به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از مدرسه مطالعات فقه نظام؛ آیت الله محمد حسین ملکزاده در دومین جلسه از درس خارج «اصول نظامسازی اسلامی» که در سال ۱۳۹۴ مدرسه مبارکه فیضیه برگزار شد بیان داشت:
عدم وجود نظامهای اسلامی و یا عدم التزام به آنها، مساوق با سکولاریسم
آنچه در غرب و در طیّ قرون اخیر به عنوان بدیل و جایگزین توحید و خدامحوری مطرح گردید، عبارت بود از اومانیسم و انسانمحوری. حصیله و ثمره توحید و خدامحوری و تجلّی عینی و خارجیِ آن عبارت است از نظامهای تشریعیِ الهی و نظامسازیِ دینی و اسلامی. همچنین نتیجه و میوه اومانیسم و انسان محوری عبارت است از سکولاریسم و لائیسم.
بنابر این، وقتی از نظامسازی اسلامی صحبت میشود در حقیقت از امری در تقابل و تنافر با سکولاریسم سخن گفته شده است. در نتیجه اگر کسی به سکولاریسم قائل نباشد باید به نظامسازی دینی قائل باشد. همچنین اگر کسی به امکان و یا لزوم نظامسازی دینی باور نداشت و یا دست کم، در مقام عمل به نظامسازی اسلامی و کشف نظامهای اسلامی نپرداخت به ناچار باید به سکولاریسم تن دهد.
نتیجه عینی و تاریخیِ عدم نظامسازی اسلامی
ثمرۀ عینی و تاریخیِ عدم باور به نظامهای اسلامی و یا عدم اقدام به کشف یا ساخت آنها این است که هماکنون و در شرایطی که در بسیاری از عرصههای اجتماعیِ حیات، نظامسازی اسلامی نشده و یا نظامِ اسلامی، مبنای برنامه و عمل مسلمین قرار نگرفته است، مسلمانان در آن عرصهها عملاً سکولار هستند. حتی آن دسته از مسلمانان و متدیّنان به اسلام که معتقدند این دین و شریعت میتواند تمام ابعاد زندگی اجتماعی آنان، افزون بر جنبۀ فردیِ زندگیشان را سامان دهد و چهارچوب و نظام دقیقی برای آن معرفی کند و این باور را به صراحت و بیهیچ واهمه و ترسی در قالب شعارها و تبلیغاتشان هم بیان میکنند، عملاً و خارجاً سکولار هستند؛ چه بدانند و چه ندانند؛ چه بخواهند و چه نخواهند.
به طور مثال جریان قوی و منسجمی مانند «الاخوان المسلمون» در مصر، با شعار محوریِ «الاسلام هو الحلّ»، طیّ دهههای گذشته به خصوص پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، سلسلهجنبان، انگیزهدهنده و خط دهنده به صدها و بلکه هزارها حرکت کوچک و بزرگ در جهان اهل تسنن بوده است.
الاسلام هو الحلّ یعنی اسلام، پاسخ، راه حل و راه جبران همه مشکلات، عقبماندگیها و نیازهای ما در سیاست، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ و … است. اما چون اخوانیها نتوانستند نظامسازی اسلامی کنند، و البته اساساً این کار از توانشان هم خارج بود، لذا شعار زیبایشان در حدّ یک شعار باقی ماند. عبرتآموز آنکه حتی در همان مدت کوتاهی که پس از سرنگونیِ حُسنی مبارک، حکومت در اختیارشان قرار گرفت یکی از غیر اسلامیترین و سکولارترین حکومتها را به نمایش گذاشتند. تنها امتیازی که برای حکومت اِخوان ذکر میشد این بود که رئیس جمهورشان، حافظ قرآن است. حافظ قرآن بود و سکولار! و دوست صمیمیِ اسراییل! و مشوّق تفرقه در میان امّت اسلامی! و … .
نوع تقابل سکولاریسم و نظامسازی اسلامی
میتوان گفت تقابل میان سکولاریسم و نظامسازی اسلامی از قبیل تقابل ملکه و عدم ملکه است. لذا در هر بخشی از شؤون و امور اجتماعی که نظام اسلامی در مقام عمل و عینیّت حاکم نباشد در همان جا سکولاریسم حاکم است. همچنان که اعتقاد به وجود بالفعل و یا باور به امکان وجود اَنظِمه و نظامهای اسلامی – به صورت بالقوه – نیز، در مقابل اعتقاد به سکولاریسم قرار میگیرد.
اینکه تقابل اینها را از قبیل تقابل تناقض و یا تقابل تضاد، معرّفی نکردیم و در عوض بر وجود تقابل ملکه و عدم ملکه میان سکولاریسم و نظامسازیِ اسلامی تأکید ورزیدیم، از آن جهت است که سکولاریسم و یا به عبارت دقیقتر، سکولاریسم تشریعی و سکولاریسم در حوزه تشریع، که توضیح آن پس از این خواهد آمد، فقط در جایی قابل طرح است که قابلیّت و شأنیت ذاتیِ وجود نظام، البته نظامی از نوع الهی و اسلامی در آنجا موجود باشد. و طبعاً «نظام» به مفهومی که در این بحث، مدّ نظر است فقط در ساحتهای اجتماعی زندگی بشر قابل طرح میباشد. و در جاهای دیگر قابل طرح نیست. پس هرجا که نظام قابل طرح بود در مقابلش سکولاریسم قابل طرح است. لذا میتوانیم بگوییم که تقابل اینها، تقابل ملکه و عدم ملکه است.
