به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از خبرگزاری ایرنا؛ اکنون طلاق به عنوان یک مساله اجتماعی بیش از گذشته مورد توجه محققان و اندیشمندان علوم اجتماعی در جوامع مختلف قرار گرفته است. مهمترین دلیلی که سبب شده این موضوع به یک مساله و پدیده اجتماعی تبدیل شود، افزایش آمار آن است. به گونهای که طبق آماری که سازمان ثبت احوال در سال ۱۳۹۹ منتشر کرده، تعداد ازدواجهای ثبت شده در این سال، ۵۵۶ هزار و ۷۳۱ مورد بوده که نسبت به سال ۱۳۹۸، نزدیک ۴.۴ درصد رشد کرده است. اما تعداد طلاقهای ثبت شده در این سال نیز رشد قابل توجهی داشته است و با وجود تعداد ۱۸۳ هزار و ۱۹۳ عدد طلاق ثبت شده در سال ۹۹، میزان رشد طلاق در ایران حدود ۳.۶ درصد نسبت به سال ۹۸ بوده است.
علاوه بر این طبق گزارش سازمان ثبت احوال اگرچه تعدا طلاقهای ثبت شده از سال ۹۶ تا ۱۴۰۲ رو به کاهش بوده، اما با این حال بیشترین طلاقها در ۱ تا ۵ سال اول زندگی مشترک روی داده است. طبق گزارش این سازمان، یشترین طلاق سال اول تا پنجم ازدواج با ۵۷ هزار و ۷۸۵ طلاق مربوط به سال ۱۳۹۶ بوده و کمترین طلاق در همین بازه زمانی، با ۵۰ هزار و ۹۵۶ مورد مربوط به سال ۱۴۰۲ بوده است. اگر چه تعداد طلاق در ۵ سال اول زندگی مشترک در سال ۱۴۰۲ نسبت به سال ۱۳۹۶ کاهش داشته، اما با این حال میزان آن همچنان بالا است و میتواند زنگ هشداری برای جامعه و مسئولان باشد تا راهکارهایی جدی و اثربخش برای این مساله اتخاذ کنند.
با توجه به اهمیت موضوع «محمدمهدی لبیبی» جامعهشناس و استاد دانشگاه و «علی قائدنیای جهرمی» روانشناس در گفتوگو با خبرگزاری ایرنا مطرح کردند؛
دلایل وقوع طلاق در ۵ سال اول زندگی مشترک
لبیبی در مورد دلایل طلاق در ۵ سال اول زندگی مشترک میگوید: شاید یکی از بیشترین تحقیقاتی که در حوزههای علوم اجتماعی انجام شده در حوزه طلاق و ازدواج بوده است. یعنی دانشجویان بسیاری در این حوزه تحقیق انجام دادهاند.
اما نکته مهم این است که علل مهمی که سبب طلاق در ۵ سال اول زندگی میشود، متفاوت است و این موارد، عوامل ثابتی نیستند. برای مثال در۱۰ سال پیش ممکن است ۵ علت خاص مهم بوده ، اما اکنون دلایل دیگری تاثیرگذارتر است. یعنی به مرور زمان، شرایط و تحولات اجتماعی سبب شده دلایل طلاق هم تغییر یابد.
عمدتا آنچه در گذشته مطرح بوده وجود مسایل اقتصادی و مالی، تنوع طلبی مردان و نارضایتی از زندگی، اختلافات فرهنگی و دیدگاههای متفاوت زن و شوهر نسبت به مسایل مختلف، دخالت والدین و اقوام در زندگی و توقعات نامعقول طرفین از یکدیگر بوده است. جمعبندی این علل همان مثلث استرنبرگ است. در این مثلث که از اندیشمندی به نام دیوید استرنبرگ اخذ شده است، سه گوشه تعهد commitment، عشق و دوست داشتن و رابطه جنسی مطرح است.
وی میافزاید: در سالهای اخیر به طور قطع دلایل عوض شده است. یکی از دلایل کم شدن پایبندی به ارزشهای سنتی است. برای مثال سنت میگوید طلاق امری بد و قبیح است. یا سنت میگوید هر طور شده باید زندگی حفظ شود. دلیل دوم، تضعیف ارزشهای دینی است. باورهای مذهبی در گذشته نگهدارنده زندگی مشترک بود. بر اساس آموزهای مذهبی، ازدواج و خانواده مقدس است و داشتن فرزند امری مطلوب است. بنابراین وقتی این باورهای مذهبی خدشهدار شود و یا اصلا نباشد مشخص است دلیلی برای ادامه زندگی نیست.
