به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از خبرگزاری ایکنا؛ در روزگار امروز که سبک زندگی ایرانی بیش از هر زمان دیگری در معرض دگرگونی قرار گرفته، آثار نمایشی نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به نگرشهای اجتماعی و فرهنگی مردم دارند. تلویزیون، سینما و پلتفرمهای نمایش خانگی تنها وسیله سرگرمی نیستند، بلکه ابزاری قدرتمند در بازنمایی ارزشها، هنجارها و نهادهایی مانند خانواده محسوب میشوند. این رسانهها، چه بخواهیم و چه نخواهیم، آینهای از خواستها، دغدغهها و حتی کاستیهای فرهنگی جامعه ما هستند.
در این میان، خانواده به عنوان بنیادیترین نهاد اجتماعی، بیش از هر موضوع دیگری نیازمند توجه و بازنمایی درست و واقعگرایانه در تولیدات تصویری است. با این حال، پرسش اصلی آن است که آیا برنامهسازان و سیاستگذاران فرهنگی توانستهاند به درستی جایگاه خانواده ایرانی را در آثار خود منعکس کنند؟ آیا تصویری که در سریالها، فیلمها و حتی آگهیهای تبلیغاتی از خانواده ارائه میشود، با واقعیت و نیازهای جامعه همخوانی دارد یا دچار انحراف شده است؟
گفتوگویی که پیشرو دارید، تلاشی برای بررسی ابعاد مختلف بازنمایی خانواده در رسانههای تصویری امروز؛ از روایتهای سریالی و سینمایی گرفته تا تبلیغات تلویزیونی و پلتفرمی. حسین سلطانمحمدی، کارشناس فرهنگ و رسانه و منتقد سینما، در این گفتوگو نگاهی به پیوند میان سیاستهای کلان فرهنگی و رسانهای با موضوع خانواده دارد؛ اینکه چگونه ساختار حاکمیتی تلاش دارد با هدایت نرم محتوای رسانهای، نهاد خانواده را به عنوان ضامن پایداری اجتماعی بازتعریف کند.
سوال: آثار نمایشی امروز تا چه اندازه دغدغهها و نیازهای خانواده ایرانی را بازتاب میدهند؟
در پاسخ به این پرسش ابتدا باید یک واقعیت مهم را در نظر گرفت. آثار تصویری، اعم از تلویزیون، سینما و پلتفرمهای نمایش خانگی، قدرت بالایی در بازنمایی الگوهای مختلف خانواده دارند. این آثار میتوانند چه به صورت مثبت و چه منفی، در نگرش مخاطب نسبت به خانواده تأثیر بگذارند. بستگی به این دارد که سازندگان اثر تا چه اندازه روایتگر توانمندی باشند.
در بسیاری از آثار موفق، شاهد هستیم که خانواده نه فقط به عنوان یک واحد زیستی، بلکه به عنوان یک نهاد حمایتی و اخلاقی بازنمایی میشود. برای مثال، در سریالی مثل «پایتخت»، همواره بر اهمیت ازدواج، فرزندآوری، حمایت خانواده از جوانان برای تشکیل زندگی و حتی پذیرش فرزندخوانده تأکید شده است. شخصیتهایی نظیر «رحمت» که با وجود داشتن سه فرزند، مجدد به فکر ازدواج هستند، نه تنها برای خودشان، بلکه برای تأمین عاطفی فرزندانشان، یک الگوی خانوادگی مهم را ارائه میدهند.
در مقابل، بسیاری از سریالها و فیلمهای معاصر، بهویژه در ژانرهای کمدی، آپارتمانی یا در برخی پلتفرمها، نوعی تصویر مینیمالیستی از خانواده ارائه میدهند. در این آثار، خانواده به رابطهای بین دو نفر تقلیل یافته است، خبری از فرزندان نیست و شبکه حمایتگر خویشاوندی نیز نادیده گرفته میشود. حتی خانهها بزرگ و مجللاند، اما ساکنانشان اندک هستند. نتیجه این است که مفهوم «خانواده» در این آثار، از جایگاه اصلی خود فاصله گرفته و بیشتر به یک وضعیت شهری مدرن، تنهاییزده و فردگرایانه شبیه شده است.
