مسعود نیلی دانشیار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف،محمد طبیبیان یکی بنیانگذاران موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی،موسی غنی نژاد اقتصاددان و مدیر مرکز تحقیقات دنیای اقتصاد، محمد مهدی بهکیش اقتصاددان و دانشیار دانشکده اقتصاد علامه طباطبایی و حسن درگاهی دانشیار دانشکده اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی ۵ امضا کننده این بیانیه هستند.
پاسخ به نامه پنج اقتصاددان
البته نسبت به این نامه واکنش های زیادی صورت گرفت که در ادامه چند نوع آن تقدیم حضورتان می گردد؛
۵ مدعی دانش اقتصادی علیه خرابکاریهای خود بیانیه دادند!
تحلیل طبقاتی لیبرالها
در تاریخ ۱۵ مهرماه، بیانیهای ناظر به اعتراضات هفتههای اخیر از جانب ۵ اقتصاددان موسوم به اقتصاددانان مشهور ارائه شده که نکاتی را ناظر به آن به استحضار میرسانم.
۱- در ابتدای بیانیه، از پیشرفتهای جامعه اسلامی ایران سخن گفته شده. در این بیانیه از پیشرفتهایی که در زمانه حاکمیت جمهوری اسلامی رقم زده شده است، از افزایش جدی حضور زنان در اجتماع و توسعه توانمندیهای جامعه زنان و ۴۰ برابر شدن دانشجویان دختر در کشور، از افزایش جهشی سطح سواد مردم، از افزایش دسترسی مردم به جریان اطلاعات و از توسعه شهرنشینی (که بخش عمدهای از آن بهواسطه تبدیل روستاها به شهر بوده است) سخن گفته شده است. همچنین از توسعه جریان اطلاعات در دهههای اخیر یاد شده است. جریان اطلاعاتی که در نگاه آنها، به توسعه سطح آگاهی عمومی در ایران منجر شده است؛ و از این پیشرفتها نتیجه گرفته شده:
«حکمرانی بر کُلیت جامعه ایرانی با مشخصههای مختصری که از نظر برخورداری قابلتوجه از سطح تحصیلات بیشتر، شهرنشینی بیشتر و بهرهمندی شگفتآور از اطلاعات به دلیل وجود فضای مجازی بیان شد، مستلزم رعایت قواعدی است که ذیل یک عنوان کلیِ «مراعات بیشتر» و «احترام فزونتر» به خواستهها و تمایلات آنها قرار میگیرد… ادبیات گسترده علمی موجود نشان میدهد با افزایش سطح تحصیلات، توسعه شهرنشینی، دسترسی بیشتر به اطلاعات و فراهم شدن بیشتر زیرساختها و بهطور ویژه، با افزایش مشخصههای یادشده برای زنان، تقاضا برای رفاه فزونتر، مشارکت موثرتر سیاسی و شفافیت مالی و سیاسی و در یک کلمه، کیفیت بهتر حکمرانی، افزایش پیدا میکند. تحولات یادشده درمورد جامعه ایرانی همانطور که در ارقام مختصر یادشده مشاهده شد، در غالب موارد، چشمگیر بوده که به نظر میرسد متناسب با آن، چنین تقاضای بالایی را از کیفیت حکمرانی در جامعه ایران شکل داده است.»
این اعترافات بر پیشرفت اجتماعی و سیاسی ایران از سوی این مشاهیر، خود اتفاقی نادر است و جای تشکر دارد که در برههای از انقلاب، به هر علتی این موارد را برشمردهاند تا در تاریخ بماند. تحولات در عرصه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و توسعه حضور زنان در اجتماع را خود انقلاب اسلامی رقم زده است و مطلوب انقلاب است. آگاهی اجتماعی و سیاسی مردم ایران، خود گویای این ماجراست و بهطور ضمنی در بیانیه نیز به آن اشاره شده است. این در حالی است که در مطالعهای که در پایگاه استتیستا منتشر شده است، پرسششوندگان اروپایی، این پرسش را که «آیا در ۳۰ سال اخیر، مردم کشور شما آگاهیهای سیاسی و اجتماعی بیشتری پیدا کردهاند یا آگاهی آنها کمتر شده است؟» اینگونه پاسخ دادهاند:
گویا اروپاییها، جریانهای پس از انقلاب ICT و توسعه فضای مجازی که در بیانیه این اساتید از آن به «نعمت بیبدیل فضای مجازی» تعبیر شده، را چندان هم افزایشدهنده سطح اگاهیهای سیاسی و اجتماعی خود نمیدانند و معتقدند حکمرانی فضای مجازی در اروپا و آمریکا، چهبسا کاهنده سطح آگاهیها بوده است.