دلیل سوم بحث لذت طلبی است. یعنی افراد تعریف جدیدی را از دنیای جدید ارائه دادهاند. مبنی بر اینکه ما در دنیای جدید به دنبال آسایش و آرامش هستیم. اگر ازدواج به ما آسایش و آرامش نمیدهد، بنابراین باید ازدواج را قطع کرد. علت اینکه چرا در دنیای امروز چنین بحثی مطرح است، به این خاطر است که در دنیای امروز ورودی استرسهای ما بسیار بالا است که باید مدیریت شود. اگر ازدواج به مدیریت این استرسها کمک نکند و حتی خود به یک استرس جدید تبدیل شود، در چنین شرایطی فرد به سمت طلاق میرود.
مهمتر از همه این است که انسانها در این ۵ سال یک ارزیابی از خود و از طرف مقابل خود پیدا میکنند و بعد فکر میکنند که اگر این نبود، دنیا چگونه بود و اگر وجود دارد این دنیا چگونه است. یعنی با بودن آن شریک زندگی چه وضعیتی دارند و بدون او چه وضعیتی . اگر در نبود طرف مقابل اوضاع بهتر میشود به سمت طلاق میروند، اما اگر اینطور نباشد زندگی خود را حفظ میکنند. از طرفی باید اذعان داشت که جامعه نیز با پدیده طلاق به دلایل مختلف اقتصادی- اجتماعی کنار آمده است. یعنی طلاق به امری عادی تبدیل شده است، امری که در گذشته به عنوان یک تابو و یا داغ ننگ طلقی میشد، اما اکنون اینطور نیست و همین خود به افزایش طلاق دامن زده است.
قائدنیای جهرمی نیز به برخی دلایل اشاره کرده و میگوید: پژوهشها نشان داده که ۵ سال اول زندگی میتواند بیشترین آسیب را به ارتباط زوجین بزند. بیشترین علتها برای ۵ سال اول زندگی ممکن است ناشی از تفاوت فرهنگها یا خردهفرهنگهایی باشد که افراد در آن تربیت شدهاند.
این فرهنگها ممکن است یا با هم ناسازگار باشند و یا با هم همپوشانی داشته باشند. دومین علت دخالتها و تعیین و تکلیفهای خانوادهها است. برای مثال برای فردی که قبل از ازدواج، خانواده تعیینکننده همه چیز بود، ممکن است بعد از ازدواج هم به همین صورت باشد و این در حالی است که همسر آن فرد ممکن است چنین چیزی را نپذیرد و همین سبب افزایش اختلافات بین آنها شود.
وی میافزاید: نارضایتی خانوادهها در ازدواج، بیکاری و وابستگی مالی مرد به خانواده خود و فقدان انسجام در خانواده اصلی دختر و یا پسر و یا تفاوتهای مذهبی ممکن است از جمله شرایط مداخلهگر در این زمینه باشد. مورد دیگر نقصهای تعاملی و یا الگوهای ارتباطی زن و شوهری است. متاسفانه چیزی که اتفاق افتاده این است که در سالهای اخیر به دلیل اینکه الگوهای ارتباطی، الگوهای خوبی نیستند، بنابراین نقصانهای تعامل بسیار است و این میتواند منجر به تعارضهای فزاینده میان زنان و مردان شود.
به عبارت دیگر وقتی مشکلی میان زن و مرد ایجاد شود، به جای اینکه با هم صحبت کنند، از هم فاصله میگیرند. در واقع الگوهای ارتباطی آنها مبتنی بر همدمطلبی نیست. این نقصانهای تعاملی منجر به فقدان صمیمت در روابط زناشویی و یا تعارضات زناشویی میشود. جابهجایی نقشها، انعطاف پذیر نبودن، مشارکت نداشتن، بی اعتماد بودن و طلاق عاطفی ایجاد شدن و حضور کم در منزل همگی سبب ایجاد نقصان در روابط زناشویی میشود.
