیل مکانیزه شدن همزمان انسان و وجود او.
به عبارت دیگر، معماری مدرن سطحی، کسلکننده، قابل پیشبینی و محکوم به فنا است به دلیل پسزمینه فلسفی به همان اندازه سطحی، کسلکننده، قابل پیشبینی و ناامیدکننده آن. همه تاریخ و سنت را رد کرد، اما نتوانست یک پارادایم جایگزین بلندمدت تولید کند – برخلاف پیشبینیها و پیشگوییهای پدران مدرنیسم و معماری آن. “کمتر بیشتر است” و “تزیین جنایت است” هسته ایمان معماری مدرن را تشکیل میدهند به دلیل این که دیدگاه مدرنیستی زندگی حتی بهطور مصنوعی نمیتوانست به نقطهای از ظرافت پیچیده ارتقا یابد.
سادگی، ساده بودن و طبیعی بودن پذیرفته شدهاند زیرا هیچ جایگزین بهتری نمیتوانست پیشنهاد شود. این ایمان، به جای تبلیغ وضوح، دقت، علمگرایی و پیکربندی کلی – همانطور که قرار بود باشد – در واقع بهطور غیرمستقیم بیاهمیت بودن، کوچک بودن و ناامیدی اجتنابناپذیر را حمایت میکند. در واقع، مینیمالیسم در تفکر منجر به مینیمالیسم در معماری میشود (اولی به عنوان منشاء موجب دومی به عنوان نتیجه میشود)؛ نزدیکبینی در تفکر منجر به نزدیکبینی در معماری میشود؛ و در نهایت، تفکر کسلکننده و خستهکننده منجر به معماری کسلکننده و خستهکننده میشود. ایمان معماری مدرن، در فکر دوم، اعتراف ناخواستهای به کمبود و به تبع آن، سقوط نزدیک بود.
همه چیز در مورد معماری مدرن قطعاً ناامیدکننده و ضد اوج است. به محض اینکه بهطور کامل تأیید شد، شروع به رسیدن به بنبستها کرد. با در نظر گرفتن همه چیز، روشن است که جهانبینی و اصول پشتوانه دنیای معماری مدرن تا چه حد مشکلساز هستند تا جایی که به نظام اعتقادی اسلامی و ارزشهای آن مربوط میشوند. با وجود اینکه از هم جدا هستند، هیچ چیزی جز همپوشانی نیستند.
چرا پستمدرنیسم مشکلساز است؟
بهعنوان شاخهای از معماری مدرن، معماری پستمدرن – از حدود اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ تا کنون – بهطور مساوی بحثبرانگیز است. با استفاده از همان منطق معماری مدرن، خود معماری پستمدرن بزرگترین مشکل نبود؛ این تمایز به قلمرو بحثبرانگیز ایدههای پستمدرن که باعث ایجاد معماری خاصی شده است، تعلق دارد. بهطور کلی، علت اصلی یک مشکل بیشترین بار مسئولیت را بر عهده دارد.
معماری پستمدرن سبکی از معماری است که بهعنوان واکنشی علیه اعتقادات معماری مدرن به وجود آمد و در نتیجه از سادگی، رسمی بودن و فقدان تنوع بیزار بود. اندیشه پستمدرن مفهوم نسبیگرایی فراگیر را ترویج میکرد: “پستمدرنها انکار میکنند که جنبههایی از واقعیت وجود دارد که عینی هستند؛ که اظهاراتی درباره واقعیت وجود دارد که بهطور عینی درست یا نادرست هستند؛ که امکان دستیابی به دانش عینی از چنین اظهاراتی وجود دارد؛ که انسانها میتوانند برخی چیزها را با اطمینان بدانند؛ و اینکه ارزشهای اخلاقی عینی یا مطلق وجود دارد. واقعیت، دانش و ارزشها توسط گفتمانها ساخته میشوند؛ بنابراین میتوانند با آنها تغییر کنند” (برایان دویگنان، پستمدرنیسم و نسبیگرایی).