هرچند نگارنده باور دارد که توسعه جریان اطلاعات تحت قانونمندیهای جمهوری اسلامی، در ایران توانستهاست جریان آگاهیها را توسعه دهد. توسعه این جریان در سطح دنیا نیز نهتنها تهدیدی برای ایران انقلابی نبوده که در همراه ساختن جهان به استضعاف کشیده توسط اقتصاد سرمایهداری استعمارگر با جامعه انقلابی ایران نقشآفرین بوده است. بروز انقلاب اسلامی ایران، مردم جهان را نسبت به ذات اقتصاد سرمایهداری آگاهتر کرده و جنبشهای متعددی را حتی در قلب اروپا علیه استعمارگران جهانی بهراه انداخته است.
انقلاب اسلامی مدافع جریان اطلاعات است، به شرط آزادی؛ نه آنکه در زمانه شهادت حاجقاسم، عموم حسابهای مدافع انقلاب بسته شود و لیبرالها هیچ اعتراضی به تحدید جریان اطلاعات نداشته باشند و در زمانهای که یک پلتفرم اجتماعی بهواسطه حکمرانی سیاسی آن پلتفرم از انقلابیها خالی شود و با اغتشاشگران همراه شود و آنها را پربسامد کند و طلب آزادی جریان اطلاعات کنند. بهراستی این بزرگان مشهور، در زمانه شهادت حاجقاسم، آگاهی مردم برای حضور در خیابان را آگاهی نمیدانستند؟ آیا آنها تنها جریانهای اجتماعیای را آگاهانه میدانند که علیه جمهوری اسلامی یا علیه سیاستهای آن باشد؟ و تنها در این شرایط است که وکیلمدافع جریان آزاد اطلاعات میشوند؟ آیا جمعیت دهها میلیونی زنان و دخترانی که در تشییع حاج قاسم سوگوارهای جهانی را به راهانداختند یا جمعیت میلیونی دخترانی که به فرمانده خود سلام فرستادند را زنان و دختران آگاه نمیدانند؟
انقلاب اسلامی ایران بهعنوان یک ایدئولوژی پرقدرت، که قدرتمندتر از ایدئولوژی لیبرالیسم است، آمادگی تمام و کمال، برای حفظ جریان واقعا آزاد اطلاعات را دارد و نیک میداند که سرمایهداری جهانی هرگز طالب چنین جریان آزادی نیست؛ و پرواضح است که در آزادی جریان اطلاعات، ایدئولوژی انقلابی اسلام بر جهان سیطره مییابد و ترس از همین قدرت الهیاتی، اسم رمز تحدید جریان اطلاعات از سوی حکمرانی مجازی دنیاست.
به همین دلیل است که توئیتر، اینستاگرام، فیسبوک و سایر شبکههای مجازی، بهراحتی ایرانیهای انقلابی را محدود میکنند اما دربرابر حسابهای ترویج اباحه و اغتشاش، نهتنها سکوت میکنند که آنها را تقویت نیز میکنند. این پلتفرمها طبعا از حکمرانی اطلاعاتی اروپا و آمریکا تبعیت میکنند. همان حکمرانی که خود اروپاییها، آن را کاهنده جریان آگاهیها میدانند.