همچنین اگر بخواهیم از برخی از بسترهای فردی تایرگذار بر پدیده طلاق صحبت کنیم، باید به مسئولیتپذیر نبودن افراد، پنهان کار بودن آنها، پرخاشگری، اعتیاد به مواد مخدر، الکل، اختلال روان شناختی اشاره کنیم.
پیامدهای طلاق میتواند چند وجهی باشد
لبیبی به تبعات طلاق اشاره کرده و میگوید: پیامدهای طلاق هم مثبت است و هم منفی. نباید متعصبانه به این موضوع نگاه کرد. برای مثال فردی ممکن است بگوید که از وقتی طلاق گرفته است راحتتر زندگی میکند و یا میزان تنشهایش کمتر شده است. با این حال طلاق پیامدهای منفی هم دارد. برای مثال فردی که طلاق گرفته است، در تجربه ازدواج بعد دچار مشکل میشود و اعتماد خود را از دست میهد و همین امر ممکن است مانع از ازدواج مجدد فرد شود و در نتیجه باقی عمر خود را در تنهایی و انزوا به سر ببرد.
وی ادامه میدهد: از طرفی ممکن است فرد زمان زیادی برای مسافرت، گردش و تفریح داشته باشد، اما از طرف دیگر تنها شود و مشکل ارتباطی داشته باشد. زیرا انسانها طوری خلق شدهاند که با خانواده معنا پیدا میکنند. کسی که خانواده ندارد، گویی در هوا معلق است. چیزی کم دارد که با چیزی دیگر نمیتواند رفع کند. یا نوعی پا گذاشتن روی غریزه است. زنان دوست دارند بچه داشته باشند. وقتی زنی بچه ندارد، گویی از پتانسیلی که آفرینش در وجود او گذاشته، استفاده نکرده است. در دوران پیری هم نداشتن فرزند میتواند بسیار سخت باشد. زیرا در پیری، فرد تنهایی را بیشتر احساس میکند. در دوران سالمندی بحث غریزه جنسی بسیار کم رنگ است اما مساله عاطفی بسیار پر رنگ است.
قائدنیای جهرمی نیز در این باره میگوید: با توجه به جامعه مردسالار و پدیده برچسب زنی، یکی از آثار نامناسب طلاق در زنان برچسب خوردن آنها به عنوان فرد مطلقه است که در روابط آنها با دیگران بسیار تاثیر میگذارد و حتی میتواند منجر به طرد شدن و یا ترک موقعیتهای قبلی شود. گاهی نیز در نوع نگاه دیگران به این افراد ممکن است تغییراتی ایجاد کند و همه این موارد ممکن است عزت نفس زنان را تحت تاثیر قرار دهد.
وی میافزاید: همچنین طلاق ممکن است در فرزندان نوعی احساس گناه و یا بلاتکلیفی ایجاد کند، حتی ممکن است آنها دچار خشم و یا افسردگی شوند. در حالیکه والدین به هیچ عنوان نباید فرزندان را در اختلافات خود راه دهند. آنها ممکن است زن و شوهر خوبی نباشند اما میتوانند والدین خوبی برای فرزندان خود باشند.
راههایی برای جلوگیری از افزایش آمار طلاق در جامعه
لبیبی به راهکارهایی در این زمینه اشاره کرده و میگوید: پاسخ این سوال چندبخشی است. یک بخش به دولت و عملکرد آن برمیگردد. برای مثال وقتی کسی پول ندارد چطور میتوان به او گفت ازدواج کند و یا صاحب فرزند شود. کشورهایی که میخواهند میزان طلاق را کاهش دهند، تسهیلاتی در اختیار زوجین قرار میدهند، از فشار مالی را میکاهند. پشتیبان و حامی زوجین میشوند.
وقتی کسی ازدواج میکند و هیچ حامی نداشته باشد، آن ازدواج شکننده میشود. بنابراین دولتها نقش بسیار مهمی در پشتیبانی افراد دارند. پشتیبانی میتواند اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی باشد. برای مثال زوجی که ازدواج کرده باید ساعات کاری کمتری در اداره داشته باشد تا بتواند به زندگی شخصی خود نیز بپردازد.
وی ادامه میدهد: افراد هم باید آگاهی بیشتری داشته باشند. رسانه ها و یا کارشناسان باید آگاهی لازم را ایجاد کنند. آگاهی با نصیحت متفاوت است. چیزی که اکنون ما در جامعه داریم نصیحت و توصیه اخلاقی است و نه آگاهی. آنچه دردنیای امروز اهمیت دارد داشتن مهارت است، جهان از سمت دانش به سمت مهارت پیش میرود.