تری ایگلتون نیز در کتاب “توهمات پستمدرنیسم” نوشت: “پستمدرنیته سبکی از تفکر است که به مفاهیم کلاسیک حقیقت، عقل، هویت و عینیت، ایده پیشرفت یا رهایی جهانی، چارچوبهای واحد، روایتهای بزرگ یا مبانی نهایی توضیح مشکوک است. در مقابل این هنجارهای روشنگری، جهان را بهعنوان مشروط، بدون پایه، متنوع، ناپایدار، نامعین، مجموعهای از فرهنگها یا تفاسیر غیرمتحد میبیند که درجهای از شک و تردید را درباره عینیت حقیقت، تاریخ و هنجارها، دادههای طبیعت و انسجام هویتها به وجود میآورد” (تری ایگلتون، توهمات پستمدرنیسم).
به طور خلاصه، پستمدرنیسم با شک و تردید، تناقض و نقد فلسفی از امکان حقیقتهای مطلق و واقعیتهای عینی مرتبط است. این ابهام، تنوع، انعطافپذیری و تغییر مداوم را پرورش میدهد. با این حال، این رویکرد بهعنوان واکنشی به مدرنیسم، که خود نیز حال و هوای شورشی داشت، مطرح شد؛ چرا که مدرنیسم بر ایدهآلیسم و تجلیل از عقل و علم بنا شده بود. بهنظر پستمدرنیستها، حتی این روشها نیز نباید بدون چالش باقی بمانند. در مقابل سختی و یوتوپیای مدرنیسم، اصل سازگاری پستمدرنیسم قرار دارد که اساساً همه چیز ممکن است و هیچ قانونی اعمال نمیشود، تا زمانی که تقاضایی وجود دارد.
به عبارت دیگر، پستمدرنیسم ادعا میکند که هرکسی یا هر چیزی که مدعی یافتن حقیقت نهایی و بیطرفانه باشد، باید رد شود، زیرا هیچ چیزی بهعنوان حقیقت نهایی و بیطرفانه وجود ندارد. همه چیزها فقط به تمایلات شخصی و هنجارهای اجتماعی-فرهنگی وابسته است. رد مدرنیسم به دلیل ادعای آن به عنوان حقیقت مطلق و عینی رخ داد.
بر این اساس، پستمدرنیسم به هرج و مرج، سردرگمی و تنبلی تشویق میکند، به این معنا که هرکسی که بتواند فکر کند، بهطور تعریف درست است و هر جامعهای که بر چیزی توافق کند، نیز درست است؛ باورها صرفاً نظرات شخصی و جمعی هستند؛ هیچکس نمیتواند کسی را در مورد چیزی انتقاد کند یا متقاعد کند؛ و هیچ مرجعی وجود ندارد که فرد بتواند خود و دیدگاههایش را بر اساس آن اندازهگیری کند زیرا ترجیحات شخصی و اجتماعی-فرهنگی معیار هستند.
بهراحتی میتوان دریافت که پستمدرنیسم و اسلام از ابتدا با یکدیگر در تضاد بوده و مسیرهای متفاوتی داشتهاند. اساس این تضاد ادعای اسلام به نمایندگی از حقیقت مطلق و عینی وحیشده است. در اسلام، فقط یک حقیقت وجود دارد که از طریق پیامبران به همه مردم توسط خالق آنها وحی شده است. این چنین است زیرا فقط یک خدا، یک واقعیت عینی، یک هدف وجودی و یک سرنوشت وجود دارد. بنابراین، در اسلام – بر خلاف پستمدرنیسم – یقین و عینیت حقیقت یک قاعده است و برعکس، یک ناهنجاری است. ترکیب اسلام و پستمدرنیسم شبیه به ترکیب غیرممکن یخ و آب جوش است؛ آنها آنقدر متفاوت هستند که در نهایت هیچکدام خواص اصلی خود را حفظ نمیکنند.
وقتی به حوزه معماری ترجمه میشود، فلسفه پستمدرن نسبیگرایی اخلاقی، معرفتی، علّی، فرهنگی، زیباییشناختی و دینی به ویژگیهای معماری زیر نیاز دارد: تنوع اشکال و مصالح؛ ارجاع به موتیفهای کلاسیک؛ ترکیب عناصر تاریخی؛ استفاده از مصالح غیرمعمول و اشارات تاریخی؛ استفاده از تجزیه و تعدیلها؛ استفاده از رنگهای روشن و الگوها؛ ترکیب سبکهای مختلف معماری، اغلب بهطور غیرمعمول؛ قرار دادن ساختمانها در متنهای خود؛ ساخت برای مردم، گوش دادن به آنها و پاسخ به نیازهای موجودشان؛ نمایش شوخی یا طنز؛ بازیگوشی؛ شادابی جوانانه؛ تجزیه اشکال؛ ساختارشکنی و هرج و مرج؛ و عجیب و غریب بودن.