آیا حکمرانی اطلاعاتی و قواعد جریان اطلاعات در میان مردم، در اروپا و آمریکا، آزادانهتر از ایران است؟ چرا همین قواعدی که در نگاه غربگراهای ایرانی، آزادانه دانسته میشود، بهراحتی حساب چندصدمیلیون نفره رئیسجمهور آمریکا را تعلیق میکند و باز هم آزادانه است؟ اما اگر حکمرانی جمهوری اسلامی، از انتشار گوشهای از رفتارهای اباحهگرانه و اغتشاشطلبانه جلوگیری کند، میشود غیرآزادانه و میشود خلاف حکمرانی قاعدهمند متناسب با زمانه؟
۲- گویا این مشاهیر مردم را هم نژادپرستانه و طبقاتی تفسیر میکنند. آیا مردم در نگاه این بزرگان لیبرالیسم در ایران، فقط همان مردمی هستند که این چند روز به ماجرایی فرهنگی اعتراض داشتند؟ یا از این محدودتر، صرفا همان اندکی هستند که با چند جریان اغتشاشگر همراه شدند؟ یا اینکه چند میلیون زائر اربعینی و دهها میلیون عزادار حسینی را که در اتفاق فرهنگی دیگری حضور جهانی داشتند را هم مردم میدانند؟ آیا این مشاهیر، مردم حاضر در انتخاباتهای مختلف، راهپیماییها، مردم حاضر در تشییع حاجقاسم و نیز مردمی را که با اعتراضات مطلوب آنها همراه نمیشوند را مردم نمیدانند. جامعه آماری این پنج استاد در شناسایی مردم کدام است؟ چرا قواعد حکمرانی که این مردم آن را روا میدانند، قواعد غیرمتناسب با زمانه، غیرمتناسب با سطح سواد و دانش و فرهنگ مردم خوانده میشود؟ آیا در نگاه این پنج استاد، مردم اربعینی و مردمی که همراه با اعتراضات اخیر نیستند، کمسواد، غیراجتماعی و بیفرهنگ هستند؟ قواعد جمهوری اسلامی در ۴۰سال اخیر تغییر کرده است، قواعدی که موجب شده دختران دانشجو ۴۰ برابر شوند و عادلانه در بسیاری از مناصب دولتی حضور داشته باشند. قواعدی که زن را بهعنوان رکن تصمیم در نظام جمهوری اسلامی قرار داده و بدون حضور این رکن، حتی یکی از اتفاقات بزرگ در نظام جمهوری اسلامی، با موفقیت رقم نخورده است. حضور زنان موجب پیروزی در دفاع مقدس شد، پیشرفت علمی را رقم زد و اجتماعات ایران را جهانی ساخت. تداوم و توسعه نفس این حضور، نشان از پیشرفت قاعدهمندی در نظام حکمرانی جمهوری اسلامی است.
۳ – در این بیانیه آمده است: «متاسفانه، مسیری که طی یک دهه گذشته و بهطور کاملا ویژه در فاصله سالهای ۱۳۹۶ به بعد در هر سه زمینه یادشده یعنی «رفاه»، «مشارکت سیاسی» و «شفافیت مالی و سیاسی» طی شده، خلاف جهت مورد تقاضا بوده است… از نظر رفاهی، سطح رفاه خانوارهای ایرانی بهطور متوسط، طی دهه ۱۳۹۰، حدود ۳۷ درصد کاهش پیدا کرده است و بهطور خاص، ۱۰ درصد کمدرآمد جمعیتی کشور، با حدود ۳۰ درصد کاهش سطح رفاه مواجه بوده است. طبقه متوسط شهری بهعنوان نمادی از تحولخواهی اجتماعی، در سال ۱۳۹۰، بیش از ۶۰ درصد از جمعیت کشور را تشکیل میداده و در مقابل، قشر کمدرآمد، جمعیتی حدود ۱۱ میلیون نفر داشته است.»
در این زمینه مواردی قابل طرح است. سطح رفاهی جامعه در سال ۱۳۹۰ چگونه بوده است؟ مطابق با آمارهای بانک جهانی، تولید ملی سرانه در سال ۱۳۹۰ در طول تاریخ حداقل ۶۰ ساله اخیر به نحو بیسابقهای بالا بوده است.
این آمار نشان میدهد که در سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ تولید ناخالص داخلی هم براساس دلار جاری و هم براساس برابری قدرت خرید در بیشترین سطح خود بوده است.
در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی تا به امروز، شاخص توسعه انسانی که نماگری جهانی برای سطح رفاه اقتصادی و اجتماعی جامعه است نیز همواره در حال افزایش بوده است.
شاخص توسعه انسانی ایران البته رشد این شاخص در طول سالهای دهه ۱۳۹۰ کمی کند شده اما متوقف نشده است.