سوال: چرا برخی آثار نمایشی در بازنمایی خانواده ناکارآمدند؟ آیا این روند آگاهانه است یا از کمتوجهی ناشی میشود؟
بخشی از این مسئله به گرایشهای فرهنگی سازندگان و سیاستگذاران محتوایی بازمیگردد. در برخی از این آثار، نوعی نگاه روشنفکرانه شهری و بعضاً تقلیدی از محصولات غربی دیده میشود که میخواهد روابط انسانی را صرفاً در چارچوب دوستیهای سطحی یا روابط کاری خلاصه کند. طبیعی است که در چنین بستری، خانواده به عنوان نهاد عمیق و پیچیده اجتماعی، جای چندانی ندارد.
از سوی دیگر، در همین آثار اغلب شاهد پیامدهای منفی مثل خیانت، بیاعتمادی، مشکلات مالی و اخلاقی هستیم که در خلأ نهاد خانواده و یا در نبود الگوی حمایتی بزرگتر (مثل پدر، مادر، خویشاوندان) تشدید میشود. حتی در کمدیها، که معمولاً نقش شادیآفرینی دارند، به جای ارائه شادیهای خانوادگی یا جمعی، به فردمحوری، شوخیهای سطحی یا حتی ضدخانوادگی پرداخته میشود. در مقابل این الگو، سریالهایی مثل «نون خ» نمونهای موفق از روایت خانواده در بستر قومیتی هستند. در این سریال، علیرغم عناصر طنز، با خانوادههایی مواجه هستیم که در عین تفاوت، گرد هم جمع شدهاند، از یکدیگر حمایت میکنند و زندگی را با جمعگرایی معنا میبخشند.
سوال: بازنمایی خانواده در تبلیغات و آگهیها چقدر با واقعیت خانواده ایرانی سازگار است؟
این بخش شاید کمتر مورد توجه قرار گیرد، اما بسیار کلیدی است. در سالهای اخیر، در آگهیهای تلویزیونی و تصویری نوعی بازگشت به نمایش خانواده بهویژه حضور کودکان را شاهدیم. در تبلیغاتی که اخیراً ساخته شدهاند، دیگر کمتر شاهد تصویر زوجهای تنها در خانههای بزرگ هستیم؛ برعکس، حضور فرزندان یا حتی اشاره به نسبتهای فامیلی مثل «برادرم»، «عمو» و… نشانهای از توجه به جمعگرایی خانوادگی است. البته هنوز هم در برخی تبلیغات لوکس، آپارتمانهایی وسیع و زندگی دو نفره در آنها نمایش داده میشود، صرفاً برای اینکه بتوانند فضای کافی برای نشان دادن امکانات یک یخچال یا ماشین لباسشویی را فراهم کنند؛ اما خوشبختانه در حال حاضر نوعی آگاهی در حال شکلگیری است که خانواده را بهمثابه یک نهاد اجتماعی کاملتر نمایش دهد.