باید زندگی کاربردی را به انسانها یاد داد، یعنی چگونگی برخورد با جنس مخالف را یاد بگیرند، به جرات میگویم که بسیاری از انسانها در این زمینه ضعیف هستند. باید بدانند مشکل کجاست و چگونه حلش کنند. آن موقع است که میتوان امیدوار بود که میزان طلاق کاهش یابد.
وی میافزاید: اما قویترین و مهمترین و اصلیترین عاملی که میتواند در دنیای امروز کارساز باشد، گزینش درست انسانها است. اینطور نیست که اول ازدواج کنیم و بعد یاد دهیم که چطور زندگی کنند که منجر به طلاق نشود. بحث این است که انتخاب، باید انتخاب درستی باشد. یعنی آیا فرد توانایی جسمی و روانی برای زندگی مشترک را دارد؟. برخی از افراد اصلا نباید ازدواج کنند؛ زیرا اصلا شرایطش را ندارند،در واقع ویژگیهایی باید در فرد باشد تا آن فرد ازدواج کند. افرادی هستند که نمیتوانند با فرد دیگری زندگی کنند.
لبیبی میافزاید: در زندگی مشترک باید فهم مشترکی از زندگی داشته باشیم. ما نیازمند یک معنای مشترک از زندگی هستیم. یعنی باید از نظر فکری، فرهنگی و ذهنی نوعی همسویی میان افراد وجود داشته باشد. از طرفی ازدواج باید برای ازدواج باشد نه اینکه ازدواج ابزاری برای رسیدن به امری دیگ باشد. گاهی در دنیای امروز میبینیم فردی به دلیل موقعیت اجتماعی طرف مقابل با او ازدواج کرده است. کسانی که از ازدواج به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند، طبیعی است که این نوع ازدواج دوام نمییابد و منجر به طلاق میشود. بنابراین اگر گزینش درست باشد احتمال طلاق بسیار کم است.
قائدنیای جهرمی نیز در این باره میگوید: امیدوارکنندهترین روش برای پیشگیری از طلاق، وقوع ازدواج آگاهانه است. اگر ازدواج آگاهانه اتفاق بیفتد، انسانها میتوانند واکنش مناسبی نشان دهند. در این باره مشاوره پیش از ازدواج کارساز است. در این مشاوره به افراد گفته میشود که در یک بازه ۳ الی ۹ ماه در مرحله آشنایی و تحت نظارت خانوادهها باشند تا ویژگیهای رفتاری و خانوادگی یکدیگر را بتوانند رصد کنند. مشاوره پیش از ازدواج میتواند نوعی نیمرخ شخصیتی از افراد را نمایان سازد و مشکلات ارتباطی را مشخص میکند. آموزش نیز از دیگر موارد است. بسیاری از افراد یاد نگرفتهاند چگونه با دیگران گفتوگو کنند، همچنین میتوان برای مشاورههای پس از ازدواج تعرفه ایجاد کرد تا بر اساس آن، زوجین بتوانند از مشاورههای رایگان و یا دارای تخفیف استفاده کنند.
جمعبندی
امروزه روند صعودی طلاق، این موضوع را به یک پدیده اجتماعی تبدیل کرده که لازم است علل و دلایل آن مورد واکاوی قرار بگیرد. با این حال بررسیهای مختلف نشان میدهد مجموعهای از عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در این زمینه دخالت دارند.
مواردی مانند مشکلات اقتصادی و مالی، بیکاری جوانان، دخالت والدین در زندگی فرزندان، ناآگاهی فرزندان در انتخاب همسر، فقدان مهارتهای گفتوگو و حل مساله از مهمترین مواردی هستند که در بروز طلاق در سالهای اخیر تاثیرگذار هستند.
با توجه به این موارد میتوان به مهمترین راهکارها در این زمینه اشاره کرد:
۱- برقراری کلاسهای مشاوره و آموزش مهارتهای گفتوگو پیش و پس از ازدواج
۲- پشتیبانی مالی از جوانان و قرار دادن تسهیلات ویژه برای آنان
۳- آگاهی دادن به جوانان در انتخاب همسر
نظرات