نگارندگان این نامه احتمالا شاخصهایی چون توسعه انسانی را دارای گویایی لازم برای سطح رفاه اقتصادی نمیدانند، که در اینصورت خوب است اعلام کنند. اما اگر شاخصی چون GDP سرانه را گویا میدانند، باید به این سوالات پاسخ دهند:
تولید ناخالص داخلی ایران از سال ۲۰۱۱ (۱۳۹۰) تا سال ۲۰۲۰ (۱۳۹۹) از ۱۹.۴۱۵ دلار براساس برابری قدرت خرید به ۱۵.۷۹۱ دلار کاهش یافت. مقدار جاری این شاخص در همین سالها از ۸.۳۸۹ دلار به ۲.۷۵۶ دلار کاهش یافته است. در همه این سالها (دو سال آخر دوران احمدینژاد) و سالهای دولت روحانی، جریان اقتصادی کشور را تفکر شما هدایت کرده است. چرا در این سالها، اقتصاد کشور دچار چنین رکودی شد؟ حتی رشد شاخص توسعه انسانی نیز در همین سالها کند شده است.
چرا در سالهای دهه ۱۳۸۰ که از نظر شاخصهای اقتصادی، بهترین دوران اقتصاد کشور بوده است، محرکهای سیاسی جامعه لیبرال، بخشی از بدنه مردمی را تحریک کرد که در خیابانها حاضر شوند.
اساسا در سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲، کدام دسته از مردم در در خیابان حضور اعتراضی داشتند و برای کدام جریان هورا میکشیدند؟ مناطقی چون سعادت آباد و هفت تیر و… که محل تجمع آن دسته از مردم شده بود، در کدام قسمت شهر قرار داشت؟ چرا اعتراضات آن زمان در میدان شوش و راهآهن و خانیآباد و سایر مناطق جنوبی تهران رخ نداد؟ آیا مناطق یادشده، مناطق محل زندگی طبقه متوسط نیستند؟ چرا برشهای شهری نیز در نگاه این بزرگواران برشهایی خاص است؟ چرا فقط طبقه متوسطی که همراه با جریانهای غربگرا و معاند وارد خیابان میشوند را طبقه متوسط میدانند و میلیونها انسان دیگر که با آنها همراه نمیشوند را طبقه متوسط نمیدانند؟ آیا همین بخش از مردم که با آنها همراه میشوند، همراه شدنشان بهواسطه طبقه متوسط بودنشان است؟ اگر چنین است دلیل همراهی بخشی از بالاشهریها و ثروتمندان و سلبریتیها با آنها چیست؟ چرا بخشی از بالاشهریها و ثروتمندان و سلبریتیها با آنها همراه نمیشوند؟ چرا مفاهیم را تا این حد فرو میکاهند؟ چون تحلیلشان خدشهدار میشود؟ آری، نگارنده با برشهای مدرن بر پیکره اجتماعات همراه نیست. ایدئولوژی انقلاب اسلامی بر پیکره ایران واحد و بلکه منطقه واحد و در سایه وحدت اسلامی میان جامعه اسلامی بنا شده است. این برشها درون جامعه ایران را در واقعیت برش نمیزند. بلکه ابزاری توجیهی است برای نشاندادن صحت تحلیلهای مدرنیستهای اقتصادی و اجتماعی.
چرا به محض حضور جریان فکری منتسب به این پنج اقتصاددان مشهور در راس قوه اجرایی کشور، کشور با سقوط در تولید ناخالص داخلی مواجه شد؟ چرا جهشهای ارزی (که درواقع باید آنها را کاستن تعمدی ارزش ریال دانست) در این سالها مکرر رخ داده است؟ و نقش این جهشهای ارزی در ایجاد فشار بر مردم چه بوده است؟
اساتید مشهور مذکور، مشاوران ارشد دولتهایی بودهاند که ایده اصلی آنها بر رهاسازی اقتصاد، عدم قاعدهگذاری درونی و ابتنا بر نظم جهانی استوار شده است. حال چه شده که بر قاعدهگذاری نوبهنو در اجتماع تاکید میکنند؟ چرا این ایدههای بهظاهر استوار، چنین بلیههایی را بر اقتصاد کشور تحمیل کرده است و از آن مهمتر، چگونه است که این اساتید در طول حیات علمی و سیاسی خود، همیشه بر مسند پرسنده قرار دارند؟ چه زمانی این امکان پدید میآید که این اساتید از کارنامه خود سخن بگویند و در مسند پاسخگو بایستند؟
