به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، در ادامه سلسله نشستهای «برای سرنوشت» که توسط مدرسه تفکر و نوآوری نگاه برگزار میشود، این بار با موضوع «تثبیت قدرت نرم انقلاب اسلامی و احیای مفهوم حاکم الهی در دنیای امروز» حجت الاسلام والمسلمین احمد رهدار، معاون فرهنگی دانشگاه قم، به گفتوگو پرداخت که در ادامه متن گفتگو خدمت شما ارائه میشود:
دبیر جلسه:
ما اکنون در میانه فضای آتشبس قرار داریم؛ در نبردی که طی دوازده روز، در برابر دیدگان جهانیان میان ایران و اسرائیل و آمریکا ــ که دو قدرت اتمی محسوب میشوند ــ درگرفت. این نبرد، غافلگیریها و شگفتیهای بسیاری در برداشت. میتوان از زوایای مختلفی به این ماجرا نگریست و رویکردهای گوناگونی را در خصوص این رخداد ــ که به نوعی قابل پیشبینی هم بود ــ مورد بررسی قرار داد. از همین منظر و با توجه به کدهای متنوع قابل طرح، سؤال ما از جنابعالی این است: آقای دکتر! تحلیل کلی شما از این اتفاق چیست؟
حجت الاسلام والمسلمین رهدار:
به نظر من یکی از دستاوردهای مهم این جنگ ــ که باید روی آن توقف کنیم و با دقت، ظرافت و توسعه بیشتری بیان شود ــ اتفاقی است که در حوزه قدرت نرم ایران رخ داد. این جنگ قدرت نرم ایران را ارتقا داد. من یکی از مصادیق تقویت قدرت نرم ایران در این جنگ را در این جلسه خدمت دوستان توضیح میدهم و آن، تثبیت و ارتقای جایگاه ولی فقیه در سطح ملی، منطقهای و جهانی است.
پیش از این جنگ، ما معمولاً از ایده ولایت فقیه با یک رویکرد تخصصی دینی و ایدئولوژیک دفاع میکردیم. کتابها و مقالات متعددی که در دفاع از این نظریه نوشته شده، عموماً به ادله قرآنی، روایی و متون فقهی گذشته استناد کردهاند. البته این شیوه، در بهترین شرایط میتوانست افراد متدیّن و ملتزم به دین را نسبت به این جایگاه تقویت و حتی تعمیق کند، اما اساساً از جذب افراد غیرمتدیّن و غیرملتزم عاجز بود. هرچند برخی آثار و مقالات با رویکرد جامعهشناختی نیز به این موضوع پرداختهاند، اما این جریان چندان پررونق نبود. حتی خود ما گاهی در مجامع دانشگاهی طرح میکردیم که همیشه لازم نیست ولایت فقیه را صرفاً با آیات و روایات اثبات کنیم. میتوان پرسید: عراقِ بدون آیتالله سیستانی بهتر است یا با سیستانی؟ لبنان بدون سید حسن نصرالله آبادتر است یا با او؟ ایران بدون آقای خامنهای مقتدرتر است یا با ایشان؟ شواهد کافی هم وجود داشت که پاسخ این پرسشها مثبت به نفع حضور این شخصیتهاست؛ اما همانطور که اشاره شد، این نوع رویکرد چندان جریان پیدا نکرد.
اتفاقی که در این جنگ رخ داد این بود که ولایت فقیه نه فقط بهمثابه یک رهبر دینی، بلکه بهمثابه فرمانده کل قوا و مدیر عالی کشور در معرض قضاوت قرار گرفت؛ بهویژه در مقام مصداقی یعنی حضرت آیتالله خامنهای. در ۲۴ ساعت نخست جنگ، ایشان در مدیریت و سطح فرماندهی هنرنمایی ویژهای داشتند. شاهد بودیم که حتی کسانی که پیش از جنگ در طبقهبندیهای سیاسی ذیل عنوان اپوزیسیون یا حتی برانداز تعریف میشدند، در برابر این شخصیت و شأن، خاضع شدند. آنها به این نتیجه رسیدند که تمام آن شبهات گذشته درباره گستردگی اختیارات ولی فقیه یا تمرکز قدرت در یک فرد، بیوجه بوده است. همین امر، برای آنان نیز نوعی مقبولیت عام به همراه آورد و در نهایت حتی استدلالهای ایدئولوژیکی گذشته ما را بهطور ضمنی تأیید و مقبول کرد.