سوال: برنامهسازی امروز، چقدر توانسته به نیازها و دغدغههای خانواده ایرانی در تولیدات نمایشی پاسخ دهد؟
آثار تصویری از جمله سریالها و فیلمها با بازنمایی خانوادههایی متنوع و بسته به توان روایتگریشان، میتوانند بسیار تأثیرگذار باشند. این تأثیرگذاری هم میتواند مثبت باشد و هم منفی و آسیبزا. برای مثال، در سریالی مثل «پایتخت» با خانوادهای مواجه بودیم که بر اصل ازدواج، فرزندآوری، حمایت والدین از جوانان در مسیر ازدواج و حتی پذیرش فرزندخوانده تأکید داشت. این مجموعه یک نمونه مثبت از بازنمایی خانواده در رسانه است. در مقابل، بسیاری از آثار در سینمای موسوم به روشنفکری یا حتی برخی از کمدیهای اخیر، ازدواج را صرفاً رابطهای دو نفره و بسته تعریف کردهاند. در این آثار، فرزندان به ندرت دیده میشوند و اساساً زندگی خانوادگی پرجمعیت و سنتی یا درک نمیشود یا به تصویر کشیده نمیشود. تأکید بر ارتباطات خارج از خانواده، آن هم بیشتر در محیطهای شهری بزرگ، در کنار غیبت اقوام و حمایتهای خانوادگی، سبب میشود که بیننده با نوعی تصویر آپارتمانی، منزوی و بعضاً آسیبزا از زندگی روبهرو شود.
سوال: در تبلیغات تصویری نیز این دو نوع روایت دیده میشود. این مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
این تفاوت حتی در تبلیغات تلویزیونی هم مشهود است. برخی آگهیها تلاش دارند تصویری از خانواده ارائه دهند که در آن جمع خانوادگی حفظ شده و فرزندان حضور فعال دارند. مثلاً در تبلیغاتی با شعار «هم کیفیت، هم تخفیف» سه یا چهار فرزند را در کنار والدین میبینیم. اما در برخی دیگر فقط دو کاراکتر بزرگسال دیده میشوند و هیچ اثری از فرزند نیست. در تبلیغات برخی کالاهای لوکس، آپارتمانهایی با وسعت غیرواقعی، وسایل زیاد و دکورهای اغراقشده میبینیم؛ هدف نیز صرفاً القای کیفیت کالاست نه تصویرسازی واقعگرایانه از زندگی خانوادگی.
سوال: آیا در پس این تصویرسازیها نوعی سیاستگذاری فرهنگی هم وجود دارد؟
بله، ساختار حاکمیتی هم دغدغههایی دارد که باید در نظر گرفته شود. جامعه ما در حال نزدیک شدن به یک وضعیت جمعیتی خطرناک است که در آن ترکیب جوان کشور به تدریج در حال کاهش است. ساختارهای مسئول به دنبال آن هستند که با برنامهریزی و سیاستگذاری رسانهای، خانواده را به عنوان نهاد مولد و حیاتی تقویت کنند حتی در بحث جمعیت، مسئولان بارها ابراز نگرانی کردهاند و بر لزوم حفظ نسبت جوانان در بافت جمعیتی تأکید داشتهاند.
در این مسیر، رسانه میتواند نقش اساسی ایفا کند. اما این نقشآفرینی باید واقعگرایانه، اصولی و در عین حال جذاب باشد. وقتی بیننده تصویری ببیند که از نیازهای طبیعی و روانی او نسبت به داشتن خانواده، فرزند و امنیت اجتماعی نشئت گرفته، راحتتر میتواند با آن ارتباط بگیرد.
سوال: از این بحث که به آن اشاره کردید به یک سؤال مشخصتر میرسیم؛ به نظر شما چه مؤلفههایی باید در برنامههای نمایشی گنجانده شود تا ارزشها و حساسیتهای خانواده ایرانی مورد توجه قرار گیرد؟
پیش از هر چیز باید این درک تقویت شود که ما در حال روایت خانواده ایرانی هستیم، نه صرفاً خانوادهای مدرن یا غربزده. در خانواده ایرانی، همچنان ارتباط با پدر و مادر، خواهر و برادر، اقوام و آشنایان اهمیت دارد. در برخی از داستانهای امروزی، این روابط جای خود را به روابط صرفاً دوستانه، کاری یا دانشگاهی دادهاند. اگر هم خانوادهای به تصویر کشیده شده، معمولاً درگیر کشمکشهای سطحی مثل حسادتهای زنانه یا رقابتهای مردانه در امور مالی و اجتماعی شده است.