۴- جریان رسانهای متبوع این اساتید مشهور، در یک سال اخیر فشار رسانهای فراوانی را بر دولت سیزدهم وارد کردند که همان مسیر سابق در سیاستگذاری اقتصادی را دنبال کند. بخشی از تصمیمگیران اقتصادی دولت نیز از سر اجبار یا از روی اشتباه تحلیلی، در مواردی تسلیم این فشارها شدند. حذف ارز ترجیحی (که البته سیاستی در ادامه کاستن تعمدی ارزش ریال بود) در این دولت رخ داد و تورم را در کشور بهشدت بالا برد از این جمله است. تورمی که اگر دولت انقلابی بخشی از آن را با اعطای یارانه جبران نکرده بود، احتمالا جریان غربگرا و معاند، ماهی اعتراضات را همان زمان در کشور از آب میگرفتند. اما فشار اقتصاددانان اسلامی و انقلابی و همراهی رئیسجمهور محترم با این اقتصاددانان جهت پرداخت یارانه جبرانی و افزایش سطح دستمزدها، مانع از آن شد که تیغ تیز سیاست نئولیبرالی گرانسازی ارز، شاهرگ مردم را نشانه بگیرد و زهر این سیاست تا حد زیادی گرفته شد. زهری که در آبان ۱۳۹۸ بر جان مردم نشست و شد آنچه شد. آبان مشهوری که شاگردان همین مشاهیر بر کشور تحمیل کردند بیهیچ سیاست جبرانی. آبانی که نتیجهاش شد آن اتفاقات ناگوار و چندسال تورم بالای ۴۰ درصد که کمر مردم را شکست. آبانی که نتیجهاش شد کاهش سرمایه اجتماعی نظام که خود را در کاهش مشارکت مردم در انتخاباتها نمایان ساخت. کاهش مشارکتی که امروز شده ابزار این اساتید برای پیشنهاد تغییر قواعد حکمرانی. آبانی که در آن زمانه، رئیس دولت، توصیه اقتصاددانان اسلامی و انقلابی را به سخره میگرفت و تیزی سیاستش را بعد از خواب شیرین صبح جمعه ادراک میکرد.
۵- اعتراضات امسال چه زمانی شروع شد؟ زمانیکه دولت پس از یک سال تلاش، تا حد زیادی موفق به مهار تورم شده است؛ شاخصها نشاندهنده طلیعه رشد اقتصادی در کشور هستند؛ صادرات نفتی و غیرنفتی جهش یافته است و پس از ۱۰ سال، صدای چرخهای کارخانهها به گوش میرسد. اعتراضات زمانی شروع شد که ایران عضو پیمان شانگهای شده، سوت قطارهای ترانزیتی به گوش میرسد، ایران گفتوگوی اقتصادی منطقهای جدی را آغاز کرده است و مردم انقلابی و متدین ایران، در اربعینی باورنکردنی اجتماع مومنانه خود را به رخ جهانیان کشیدهاند. اعتراضات در زمانهای آغاز شد که اروپا نگران نفت و گاز زمستان خود است. نفت و گازی که برای دستیافتن به آن، هیچ امیدی به جز ایران و روسیه ندارد. در حضور ایران قوی هیچگاه روسیه تسلیم اروپا نمیشود و اگر ایران تضعیف شود و به آنچه اروپا میخواهد تن دهد، روسیه نیز ابزارهای فشار خود بر غرب را از دست میدهد (توضیح مفصلی دارد این بند که در این مجال نمیگنجد). اعتراضات در زمانهای شروع شد که نفت در قیمت بیش از ۱۰۰ دلار قرار گرفته بود؛ و میدانیم که قیمتهای بالای انرژی، زمانی رخ میدهد که اروپا و آمریکا، تهدیدی را از سوی دارندگان انرژی احساس کنند. تهدیدی که امنیت انرژی آنها را برهم میزند. همان تهدیدی که در سالهای ۱۳۵۲ (جنگ کشورهای عربی و رژیمصهیونیستی) و ۱۳۵۷ (انقلاب اسلامی ایران) طعم آن را در تورم اروپا و آمریکا احساس کردند. مساله این است که ایران زمانی با این اغتشاشات مواجه شد که در آستانه قرار گرفتن در اوج اقتدار اقتصادی بود؛ و انشاءالله هست. در همین دو هفته و در نتیجه تضعیف ایران در فضای رسانههای جهانی و سوارشدن بر موج آن، نفت دوباره وارد کانال ۸۰ دلار شد و بهزودی دوباره به کانال ۱۰۰ دلار برمیگردد. این اعتراضات در بسیاری موارد، در زمانه اقتدار ایران رقم میخورد. ایکاش بخشی از شاگردان کمیکار این اساتید، دانش اقتصادسنجی را در بررسی این همگامیها بهکار برند.
