به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح_اندیشه، آیتالله علیرضا اعرافی، مدیر حوزههای علمیه سراسر کشور در درس خارج «فقه روابط اجتماعی» به بررسی موضوع حب و بغض پرداخت که در ادامه چکیده متن آن را ملاحظه میکنید؛
در جلسه قبل و در ادامه مباحث اخوت و ولایت و محبت متقابل میان مسلمانان به قاعدهای رسیدیم که با تعابیر متفاوت در روایات آمده بود. الحب فی الله و البغض فی الله. کمال دین حب و بغض است. اینها چه مدالیل و ابعادی را افاده میکند؟
در اینجا چند مطلب قابل توجه است:
مطلب اول
این مضمون به نحو کلی مضمونی است که تقریباً متیقن الصدور از ائمه است. روایات اگر به حد تواتر نباشد در حد استفاضه مفید اطمینان وجود دارد به این مقدار که به حب فی الله و بغض فی الله فرمان داده شده و این دو یکی از ملاکهای ایمان به شمار آمده. اصل این مضمون قابل انکار نیست و قطعاً از معصوم صادر شده و ریشههایی هم در خود قرآن دارد.
ریشههای قرآنی هم آیات متعددی است که بعضی در همین روایات به آن اشاره شده و بعضی دیگر مثل آیه ۲۴ سوره توبه ﴿قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ﴾ هشت مصداق را نام میبرد و میگوید اگر اینها محبوبتر از خدا و رسول است ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ﴾. پس نباید اینها بر خدا مقدم شود. پس ملاک اصلی در مقام تزاحم محبت خدا مقدم داشته میشود.
مطلب دوم
تعبیر فی الله مورد تأکید بود. الحب فی الله و البغض فی الله. این روایات همه به این مطلب اشاره داشت که محور حب و بغض را خدا قرار دهیم و آن بشود هسته اصلی محبتها و بغضهای شما. این نشان میدهد حقیقت دین همان حب الله است. این مدلول التزامی همه اینهاست که در آیات و روایات به وضوح آمده. پس وقتی میگوید احبب و ابغض فی الله معنا و مدلول التزامیاش این است که محبت خدا اساس ایمان است. این محبه الله در این در این کتاب المحبه فی الکتاب و السنه از صفحه ۲۰۰ روایات محبه الله را آورده است.
ص ۲۰۱: احبو الله. من آثر محبه الله علی محبه نفسه، الایمان فی قلب الرجل ان یحب الله، ما افضل الاعمال الحب لله؛ و همینطور روایات متعددی که میگوید حب خدا اساس ایمان است. آنچه در این روایات آمده بود که حب و بغضت را در راه خدا قرار بده یعنی حب محوریای اینجا وجود دارد که حبهای دیگر را با آن تنظیم کن و آن حب الله است. حب الله درواقع خودش یک تکلیف مستقل الزامی است. خیلی تفصیل نمیدهیم. همان باب را ملاحظه کنید حب الله ملاک اصلی است. مورد فرمان و واجب است. منتها حب الله مراتب دارد. اولین مرتبه آن قطعاً واجب است. در حب الله دو چیز واجب است: مرتبه مشترک و عام که مفاد هم آیات و هم روایات است که محبه الله واجب است.
عین اینکه میگوییم ایمان به خدا و اعتقاد به خدا واجب است منتها این وجوبش قبل از دین اگر باشد وجوب عقلی است نه شرعی؛ اما برخلاف ایمان بالله محبه الله هم وجوب عقلی دارد هم شرعی زیرا منعی ندارد آیات و روایاتی که میگوید احبوا الله حمل بر وجوب شرعی بکنیم. مثل اصل ایمان یا اطاعت نیست که اگر بخواهد وجوب شرعی داشته باشد تسلسل لازم بیاید و محاذیر عقلی داشته باشد. نه. بعد قبول خدا همان خدا میگوید من را دوست بدارید. ولو اینکه اگر خدا هم نگوید عقل میفهمد. پس هم دلیل عقلی دارد که با قاعده ملازمه شرعی میشود و هم روایات متعدد دارد که احبوا الله.
