۱) «تحول به معنای بروزرسانی» برای مرحلۀ گذار و جلوگیری از تضعیف دریافتهای بین تمدنی، لازم و کارآمد است؛ ۲) تحول علوم انسانی در معنای «بومیسازی» را میتوان «متناسبسازی» محتوای علم با فرهنگ زیست بوم محل مورد استفاده دانش دانست؛ ۳) تحول در معنای کارآمدی به معنای «حداکثر بهرهبرداری از ظرفیت دانش رایج» فرض میشود. به نظر میرسد تحول علوم انسانی در هر سه معنای فوق گرچه ضروری است لیکن از آنچنان بردی که بتواند غایتمندی دانش را تحت تاثیر قرار دهد برخوردار نیست؛ ۴) اگر قرار است تحول علوم انسانی به شکل دادن یک نظامواره منسجم و یکپارچه در دانش، که میتواند در زندگی و زیست بوم ما تغییرات بهینه و متناسب را محقق نماید، منتهی شود، باید تحول علوم انسانی را در ژرفترین معنای خود که تغییر و بسط در منطق تولید علم است فرض نمود. پیش فرض کتاب آن است که هر رویکرد علمی با یک منطق زیربنایی پا به عرصۀ علم میگذارد. لذا تحول در علم رایج، بدون بسط و تحول در منطق علم، تنها میتواند لایههای روبنایی دانش موجود را تحت تاثیر قرار دهد. با چنین نگرشی کتاب حاضر تلاش دارد تا مفاهیم کلیدی علوم انسانی را با نگاه تحولی مطرح نماید.
نظر حجتالاسلام خسروپناه در مورد کتاب تحول علوم انسانی از مبادی تا روششناسی
حجتالاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه استاد پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد کتاب «تحول علوم انسانی از مبادی تا روششناسی» اثر دکتر سید محمدرضا تقوی میگوید:
علوم انسانی مدرن از سدۀ نوزدهم پدید آمده است و نباید آن را ادامۀ علوم انسانی سنتی دانست. دانشمندان علوم انسانی، از زمان ارسطو تا قرن نوزدهم، معمولاً به توصیف انسان مطلوب و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب میپرداختند. اما مسئلۀ شناخت انسان محقق از سدۀ نوزدهم آغاز شد و دانشمندان گاه بهدنبال کشف علتهای پدیدههای مربوط به انسان محقق بودهاند و گاهی کشف دلایل انسان محقق را دنبال کردهاند. اگوست کنت و دیلتای رهبران دو جریان فکری تبیینی و تفسیری در حوزۀ علوم انسانی هستند.
اتفاق دیگری که در رنسانس رخ داد این بود که دانشمندان علوم انسانی با مبانی اومانیستی، سوبژکتیویستی و سکولاریستی به تبیین انسان در هر سه ساحتِ توصیف انسان مطلوب، توصیف انسان محقق و تغییر انسان محقق به انسان مطلوب پرداختند و این مثلث (اومانیسم، سوبژکتیویسم و سکولاریسم) همواره مانند سایهای همراه نظریهها و در واقع آبشخور نظریهها شد؛ هرچند نظریهپردازان به آن مبانی توجه یا تصریح نکرده باشند. البته مبانی مدرنیته از قرن شانزدهم آغاز و مستقر شد، اما علوم انسانی مدرن در قرن نوزدهم شکل گرفت.
از سوی دیگر، حدود هشتاد سال است که افرادی، مانند اسماعیل فاروقی در واشنگتن و محمد نقیب العطاس در کوالالامپور، بحث اسلامیسازی علوم و علم دینی را آغاز کردهاند و افراد دیگری، مانند دکتر سید حسین نصر و آیتاللّه مصباح یزدی، و مراکزی مانند ستاد انقلاب فرهنگی، شورای تحول علوم انسانی و پژوهشگاه علوم انسانی این هدف را ادامه دادهاند. چنین دغدغهای در تأسیس دانشگاههایی همچون دانشگاه علامه طباطبایی و دانشگاه تربیت مدرس از جانب افرادی مانند دکتر احمد احمدی نیز قابل مشاهده و پیگیری است.
آنچه در این هشتاد سال مشهود است، رشد و تکاملی است که در بحث علم دینی حاصل شده که زمینه را برای تولید علوم انسانی اسلامی، بیش از پیش، فراهم کرده است. المعهد العالمی للفکر الإسلامی در آمریکا، حدود سیصد کتاب دربارۀ علوم انسانی اسلامی منتشر کرده است و مراکز دیگری، مانند مؤسسۀ بینالمللی اندیشه و تمدن اسلامی (ایستاک) در مالزی و دانشگاه شریف هدایتاللّه در اندونزی، نیز در این زمینه آثار و فعالیتهای متعددی دارند.