۶- آیا جرقه این اعتراضات، اقتصادی بود؟ واضح است که نه. این جرقه البته از جایی کاملا دور از اقتصاد زده شد. جرقههای اقتصادی که جریان لیبرال در یک سال اخیر وارد کردند، در سایه آگاهی رئیس دولت و جریان انقلابی نتوانست آتشی را برافروزد. لذا جرقه را از همانجایی زدند که در سال ۱۳۸۸ زده بودند. در جایی دور از زندگی و دغدغه پابرهنگان که صاحبان اصلی انقلابند. صاحبانی که تحتتاثیر سیاستگذاری همین مشاهیر، هنوز متاسفانه صاحب اقتصاد انقلاب نشدهاند. اعتراض را از لانه گروهکهای ضدانقلاب و تجزیهطلب آغاز کردند و بلافاصله هم از همانجا حمایت شدند. اعتراضات را آنطوری آغاز کردند که معاندان خارجنشین دوست داشتند. از جایی متضاد با فرهنگ عمیق اسلامی. همان فرهنگی که مردم ایران برای آن قیام کردند و شهید دادند و برای حفظ همان فرهنگ است که پای انقلاب ایستادهاند. از همینرو است که این اعتراضات، توسط عموم مردم همراهی نمیشوند. این اعتراضات، ایران را و پابرهنگان را که زخمخوردگان اصلی سیاستهای اقتصادی لیبرال هستند، برنمیانگیزد. این اعتراضات، ریشهشان در نقاط ضعف اقتصاد ایران نیست. این اعتراضات اگر هم ریشه اقتصادی داشته باشند، ریشهشان در اقتدار اقتصادی ایران و برای ازبینبردن این اقتدار است.
اعتراضات زمانی ریشه اقتصادی دارد که مستضعفان جامعه، لیدرهای آن باشند و این مستضعفان، نیک میدانند که کدام جریان است که نانش در بریدن نان آنهاست.
درعینحال، این بیانیه، زمانی صادر شده که هنوز این اعتراضات، اقتصادی نشده. شاید چنین بیانیههایی، کدهایی باشد برای اقتصادی کردن اعتراضات و وارد کردن بخشی از مردم به ماجرای اعتراض با کد اقتصاد. کما اینکه در سال گذشته، کد ابرتورم محملی شد برای تلاش بر القای تورمهای بالا بر کشور از ناحیه سیاستهای اقتصادی که لیبرالهای وطنی پیشنهاد میکردند.
جای شاکی و متهم عوض شد!
به دنبال اعتراضات و ناآرامیهای اخیر در کشور، ۵ اقتصاددان که اغلب آنها در دهههای اخیر به عنوان مشاورین رسمی و غیر رسمی دولتهای گذشته (به خصوص در دولتهای یازدهم و دوازدهم) فعالیت میکردند در نامهای سرگشاده توصیههایی را برای خروج از وضعیت فعلی به مسئولان نظام کردهاند.
مسعود نیلی، محمد طبیبیان، موسی غنی نژاد، محمد مهدی بهکیش و حسن درگاهی در شرایطی جامعه ایران را به انبار مواد محترقه تشبیه کردهاند که با جرقهای آتش میگیرد که خودشان در در سی سال گذشته بیشترین نقش را شکل گیری وضعیت فعلی ایفا کردهاند.
در سه دولت سازندگی، اصلاحات و تدبیر و امید و طی سی سال گذشته معمولا دوستان و افراد نزدیک به این ۵ اقتصاددان پست های کلیدی مرتبط با سیاست گذاریهای اقتصادی را بر عهده داشته اند و به نظر می رسد کسانی این روزها باید بابت ریشه های اقتصادی ناآرامیهای اخیر پاسخگو باشند، همین افراد هستند اما این افراد به جای پاسخگویی به عنوان بانیان وضع موجود، با نگارش نامه اخیر سعی در وارونه نشان دادن شرایط دارند و به عنوان مدعی العموم به نصیحت کردن حاکمیت پرداخته اند.