باید تصویری از خانواده ایرانی ارائه بدهیم که نه صرفاً آرمانی و بینقص، بلکه باورپذیر، حمایتگر، و دارای تعامل باشد. خانوادهای که در آن، حضور نسلها در کنار یکدیگر، پشتیبانی متقابل، مسئولیتپذیری و عاطفه دیده شود. اینها مؤلفههایی هستند که برنامهساز باید آنها را در بستر روایت خود بگنجاند.
سوال: برخی از آگهیهای بازرگانی تلاش دارند با تزئینات و صحنهپردازی اغراقآمیز مخاطب را به خرید کالا ترغیب کنند. اما به نظر میرسد این تصویرسازیها تنها در بستر خانواده معنا مییابد. ارزیابی شما در اینباره چیست؟
در تبلیغات، با دو رویکرد مواجهیم؛ در یکسو، آگهیهایی هستند که به شدت فضا را اگزجره میکنند؛ مثلاً انواع ماسک، شیرینی، دکور یا تخفیفها را به نمایش میگذارند تا بگویند «کالای ما عالی است». اما همه اینها زمانی تأثیرگذار است که در بستر خانواده تعریف شوند. خانواده، بستر اصلی مصرف و بهرهبرداری عاطفی و رفتاری از این پیامها است.
در مقابل، برخی از آگهیها نیز از این بستر غفلت میکنند؛ مثلاً در آگهی معروف «تقصیر از شما نیست، دستت اتک نداره» فقط دو کاراکتر بزرگسال حضور دارند و نشانی از بچه یا خانواده در آن نیست. این در حالی است که در برخی آگهیها میبینید سه چهار فرزند کنار پدر و مادر حضور دارند و فضای خانوادگی کاملاً حس میشود. یعنی ما هم الگوی ارتباطی خانوادگی داریم و هم الگوی فردی یا تجردگرایانه، که هریک در پلتفرمهای مختلف مثل تلویزیون، سینما، یا شبکه خانگی در حال ارائه هسنند.
سوال: به نقش سیاستهای حاکمیتی هم اشاره کردید. منظورتان از تأثیر این سیاستها بر تولیدات تصویری و تبلیغی چیست؟
با یک خواسته ساختاری از سوی نظام حاکمیتی مواجهیم که نگاه بلندمدتی به آینده دارد. از دید آنان، اگر ترکیب جمعیتی متعادل نباشد، یعنی جوانان کمتر شوند و جمعیت به سمت پیری برود، آینده با مشکلات جدی مواجه میشود. همین امروز هم بارها ابراز نگرانی شده که رشد جمعیت کند شده است. حتی بحث شد که نسل دهه شصتیها باید برای فرزندآوری بیشتر ترغیب شوند.
در این میان، الگوهای رفتاری نسل جوان هم تغییر کردهاند؛ بسیاری از آنها اولویت را به رشد فردی دادهاند و فرزندآوری را به تأخیر میاندازند. حال آنکه هم ساختار رسمی کشور و هم نیاز انسانی افراد، هر دو تأکید دارند که انسان از تنهایی گریزان است. نمونهاش را در آگهیهایی مثل تبلیغ پوشک بزرگسال میبینیم؛ آن پیرمردی که با نیاز جسمانیاش کنار آمده اما هنوز در بستر خانواده است، نه در خانه سالمندان. این یعنی خانواده پذیراست و این تصویر، ارزشمند و آموزنده است.
سوال: با توجه به این نگاه کلنگر، چه مؤلفههایی باید در برنامههای نمایشی گنجانده شود تا ارزشهای خانواده ایرانی بهدرستی نمایش داده شوند؟
نخست باید تعریف درستی از «خانواده ایرانی» ارائه شود. اکنون در بسیاری از سریالها، بهویژه در روایتهای مدرن، روابط دوستانه یا همکارانه جایگزین روابط خانوادگی شدهاند. اگر هم خانواده محورند، اغلب با کشمکشهایی مثل حسادت زنانه یا رقابتهای مادی مردانه تعریف میشوند.