پس این مجموعه روایاتی که ما قطعاً از معصوم صادر میدانیم در بطن خودش برمیگردد به طایفه دیگری که وجوب محبه الله است.
مطلب سوم
این روایات میگوید شما محبتها و مبغضتهایتان را با حب و بغض اصلی که الهی است تنظیم بکنید. ما این حب و بغض که واجب نفسی و قلبی است از روایات استفاده میشود این حب الله واجب باید محور شود. چون خدا محور عالم است. پس محبتش هم باید محور باشد. غیر از وجوب محبت الله وجوب محبت محوری خدا واجب است. اینکه دیگر محبت-ها در شعاع او قرار بگیرد.
مطلب چهارم
متفرع بر مطلب قبل است. اگر این محبت محوری با محبتهای دیگر مورد تزاحم قرار گرفت این محبت باید مقدم شود. این چند قانون عقلی و شرعی است که هم عقل میگوید هم بحث فقهی این را اثبات میکند.
۱ – وجوب محبه الله
۲ – وجوب تنظیم محبتهای دیگر با محبت و بغض خدا
۳ – در تعارض محبت خدا باید مقدم بر سایر محبتها شود. زیباترین دلیلش همان آیه قرآن ﴿قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ﴾
۴ – حب الله مراتب دارد و آن اشتداد در حب الله و سیر در مراتب حب الله مستحب است مگر در جایی که حالت تزاحم پیدا میکند. اگر تزاحمی هم نباشد این سیر مراتب حب الله مستحب است ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ﴾ این اشد بودن شاید به تزاحم اشاره داشته باشد.
مطلب پنجم
حب محوری که میگوییم دو معنا دارد؛
۱ – دل تهی میشود از هر علاقهای جز آنچه به آن سر رشته برگردد؛ یعنی قلب او چنان تعلقی به خدا گرفت که همه محبتهای دیگر ذوب میشود و مجذوب این محبت میشود.
۲ – معنای دیگر محبت محوری این نیست که علاقههای دیگر همه در راستای خدا تنظیم شد. نه علاقههای دیگر هم هست اما در مقام تزاحم آنها مقدم نمیشود. این دو بحث است. در مقام تزاحم اینها مقدم نمیشود و این معنای اول محوری که معنای کامل و اوج محوریت حب الله است این طبعا مستحب است نمیشود گفت واجب است. لذا در روایت داشتیم ُّ «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّه» . کمال ایمان است اوثق عری در ایمان است؛ یعنی همه چیز ذوب فی حب الله است. این کمال ایمان است؛ اما آن که در محوریت به معنای درجه نازلتر است این طور نیست که همه محبتها ذوب در آن حب شده باشد، ولی در مقام تزاحم حب خدا را مقدم میدارد.
این معنای دوم واجب است. روایاتی میگوید که دین حب و بغض است یا خدا را دوست بدار یک درجه الزامی دارد یعنی آن حب الهی که منشأ طاعات و پرهیز از معصیتها بشود و در مقام تعارض هم بقیه را کنار بزند این واجب است اما یک حب که حب الهی مستحب مؤکد داریم که حب کانون اصلی می-شود و همه علاقههای دیگر در آن ذوب میشود. این کار اوحدی از ناس است که اصلاً در قلبش یک نکته حب بیشتر نباشد.
پس دو حکم در مورد حب است حکم اول حکم عارفانه سطح بالا که دشوار هم هست و استحباب دارد و مؤکد هم هست اما حکم دوم حکمی الزامی است.
بحثی فلسفی در مورد محبت
این بحث فلسفی متفاوت با این بحثی است که از منظر فقهی مطرح کردیم. ملاصدرا و فلاسفه این را دارند.
محبتها در عالم همه محبت خداست. ممکن است شما ندانی و توجه نداشته باشی والا مهمترین محبت، محبت معلول به علت تامهاش است این اصل محبت است. اگر چیزی خودش را دوست میدارد در شعاع محبت به علت است اگر موجودات دیگر را هم دوست میدارد چون آنها وصل به علت است.