در بخشهایی از این نامه آمار ضعیف اقتصاد ایران در دهه ۹۰ ایران مورد بحث قرار گرفته و با دهه ۵۰ و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مقایسه شده است. کاهش ۳۷ درصدی رفاه ایرانیان در دهه ۹۰ و افزایش افراد کم درآمد از ۱۱ به ۲۳ میلیون نفر در دهه ۹۰ که مورد اشاره این ۵ اقتصاددان بوده در شرایطی مورد انتقاد قرار گرفته که ۸ سال از ۱۰ سال دهه ۹۰ ، مدیران مورد علاقه این افراد در مراکز اصلی سیاست گذاری اقتصادی کشور مانند بانک مرکزی، سازمان برنامه و بودجه و وزارت امور اقتصادی و دارایی حضور داشتند و جهت حرکت سیاست خارجی کشور هم در جهت برجام مورد نظر آنها بوده است.
این نامه به فقیرتر شدن جامعه از سال ۹۶ به بعد اشاره می کند که سال آغاز دولت دوازدهم هست و اتفاقا این دولت با وعده ریشه کن کردن فقر در این سال توانسته بود رای اکثریت مردم را به سوی خودش جلب کند.
این اقتصاددانان اعتراضات اخیر را در ادامه ناآرامیهای سالهای ۹۶ و ۹۸ معرفی کرده اند. این در حالی است که دولت مورد نظر آنها با سیاست های غلط خود زمینه اصلی اعتراضات آن سالها را فراهم کرده است.
مسعود نیلی که به عنوان نویسنده ارشد این نامه معرفی شده، حداقلی در نیمی از دهه ۹۰ به عنوان مشاور اقتصادی و دستیار رئیس جمهور سابق فعالیت داشته و بسیاری از سیاست گذاری های اقتصادی کشور با نظر او اتخاذ شده است. افرادی مثل محمد طبییان، موسی غنی نژاد، حسن درگاهی و محمد مهدی بهکیش به عنوان مشاور اقتصادی با اکثر اعضای کابینه دولت گذشته مانند عباس آخوندی، ولی الله سیف، عبدالناصر همتی، محمد نهاوندیان، محمدرضا نعمت زاده و… کار می کردند.
محمد مهدی بهکیش به عنوان یکی از نویسندگان نامه، چند دهه با عنوان دبیر کمیته ایرانی اتاق بازرگانی بین المللی (ICC) فعالیت می کرده و هیچ گاه گزارشی از عملکرد خودش منتشر نکرده و معلوم نیست حضور او در این نهاد چه کمکی به اقتصاد ایران و بخش خصوصی کرده است؟
حسن درگاهی هم که در نگارش اکثر برنامه های توسعه ای بعد از انقلاب به عنوان مشاور فعالیت داشته است، در سال های دهه ۹۰ با حکم اسحاق جهانگیری معاون اول دولت سابق به عنوان عضو کارگروه تخصصی ستاد هماهنگی امور اقتصادی فعالیت داشته و نقش مهمی را در سیاست های اقتصادی کشور ایفا کرده است.
بررسی جمیع موارد یاد شده نشان میدهد که آشوب ها و اعتراضات اخیر فرصتی را فراهم کرده که اقتصاددانانی که اصلی ترین نقش را در وضع فعلی اقتصاد کشور ایفا کرده اند از آب گل آلود ماهی بگیرند و جای متهم و شاکی را عوض کنند.
شاید بهتر باشد این افراد ابتدا به دلیل سیاست های غلط دولت های گذشته به خصوص دولت حسن روحانی که با نظر آن ها اتخاذ شده و نقش اساسی را وضعیت موجود ایفا کرده، از مردم و افکار عمومی عذرخواهی کنند و سپس اقدام به نوشتن نامه های سرگشاده کنند!
چرا اساتید اقتصاد، تبعات نظریاتشان را نمیپذیرند؟
اخیراً بیانیهای با عنوان بیانیه ۵ اقتصاددان کشور درباره ریشه اعتراضات اخیر، منتشر شده است.
مخاطب مجازی دنبال تحقیق، پژوهش و تحلیل دقیق اخبار و اتفاقات نیست. تیتروار به اخبار نگاه میکند و میگذرد: “بیانیه ۵ اقتصاددان کشور درباره ریشه اعتراضات اخیر”.
جوانان و مردم ناراضی از وضعیت موجود، با دیدن این تیتر به وجد میآیند. صدای بهبه و چهچه بلند میشود که ببینید اساتید دانشگاه کشور سالهاست که چه میگویند و متاسفانه کسی به آنان گوش نمیدهد و ای وای!