باید این درک در نویسندگان و تولیدکنندگان شکل بگیرد که مخاطب ایرانی، یک خانوادهمحور است. البته ما میتوانیم وارد دنیای مدرن شویم، اما این مدرن شدن باید با غلبه و حفظ هویت خانوادگی ایرانی همراه باشد، نه حذف آن. مثل مدل سریال «پایتخت» که بهدرستی این موضوع را نشان داد.
سوال: به نظر میرسد برخی از داستانها و سریالها با وجود جذابیت بصری، نتوانستهاند خانوادهها را با خود همراه کنند. چرا این اتفاق میافتد؟
علت اصلی، ناهماهنگی روایتها با منطق و واقعیت زندگی مخاطب ایرانی است. اگر سریالی میخواهد کنشهای منفی یا عناصر شر را نشان دهد، باید آنقدر آن را با منطق فرهنگی و اجتماعی مخاطب همراه کند که باورپذیر باشد.
مثلاً شما به منطق مخاطب نگاه کنید؛ کسی که میشنود ۲۵ سال باید کار کند تا خانهای بخرد، چطور میتواند روایتهای تصویری را که در آنها افراد آزادانه خانه میخرند، ماشین سوار میشوند و سفر خارجی میروند، باور کند؟ آن مخاطب یا احساس تحقیر میکند یا بیاعتمادی یا حتی در موضوع یارانهها وقتی گفته میشود سفر خارجی ملاک حذف یارانه بوده، مخاطبی که چشم به کالا برگ دوخته، این منطق را نمیپذیرد. چون زندگی خودش چیز دیگری است.
در مقابل، تجربه موفقی مثل «پایتخت» داریم که با توسل به زیارت امام رضا (ع)، نهتنها آمار سفر به مشهد را بالا میبرد، بلکه مخاطب را از دلنگرانی به سمت آرامش قلبی میبرد. اینها عناصر دلی هستند، اما تأثیر عینی دارند. بنابراین، روایتهایی که با منطق، دغدغه و واقعیت زندگی مردم هماهنگ باشند، قطعاً تأثیرگذارند؛ باقی، صرفاً تزئینی و گذرا خواهند بود.
سوال: در سالهای اخیر چرا برخی آثار نمایشی، با وجود بهرهگیری از جلوههای بصری جذاب، نتوانستند خانوادهها را با خود همراه کنند؟
برای اینکه داستانها و روایتهایی که در این آثار تعریف میشوند، هیچ همخوانی و همسانی با دنیای پیرامون مخاطب ندارند. حتی وقتی ژانر جنایت یا کنش منفی وارد میشود، «شر» آنقدر عجیب و نامنطبق تعریف میشود که مخاطب عام ایرانی اصلاً نمیفهمد چرا باید با این شخصیت یا قصه همدلی کند. وقتی کسی در واقعیت زندگیاش ۲۵ سال باید کار کند تا خانهای بخرد و در سریال فردی راحت در خانهای بزرگ زندگی میکند و معامله میکند، این دیگر روایت نیست، شوخی است. باید منطقی برای روایت تعریف کنیم که با واقعیت بیرونی همراستا باشد.
سوال: یعنی معتقدید اساساً زاویه دید و مخاطب هدف در بسیاری از این آثار اشتباه گرفته شده است؟
باید مشخص شود که مخاطب ما کیست؟ آیا آن ۴۶۰ هزار نفری که در سال سفر خارجی میروند، یا مخاطب عامی که اقتصادش محدود و فرهنگش ریشهدار است؟ تفاوت این دو گروه را نمیشود نادیده گرفت. اگر شما برای مخاطب عام روایت میسازید، باید آنچه را که او میبیند و با آن زندگی میکند در قصه بیاورید. در غیر این صورت همراهی شکل نمیگیرد.