این رخداد در مقیاس ملی اتفاق افتاد، اما در سطح بینالمللی نیز، بهویژه در جهان اسلام سنی، موقعیت ولی فقیه ایران ارتقایی کیفی و حتی کمی یافت. اگر درست تصویر کنیم، جهان اسلام سنی از حدود صد سال پیش و پس از سقوط خلافت، بهمنزله پیکری بیسر و جامعهای بیپدر باقی مانده است؛ همچون تسبیحی که نخ ندارد. هرچند متفکران و مصلحان اهل سنت پس از آن متوجه این خطا شدند و پروژه احیای خلافت را دنبال کردند، اما این پروژه اساساً ناکام مانده است. حتی اکنون هم شخصیتی مانند اردوغان شعار «احیای عثمانی» و داعیه خلافت دارد، ولی شواهد نشان میدهد این اتفاق به زودی رخ نخواهد داد و شاید هرگز هم محقق نشود.
در چنین شرایطی، حدود دو تا سه دهه پیش، متفکران اهل سنت آینده جهان اسلام را در دو تصویر خلاصه کردند: نخست، کمالیسم به سبک آتاتورک که در بهترین حالت به «اسلام مدنی اجتماعی» ختم میشود و نمونه بارز آن ترکیه است؛ دوم، خمینیسم که به لحاظ دینی بهعنوان «اسلام سیاسی» شناخته میشود و اکنون نمونه عالی آن ایران است. این دوگانه «کمالیسم ـ خمینیسم» را بابی سعید، استاد مصریتبار دانشگاههای آمریکا، سالها قبل در کتاب هراس بنیادین مطرح کرد. همزمان شخصیتهایی همچون طه عبدالرحمن (مغربی)، طه جابر العلوانی (عراقی)، نقیب العطاس (مالزیایی) و دیگران همین پرسش را دنبال کردند. جالب آنکه همگی، گفتمان خمینیسم را برای آینده جهان اسلام پیشنهاد دادند و حتی برخی آن را سرنوشت محتوم جهان اسلام سنی دانستند.
در جهان شیعه نیز این بحث شکل گرفت. سالها پیش مرحوم آیتالله مصباح یزدی در نخستین شماره مجله خبرگان رهبری، مقالهای نوشت و این پرسش را مطرح کرد که آیا ولی فقیه شیعه میتواند همزمان ولی فقیه مسلمانان اهل سنت هم باشد یا نه؟ اخیراً نیز حجتالاسلام ذبیحالله نظامیان در کتابی با عنوان خلافت ولی فقیه این موضوع را پی گرفت و پرسید: آیا یک مسلمان سنی میتواند بر مبنای مبانی اهل سنت، آیتالله خامنهای را خلیفه خطاب کند یا نه؟
به هر حال، در فضای نخبگان جهان اسلام اجماعی در حال شکلگیری بود که وضعیت موجود، مطلوب نیست. تلاشها برای یافتن یک «سر» سنی ناکام مانده بود، در حالیکه در سوی دیگر، بهطور بالفعل یک «سر» شیعی وجود داشت که مدعی است ولی امر مسلمین است، نه فقط ولی امر شیعیان.
جنگ اخیر ایران و اسرائیل این بحث و دغدغه را از سطح نظری به مرحله تحقق نزدیک کرد. مسلمانانی که نزدیک به یک قرن در فضای بیپدری، وابستگی و بیعرضگی حاکمان خود رنج کشیده و تحقیر شده بودند، اکنون مشاهده کردند که آیتالله خامنهای، در مقام یک عالم دین معتدل، وحدتگرا و تقریبی ــ که پیشتر نیز به همین ویژگیها شناخته میشد ــ بر اساس مبانی مشترک اسلامی، با کارآمدی و عزتآفرینی در برابر اصلیترین دشمن مسلمانان، آن هم در مهمترین مسأله جهان اسلام یعنی فلسطین، وارد میدان نبرد شده است.
این جنگ برای مسلمانان تحقیرشده در سده اخیر، غرور و عزت به همراه آورد. اکنون آیتالله خامنهای در بالاترین سطح محبوبیت در سراسر جهان اسلام قرار دارد؛ تا جایی که حتی دولتهای اهل سنت و دولتمردانی که پیشتر میدانستیم زاویهدار با گفتمان مقاومت و حتی سرسپرده و وابسته به اسرائیل، آمریکا و غرب هستند، زیر فشار افکار عمومی ملتهایشان نتوانستند در این ماجرا جانب ایران را به صراحت نگیرند.