استادان علوم انسانی در کشور ما، بهویژه در سی سال اخیر، کارهای متعددی انجام داده و نتایج قابلتوجهی به دست آوردهاند؛ مثلاً از سال ۱۳۸۶ تاکنون فقط در مؤسسۀ امام خمینی(ره)، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی در مجموع بیش از پانصد جلد کتاب در زمینۀ علوم انسانی اسلامی منتشر شده و همچنین بیش از هزاروپانصد مقاله در زمینههای علوم اجتماعی، اقتصاد، علوم سیاسی، علوم تربیتی، روانشناسی، مدیریت، حقوق و دیگر علوم انسانی نوشته شده است.
یکی از دستاوردها و آگاهیهای مهمی که در این مدت به دست آمده این است که ما بهجای اسلامیسازی علوم انسانی ـ که پالایش، تهذیب و اصلاحی متناسب با معارف اسلامی نسبت به همین علوم انسانی موجود است ـ باید علوم انسانی اسلامی را دنبال کنیم و این مهم نیز پس از تولید نظریههایی مبتنی بر مبانی و روش اسلامی و جمع آن نظریهها حاصل میشود، آنگاه که به دیسیپلین تبدیل شوند؛ یعنی علوم انسانی اسلامی هیچگاه بدون نظریههای اسلامی تولید نخواهد شد. البته اسلامیسازی علوم انسانی تصمیمی مدیریتی و از باب حکم ثانوی است که باید صورت میگرفت؛ زیرا تولید علوم انسانی اسلامی زمانبر است. اما تولید و تکوین علوم انسانی اسلامی حرکتی علمیمعرفتی است که باید صورت پذیرد و نظریهپردازان علوم مختلف انسانی ناچارند علوم انسانی مدرن و انسان و جامعۀ مدرن را بشناسند، از آخرین دستاوردهای نظریههای دیگر آگاه باشند و با تکیه بر بلوغ معرفتی و اجتماعیای که در دانشگاهها و حوزههای ما حاصل شده است، به تولید نظریه بپردازند تا زمینههای تولید علوم انسانی اسلامی فراهم آید.
یکی از کارهای خوبی که در این راستا توسط برادر گرامی، جناب دکتر سیدمحمدرضا تقوی، انجام شده کتاب «تحول علوم انسانی: از مبادی تا روششناسی» است. دکتر تقوی در این اثر نشان داده که آگاهی خوبی نسبت به تحول علوم انسانی و فرایند پیش روی آن دارد و با توصیف آنچه در این راه ضروری است، آن موارد را دربارۀ روانشناسی بالینی پیاده کرده و نمونهای عملی و علنی در اختیار مخاطبان قرار داده است.
چنانکه میدانید، علم در عقلانیت جمعی تولید میشود و نظریه بدون قرار گرفتن در معرض داوری عالمان دیگر شکل نمیگیرد. مقصود از تولید علم جمعی این نیست که علم و نظریههای علمی روش ندارند؛ بلکه علم در چهارچوب روششناسی شکل میگیرد، اما در ادامۀ استنتاج روششناختی، نوعی عقلانیت جمعی پدید میآید و مشارکت دیگران را در پذیرش و توسعۀ آن فراهم میسازد. تأکید میکنم که مهمترین ساحت تولید علم، تولید و رشد در روششناسی علم است. روششناسی مبتنی بر معرفتشناسی و منطق و حکمت اسلامی میتواند رویکرد جدیدی را در علوم انسانی به ارمغان آورد. دکتر تقوی این مسئلۀ مهم را مدنظر داشته و بهخوبی به آن عمل کرده است.
یکی دیگر از موارد شایان تقدیر در این اثر، جسارت اندیشیدن جناب دکتر تقوی است. یکی از ضعفهای دانشگاههای ما این است که برخلاف ارائۀ دیدگاههای گوناگون مدرن در آنها، جسارت اندیشیدن و تولید در میان استادان بسیار کمرنگ است؛ در حالی که استادان توانمند و نیز دانشجویان مستعدی در دانشگاههای ما وجود دارند. دکتر تقوی با ارائۀ این اثر، خود را در معرض نقد دیگران قرار داده که چنین جسارتی در فضای علمی ستودنی است و آن را ارج مینهیم. اکنون نوبت استادان دیگر است که با مطالعه، نقد و داوری کتاب حاضر، دیدگاه وی را استحکام بخشند و رشد علمی را در عقلانیت جمعی فراهم آورند.