سوال: در مقابل، مجموعه «پایتخت» بارها توانسته مخاطب را با خود همراه کند. دلیل این موفقیت چیست؟
«پایتخت» با وجود فراز و نشیبهایش، یک مدل قابل توصیه است. چون هم خانواده را درست نشان داده، هم از طنز بهره برده، و هم شخصیتپردازیهایش ملموس و باورپذیر بودهاند. حتی وقتی به زیارت امام رضا (ع) متوسل میشود، موجی از علاقه برای سفر به مشهد در جامعه به وجود میآید. اینها اتفاقی نیست. مردم از دل این روایت آرامش و اطمینان قلبی میگیرند. در حالی که در بسیاری از سریالهای دیگر، اصلاً چیزی از معنویت یا آرامش دیده نمیشود.
سوال: شما از مدل ارتباطات خانوادگی سنتی و خویشاوندی هم دفاع کردید. چرا فکر میکنید این مدل باید حفظ شود؟
چون در مدل سنتی، بزرگتر خانواده هنوز نقشی دارد. اگر اختلافی بین زوجین پیش بیاید، کسی برای میانجیگری وجود دارد؛ در حالی که در مدل مدرن شهری، هیچ بزرگتری وجود ندارد. افراد پراکندهاند و آمار طلاق بالاتر است. بنابراین وقتی میخواهیم درباره «تحکیم خانواده» حرف بزنیم، اول باید تعریف کنیم خانواده آرمانی چیست. نه اینکه فقط بنویسیم: «تحکیم خانواده»! باید خردش کنیم، مؤلفههایش را احصا کنیم و براساس آن داستان بسازیم.
سوال: به طنز اشاره کردید. طنز چقدر میتواند در جذب خانواده به آثار نمایشی نقش داشته باشد؟
خیلی زیاد. البته طنز سالم. مثلاً «پایتخت» از طنز کلامی، نگاه، حرکت دست و موقعیتهای ساده استفاده میکند و همین باعث جذب شده است. اگر سینما بروم و فیلمی ببینم که بعدش خجالت بکشم چرا بچهام را بردم، آن فیلم شکست خورده است، حتی اگر فروش میلیاردی داشته باشد.
سوال: در بحث شخصیتپردازی، نقش پدر یا مادر چقدر باید متناسب با الگوی طبیعی خانواده ایرانی باشد؟
خیلی زیاد. اگر نتوانیم شخصیت پدر، مادر یا فرزند را درست طراحی کنیم، روایت اصلاً جواب نمیدهد. شما ببینید در «پایتخت»، گاهی نقش پدر را نقد میکنند، اما هنوز او سرپرست خانواده است. در یک آگهی دیگر که دیدم، طرف میرود برای خرید وسایل خانه و اصلاً نمیفهمد در فروشگاه چه چیزی کجاست. خب این یعنی تقلیل نقش پدر. این تضاد نقشی، به شخصیت آسیب میزند. باید بدانیم پدر واقعی کیست و چگونه باید او را در داستان نمایش دهیم.
سوال: یکی از مثالهایی که برای جذب مخاطب عام بیان کردید، سریال «پایتخت» است. به نظر شما رمز موفقیت این سریال در چیست؟
«پایتخت» یک نمونه شاخص است. هفت فصل ساخته شده و هنوز هم مخاطب منتظر فصل بعدیاش است. نکته مهم اینجاست که موفقیت آن فقط به خاطر حمایت صداوسیما یا تبلیغات نیست؛ بلکه واقعاً خواسته مخاطب عام را پاسخ داده باشد. در بسیاری از آثار نمایشی دیگر، چنین استقبالی دیده نمیشود. حتی در سریالهایی که به اصطلاح خاصتر هستند، بازخورد عمومی محدودتر است. «پایتخت» توانست با طنز کلامی، حرکات، نگاهها و شخصیتپردازی، به دل مردم بنشیند.