انواع و سطوح تقسیمبندیِ سکولاریسم
اینک که دانستیم نظامسازی اسلامی – اعتقاداً و عملاً – در تقابل با سکولاریسم، عُرفیگرایی و جدایی دین از عرصههای اجتماعی قرار دارد لذا بیمناسبت نیست که ابتداءً و به اختصار، نگاهی به سکولاریسم داشته باشیم و در قالب یک تقسیمبندی، ابعاد و انواع آن را بهتر بشناسیم؛ تقسیمبندی مبنایی و مهمّی که به تفصیلی که در ادامه خواهید دید، کمتر به آن توجه شده و کمتر به آن پرداخته شده است.
در یک تقسیم کلّی میتوان سکولاریسم را به دو نوع تقسیم نمود:
۱. سکولاریسم در حوزه تکوین
۲. سکولاریسم در حوزه تشریع
همچنین سکولاریسم در حوزه تشریع نیز به نوبه خود به دو نوع، قابل تقسیم است:
۱- سکولاریسم تشریعی طِلق
۲- سکولاریسم تشریعی مقیّد
در مرحله بعد، سکولاریسم تشریعیِ طلق و فراگیر هم به دو سطح تقسیم میگردد:
۱) سکولاریسم تشریعی طلق در مقام نظر
۲) سکولاریسم تشریعی طلق در مقام عمل
سکولاریسم ناظر به حوزه تکوین
سکولاریسم ناظر به ساحت تکوین یا در حوزه تکوین عبارت است از:
«نادیده انگاریِ قدرت خدا و قوانین و سنتهای الهی در تغییر، کنترل و جهتدهی به انسان، جامعه، تاریخ و مجموعۀ هستی.»
کفّار، بیایمانان و کسانی که اساساً به وجود خدا، به عنوان موجود برتری که ما را آفریده است اعتقادی ندارند، عدم حکمرانیِ نیرو و قانون الهی در دنیا را مصداق روشن سالبه به انتفاء موضوع میپندارند؛ زیرا آنان بر این باورند که اصلاً و حقیقتاً خدایی وجود ندارد تا قدرتی داشته باشد و قوانین و سنّتهایی وضع کند که بر مبنای آنها مجموعه جهان و جهانیان اداره شوند.
اما گذشته از عقائد و دیدگاههای مُلحدان و منکرانِ اصل وجود خدا، یکی از باورهایی که، به خصوص از آغاز رنسانس، در میان مسیحیان و معتقدان به خدا در مغرب زمین طرفداران فراوانی یافت – گر چه پیش از آن نیز، کم و بیش در میان اقوام و ملل مختلف وجود داشت – این بود که خدا همچون یک ساعتساز دهری است که جهان را همانند یک ساعت بزرگ ساخته، کوک کرده و سپس به حال خود رها کرده است. خدا به جز آن نقش اوّلیه که در خلقت و آفرینش جهان و سر و سامان دادن به آن داشته است، دیگر نقش چندانی در هستی، به ویژه در زندگی انسان و در پیشبرد جامعه و تاریخ ندارد.
آشکار است که اگر کسی – حتی در عین قبول داشتنِ اصل وجود خدا و آفریدگار – به چنین انگارهای اعتقاد داشته باشد، توحید رُبوبی و توحید افعالی را انکار کرده و بالتبع قائل به «یَدُ اللهِ مغلوله» شده است. چنین شخصی منطقاً نمیتواند به وجود دست قدرت و مشیّت الهی و وجود سُنن، نوامیس و قوانین خداوندی در اداره، کنترل، ایجاد تغییر و جهتدهی به انسان، جوامع انسانی و تاریخ، ایمان داشته باشد. او خود را تنها کنشگر ذیشعور و هدفمند در قبال تمام هستی میبیند.
از منظر وی و بر اساس فلسفه تاریخی که وی به آن باور دارد، فقط او و کنشها و واکنشهایش نسبت به طبیعت و سایر موجودات عالَم، و فقط او و خواست و ارادهاش است که – افتان و خیزان و توأم با شکستها و پیروزیهای کاملاً طبیعی و با علل و عوامل کاملاً مادّی و خاکی – خودش، بشریت، تاریخ انسان و بخشی از تاریخ جهان را به پیش میبرد.
به بیان دیگر میتوان گفت که انسان عُرفی یا سکولار، انسانی است که نظام علّی و معلولی در ذهن وی به جهان محسوسات، محدود میباشد و تمامی علتها و معلولها را در میان امور مادّی و محسوس جستجو میکند.
https://ihkn.ir/?p=43207
نظرات