توفیقات روزافزون جناب دکتر سید محمدرضا تقوی، رشد و بالندگی علوم انسانی اسلامی و رضایت حضرت صاحب الزمان، حجت بن الحسن العسکری، ارواحنا له الفدا، را از خدای متعال برای همگان مسئلت میکنم.
نظر دکتر سید سعید زاهد زاهدانی در مورد کتاب تحول علوم انسانی از مبادی تا روششناسی
دکتر سید سعید زاهد زاهدانی دانشیار جامعهشناسی و مسئول مرکز تحول در علوم انسانی (متا) دانشگاه شیراز و رئیس کمیسیون ارتباطات و جامعهشناسی اسلامی کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی در مورد کتاب «تحول علوم انسانی از مبادی تا روششناسی» اثر دکتر سید محمدرضا تقوی میگوید:
کتاب حاضر اثر جناب آقای دکتر سید محمدرضا تقوی، استادتمام روانشناسی بالینی در پژوهشکدۀ تحول و ارتقای علوم انسانیِ دانشگاه شیراز است که بههمت مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا به چاپ رسیده است. دستاندرکاران این پژوهشکده با تأسیس مرکز تحول در علوم انسانی (متا) و با یاری واحد خدمات فناوری، تحقیق و توسعۀ مرکز نوآوری و کارآفرینی دانشگاه شیراز، زیرنظر معاونت محترم پژوهشی این دانشگاه، درصدد کاربردی کردن تحقیقات بنیادینی هستند که در این پژوهشکده در دست انجام است. نشر این کتاب از جمله همکاریهای بلندمدتی است که پژوهشگران مرکز تحول در علوم انسانی دانشگاه شیراز (متا) با مرکز پژوهشهای علوم انسانی اسلامی صدرا دارند.
همان گونه که علوم انسانی رایج نرمافزار تولید و گسترش تمدن مدرن میباشد، علوم انسانی اسلامی نرمافزار تولید تمدن اسلامی است. جناب آقای دکتر تقوی در این کتاب به امهات دستیابی به علوم انسانی اسلامی پرداختهاند. حضرت امام خمینی(ره) و یاران ایشان پیش از انقلاب اسلامی چنین ضرورتی را حس میکردند؛ همچنین مقام معظم رهبری، حضرت آیتاللّه خامنهای، قبل و بعد از انقلاب به این مسئله پرداخته است. حضرت امام(ره) نظریۀ ولایت فقیه را در بخش سیاسی مطرح کرد و پیگیر عملیاتی شدن آن بود. دیگر همفکران و شاگردان ایشان نیز به سیاست و ابعاد دیگر علوم انسانی پرداختند؛ از جمله شهید صدر که به فلسفه و اقتصاد اسلامی روی آورد. تلاشهای صورتگرفتۀ پس از انقلاب اسلامی در سطوح مختلف علمی در حال به ثمر رسیدن و نظریهها در رشتههای گوناگون علوم انسانی در حال شکل گرفتن است.
کتاب حاضر با تسلط مثالزدنی جناب آقای دکتر تقوی بر نوشتههای بنیادی و روبنایی علوم انسانی رایج و مبانی علوم انسانی اسلامی موجود، به بسیاری از پرسشهای اساسی این حوزه از دانش پاسخ میدهد و در زمینۀ روانشناسی اسلامی به ارائۀ پیشنهاد میپردازد. به نظر بنده نوشتههای ایشان در این کتاب و دیگر متونی که در این زمینه بهصورت کتاب یا مقاله تولید کردهاند، برای محققان علاقهمند به علوم انسانی اسلامی بسیار راهگشا و مفید است.
ایشان در این کتاب به مسائلی پرداختهاند که تا در ذهن پژوهشگران حل نشود، راه برای رسیدن به علوم انسانی اسلامی باز نخواهد شد. ازاینرو اینجانب از تمام علاقهمندان به علوم انسانی اسلامی دعوت میکنم که این کتاب را مطالعه کنند و دربارۀ آن به گفتوگو بپردازند. امیدوارم تلاشهای صورتگرفته راهنمای ما در تولید علوم انسانی اسلامی و زمینهساز ظهور حضرت ولیّعصر، ارواحنا فداه، شود. باشد که تمدن اسلامی بر سر عالَمیان پرتو بیفکند. وَ ما تَوْفیقی إِلَّا بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیبُ.
انتهای پیام/
نظرات