در همین موسم حج امسال، حتی زمانی که برائت از مشرکین در بعثه مقام معظم رهبری ممنوع شده بود تا مانع از تکرار شعارها در خیابانها شوند، با آغاز جنگ، مسلمانانی که عمدتاً هم غیرایرانی بودند، دور کعبه شعار «مرگ بر آمریکا» سر دادند، برای پیروزی ایران دعا کردند و شور حرم نهتنها مانعشان نشد، بلکه با آنان همراه شد. چراکه آنان نیز بخشی از همین امتی بودند که قرنها تحقیر و بیپدری را بر دوش کشیدهاند. حتی مفتی مکه فتوا داد که برای پیروزی ایران در برابر اسرائیل دعا شود؛ و این رخدادها در نوع خود بسیار شگفتانگیز بود.
در مقیاس بینالمللی نیز اتفاقات قابلتوجهی افتاد. در روزهای اخیر، تقریباً هر روز از ما خواسته میشود که به کشورهای آمریکای لاتین مبلغان ایرانی اعزام شوند. آنها با جدیت مطالبه میکنند تا ایرانیان برایشان از موقعیت و منزلت جدید خود بگویند و آن را توضیح دهند.
بیش از دو دهه است که مقام معظم رهبری در رسانههای عمومی و رسمی اروپا و آمریکا ممنوعالتصویر بودهاند. اما این جنگ، این سیاست چند دههای را شکست. تصویر ایشان در تمام شبکههای اجتماعی دیده شد، سخنانش خوانده شد، دربارهاش بحث شد و حضور رسانهای او به سطحی جهانی ارتقا یافت.
به گمان من، مهمترین اتفاقی که در عرصه بینالمللی و خارج از جهان اسلام رخ داد، در ساحت اندیشه و فلسفه سیاسی بود. سالها بلکه قرنها، مفهوم حاکم الهی در فلسفه و اندیشه سیاسی غرب مدرن حذف شده بود. اما این جنگ، بار دیگر ذهن اروپا و آمریکا را متوجه این مفهوم کرد. حاکم الهی، مفهومی است که از افلاطون تا آگوستین، از آکویناس تا آلبرت کبیر حضور داشته است، اما در دوره مدرن ابتدا به حاشیه رانده شد و سپس حذف گردید. امروز جهان به بازاندیشی و پذیرش دوباره این مفهوم نزدیک شده است.
آن ادراک چیست؟ درک شکست الگوی حکمرانی مدرن. الگویی که خروجی آن همان نظم بینالملل موجود است: سازمان ملل، حقوق بشر و دهها سازمان بینالمللی با میلیاردها دلار بودجه، که وظیفه داشتند نگذارند در گوشهای از جهان چنین سطحی از جنایت علیه بشریت و چنین آشکار نقض قوانینی که خودشان تصویب کردهاند رخ دهد. اما جهان امروز بهطور کامل به این نظم نوین بیاعتماد شده است. سازمان ملل، حقوق بشر و ساختارهای حقوقی غربی تحقیر شدهاند. در این فضا، آیتالله خامنهای با ایستادگی جانانه و عزتمندانه در برابر اسرائیل، به نوعی تحقیرشدگی انسان اروپایی را جبران کرد.
اکنون جهان با خود یک پرسش را مرور میکند: مشکل حاکم الهی در حکمرانی چیست؟ اگر مصداق این مفهوم، شخصیتی چون آیتالله خامنهای باشد، چه اشکالی دارد؟ ایشان کسی است که این مفهوم الهیاتی را بر زمین آورده، از دل آن قدرت تولید کرده و سطح توان ایران را ارتقا داده است. انسان غربی بیش از ما ایرانیان در این جنگ دریافت که ایران چه میزان قدرت نظامی تولید کرده است. وقتی میبیند که با وجود همه زرادخانهها و قدرت نظامیشان، ایران اسلامی تحت مدیریت آیتالله خامنهای به تنهایی توانسته بر آنها غلبه کند، معنای آن را بهخوبی میفهمد.
ایران در این جنگ حتی نیازی ندید که از بازوهای منطقهای خود کمک بگیرد. نه به حزبالله لبنان گفت که همزمان عملیات کند، نه به یمن و نه به حشدالشعبی. حتی از متحدان جهانی خود مانند روسیه و چین نیز کمک نگرفت. ایران صرفاً با تکیه بر دستاوردهای نظامی خودش، در برابر تمامی قدرتهای نظامی غرب ایستاد. این واقعیت را غربیها بهتر از ما درک و تحلیل کردند. امروز آیتالله خامنهای تنها مردی است که بر بلندای قله تاریخ معاصر با قدرت ایستاده است. این دستاورد نرم برای ایران، با محوریت ایشان، یکی از مهمترین نتایج این جنگ بود.
https://ihkn.ir/?p=42751
نظرات