اما آنانکه اهل تامل و تحلیلند، کمی درنگ میکنند. اول به اسامی نگاه میکنند: مسعود نیلی، محمد طبیبیان، موسی غنی نژاد، محمد مهدی بهکیش و حسن درگاهی. اینها چه کسانیاند؟ نظریاتشان چیست؟ طرح و برنامهشان چیست؟ آیا مسئولیت هم داشتهاند؟ و … .
اول، مسعود نیلی: استاد دانشگاه صنعتی شریف، مشاور رئیس جمهور روحانی در امور اقتصادی، دبیر ستاد هماهنگی اقتصادی کشور، معاونت سازمان برنامه و بودجه در زمان هاشمی را در کارنامه دارد.
دوم، محمد طبیبیان: استاد سابق دانشگاه صنعتی اصفهان،رئیس دفتر کلان سازمان برنامه و بودجه از سال۶۰ تا ۶۲، معاون اقتصادی سازمان برنامه از ۷۰ تا ۷۴، تهیه برنامه دوم پنجساله توسعه کشور، رئیس موسسه عالی بانکداری کشور از ۸۲تا۸۵ و از مدافعان اقتصاد بازار آزاد. سالها استراتژیست فعال در دولت.
۳سوم، موسی غنینژاد: استاد دانشگاه صنعت نفت، دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف، از مدافعان سخت اقتصاد لیبرال و بازار آزاد، نظریات وی نیز در مراکز تصمیمگیری اقتصاد کشور خاصه اتاق بازرگانی ایران استفاده میشود.
چهارم، محمدمهدی بهکیش: سالها استاد دانشگاه علامه طباطبایی بوده، رئیس اتاق ایران-ایتالیا، دبیر کمیته اتاق بازرگانی بینالمللی ایران و رئیس شورای روسای اتاق بازرگانی ایران و ایتالیا در کارنامه وی وجود دارد. وی هم جزو حامیان جدی اقتصاد بازار آزاد است.
۵پنجم، حسن درگاهی: از اساتید دانشگاه شهید بهشتی، استاد مدعو دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف. از سوابق وی میتوان به مشارکت فعال در تدوین و تنظیم برنامههای پنج ساله اول و سوم توسعه اقتصادی کشور و عضو کارگروه تخصصی ستاد هماهنگی امور اقتصادی کشور در دوره روحانی.
این اساتید محترم، طی سهچهار دهه اخیر، اولاً که کرسیهای علم اقتصاد در دانشگاهها را که انحصاری در اختیار داشتند و به طیفهای علمی مخالف اجازه تنفس نمیدادند؛ ثانیاً خودشان در مصادر مراکز اقتصادی کشور حضور داشتند، یا هم دوستان و همکاران همسو و یا شاگردانشان! همواره در دولتها خصوصاً سه دولت سازندگی، اصلاحات واعتدال بعنوان استراتژیست حضور فعالانه داشتند و نظرات اقتصاد لیبرال آنها سرلوحه کار دولتها بوده است!
در بیانیه اخیرشان به وضعیت ضعیف اقتصاد کشور در دهه ۹۰ پرداخته و ریشه اعتراضات اخیر را نیز این نارضایتیها میدانند که البته حرف کاملاً درستی است. اما سوال این است که چه کسی باید امروز پاسخگو باشد؟ چه کسانی امروز در محضر ملت شریف ایران باید عذرخواهی کرده و از نظرات خود بازگردند؟
آنان پاسخ دهند: نظریات اقتصاد لیبرال آنها که در سه دهه اخیر مانیفست برنامهریزی اقتصاد کشور بوده؛ خود و همکاران و شاگردانشان نیز در مصادر امور بودند و ماشین اقتصاد کشور را به لبه پرتگاه بردند، حالا چرا تبعات کار خود را نمیپذیرند؟
واما… چرا دولتمردان عبرت نمیگیرند؟!! چرا در دولت انقلابی هم هنوز نظریات و تئوریهای #بچههای_شیکاگو مبنای سیاستگذاریها قرار گرفته است که در سیاستهای چندماه اخیر به وضوح مشهود بوده؟(این اعتراف در بیانیه چندماه پیش سازمان برنامه بودجه آمده) آیا نمیبینید نتیجه این نظریات را؟ و آیا فکر میکنید تبعات این نظریات به پایان رسیده؟
انتهای پیام/
نظرات