این تعبیری فلسفی است که با کفر هم جمع میشود. کافری هم که اصلاً خدا را قبول ندارد فیلسوف میگوید تو همین مظاهر طبیعت را هم که دوست میداری درواقع دوستی خداست. این تعبیری فرافقهی است. ساختمان وجودی شخص تعلق به مبدأش است. این تعلق تولید محبت میکند. این فقر وجودی یعنی دلدادگی. این تعلق به هر جای عالم هم که تعلق بگیرد یعنی دل به خدا دادن. این بحث فلسفی و تحلیل یک حقیقت در عالم هست که درست هم هست اما این بحث غیر از آن است که ما میگوییم. ما محبت استشعاری و آگاهانه را میگوییم که شخص توجه دارد که به خدا علاقه دارد و محبت دارد؛ و محبتش به تحصیل علوم دینی یا به ولایت و ائمه به خاطر خدا است.
پس بحث فلسفی و فقهی از هم جداست. در تحلیل فلسفی واقعیت عالم را بررسی میکند. در این بحث همه بشر مؤمناند ولی ناخودآگاه است ارزشی به اندازه آن بحث استشعاری ندارد والا آن منکر خدا هم خدایی را قبول دارد و آن همان خدای واقعی است که دل او هم آن را قبول دارد؛ اما وقتی در فضای آگاهی و انتخاب میآید میشود مؤمن کافر؛ اما اگر آگاهی و اختیار را برداریم همه انسانها به آن معنای فلسفی غیر اختیاری مؤمناند. این محبت هم همینطور است یک محبت تکوینی واقعی غیر استشعاری داریم که در عالم غیر محبت الله نیست اما وقتی در فضای آگاهی و انتخاب میآییم دو محبت میشود الهی و غیر الهی.
جمع حب و بغض در یک چیز به لحاظ حیثیات
سؤال اول اینکه این محبت آیا حیثی است و با حیثیات میتواند متفاوت شود یا نه؟ این سؤالی جدی است. میشود همزمان با حیثیات مختلف چیزی هم محبوب باشد هم نباشد یا مبغوض باشد؟ سؤالات مهم دارای اثر فقهی است. محبت متعلق دارد و متعلقش اگر امر واحد بما هو واحد بود دیگر نمیتواند متعلق بغض هم باشد؛ اما اگر جهات متفاوت داشته باشد میتوان از جهات متفاوت متعلق حب و بغض قرار بگیرد. مثل دارو که حیثیات متفاوت دارد. یکی اینکه تلخ است. حیثیت دیگر اینکه همین تلخی صفرا را درمان میکند. پس این دارو آیا از دو حیث میتواند هم محبوب باشد هم مبغوض؟ همین الان هم دوستش دارد هم نه. از یک جهت دوست میدارد هم نه. آیا اینچنین چیزی وجود دارد؟ یا اینکه نه ابتدائاً انسان به این میرسد یک چیز را هم دوست دارد هم نه؛ اما وقتی تحلیل میکند انسان میگوید جهت دوست داشتن و نداشتن فرق میکند. آن اجتماع پیدا میکند حب و بغض نسبت به یک چیز اما با دو حیث. این حیثیات هم تعلیلیه و تقییدیه میشود که باید بررسی شود.
این نکتهای کلیدی است که ابتدا باید از لحاظ فلسفی بحث شود بعد سراغ ادله بیاییم و ببینیم حب مؤمنین و مسلمانان یعنی چه؟ آیا میشود حب غیر مسلمان فرض شود؟ در مسلمانان مؤمنی که عاصی است روایات میگوید بغض به او داشته باش و از طرف دیگر میگوید محبت مسلمان واجب است اینها تعارض دارد یا با حیثیات قابل جمع است؟ این بحثی مهم است.
انتهای پیام/
https://ihkn.ir/?p=15268
نظرات