بهطور خلاصه، همانطور که هیچ حقیقت عینی و باطل عینی وجود ندارد، بهطور مساوی هیچ زیبایی عینی و زشتی عینی وجود ندارد. بهطور واقعی، هر چیزی ممکن است. وضعیت شبیه به یک سردرگمی افسارگسیخته و هرج و مرج کنترلنشده است. مردم آزادی کامل دارند تا گام بعدی خود را تعیین کنند و هر گزینهای را که انتخاب میکنند دنبال کنند. از آنجا که حقیقت در قلب باورمند است (نه در یک کتاب مقدس یا مکانی از عبادت) و زیبایی در چشم بیننده است، تمایز معماری به همین ترتیب در ذهن خلاق معمار قرار دارد. قطعاً، در این راستا، پتانسیلهای معماری بیحد و مرز و امکانها بیپایان هستند.
شکی نیست که معماری پستمدرن همچنان “مدرن” بود به این معنا که آخرین پیشرفتهای فناوری ساخت، مهندسی و مصالح را پذیرفت. با این حال، بر اساس تفاوتهای نظری از معماری مدرن منحرف شد که تأثیرات آن به سرعت در زمینههای عملی معماری آشکار شد.
مشکل این بود که چگونه اصل پستمدرن نسبیگرایی را در خلقهای معماری ادغام کنیم، که با آزاد کردن خلاقیت و روح ابداع بیپایان حل شد، و در نتیجه به آنچه بعداً بهعنوان نسبیگرایی معماری و هنری شناخته شد، منجر شد. در حالی که هر ایده یا تجربهای، در تاریخ و امروز، میتواند بهعنوان منبعی برای خلاقیت معماری پستمدرن دیده شود، هیچ ایده یا تجربهای نباید اجازه محدود کردن، چه برسد به کنترل، آن خلاقیت را داشته باشد.
بنابراین، معماری پستمدرن به هیچ وجه فرآیندی برای تأیید و پذیرش حقیقت نیست، بلکه فرآیندی است برای بیان این واقعیت که حقیقت نه شناخته شده است و نه قابل شناخت. ویژگیهای ذکر شده معماری پستمدرن به این دلیل استفاده نمیشوند که بهترین، جذابترین و کاربردیترین هستند، بلکه به این دلیل که مناسبترین برای بیان ابعاد ایدئولوژیک پستمدرنیسم هستند که هسته آن از ایدههای دوگانه نسبیگرایی حقیقت و نسبیگرایی ارزشها تشکیل شده است.
نتیجهگیری
در نهایت، هم معماری مدرن و هم معماری پستمدرن چیزی جز وسیلهای برای تجسم و انتشار مجموعهای از اصول نیستند. این دو، تجلیات فیزیکی وفاداریهای ایدئولوژیک خود را نشان میدهند و در نتیجه خادم ایدههایی هستند که سعی در تجسم آنها دارند. آنها صرفاً چارچوبهایی برای سبکهای زندگی مدرن و پستمدرن هستند.
در این راستا، معماری اغلب به این شکل تعریف میشود: “معماری بیانگر ارزشهاست – نحوه ساخت و ساز ما انعکاسی از نحوه زندگی ماست” (نورمن فاستر)؛ “معماری هدف نیست. معماری برای زندگی، لذت و کار و برای مردم است. قاب تصویر، نه تصویر” (ویلیام وورستر)؛ “معماری آشکارترین گل فرهنگ یک جامعه است” (آلن بالفور).
بدون شک، معماری اسلامی که انعکاس فلسفه و ارزشهای اسلامی است، اساساً از هر دو سبک معماری مدرن و پستمدرن متمایز است. ایجاد تعادلی بین آنها تحت هیچ شرایطی امکانپذیر نیست. به همین ترتیب، تلاش برای رسیدن به توافق بین ذهن، قلب و الگوهای رفتاری مسلمانان و میراث معماری مدرن یا پستمدرن نیز غیرممکن است. درحالی که تفاوتهای بین معماری مدرن و پست مدرن به سادگی غیرقابل حل است.
https://ihkn.ir/?p=38137
نظرات