سوال: چطور میتوان خانواده را برای جوان امروز در آثار نمایشی جذاب و ملموس کرد؟
اگر بخواهیم جوان را به سمت خانواده ببریم، باید کاراکترها و روایتهایی طراحی کنیم که او را در مسیر تشکیل زندگی همراهی کنند. اگر فقط توصیه کنیم زود ازدواج کند ولی ابزار فکری و فرهنگی به او ندهیم، جواب نمیدهد. شخصیتها باید طوری طراحی شوند که حمایت والدین، جامعه، و توانمندی در ایجاد ارتباط را به جوان نشان دهند. نباید شخصیت نوجوان و جوان را مثل سوپرمنهایی ساختگی بسازیم که همه بار زندگی را یکتنه به دوش بکشند. باید واقعبینانه باشد و بر پایه ارزشها طراحی شود.
سوال: در آثار نمایشی، چه اشتباهی ممکن است در تصویرسازی خانواده رخ دهد که باعث دور شدن جوانان از ارزشهای خانواده شود؟
یکی از اشتباهات رایج این است که در طراحی فضای خانواده، خیلی از جزئیات مثل طراحی لباس، دکور، و میزانسن بیش از حد پیچیده و شلوغ میشود. این باعث میشود که تصویر خانواده از سادگی و آرامش فاصله بگیرد و به نوعی فقط به جنبههای ظاهری و تجملاتی پرداخته شود. به یاد دارم زمانی که سریال «قصههای مجید» پخش میشد، خانه مجید بسیار ساده بود و در عین حال، این سادگی به نوعی به مخاطب احساس صمیمیت و نزدیکی میداد. اما هماکنون هر روایتی که میبینیم، حتی خانهها و فضاهایی که برای شخصیتهای خانواده طراحی میشود، پر از تزئینات و دکوراتیوهای غیرواقعی است که بیشتر به یک نمایش میماند تا واقعیت زندگی؛ این گونه فضاسازیها ممکن است مخاطب را از ارزشهای اصلی زندگی و خانواده دور کند.
سوال: به نظر شما جوانان در آثار نمایشی باید چگونه از حمایت خانواده برای تشکیل زندگی خودشان بهرهمند شوند؟
واقعیت این است که جوانان در ابتدای زندگی نیاز به حمایت دارند. در برخی داستانهای خارجی دیده میشود که زوجین با وجود مشکلات مالی و شغلی، از پشتیبانی خانواده برای ادامه مسیر بهرهمند میشوند. در آثار نمایشی ما هم باید همین رویکرد وجود داشته باشد. حمایت خانواده از جوانان میتواند در قالب داستانهایی باشد که در آنها شخصیتها بهطور طبیعی به هم کمک میکنند. این کمک میتواند مالی باشد، اما مهمتر از آن، حمایتهای عاطفی و مشاورههای خانوادهای است که در کنار جوانان قرار میگیرد تا آنها در مواجهه با چالشهای زندگی، انگیزه و امید داشته باشند.
سوال: چگونه میتوانیم در آثار نمایشی به جوانان پیام دهیم که مادیات تنها عنصر تشکیل خانواده نیست؟
مادیات مسلماً نقش مهمی در زندگی امروز ایفا میکند، اما نباید بهعنوان تنها عامل برای تشکیل خانواده و زندگی مشترک دیده شود. اگر در داستانها جوانان ببینند که عشق، احترام، و همدلی بیش از همه چیز در روابط خانواده اهمیت دارند، قطعا تأثیر مثبت خواهد داشت. به عنوان مثال، داستانهایی که نشان میدهند یک زوج با حمایت عاطفی از خانواده، حتی در شرایط سخت مالی هم میتوانند به زندگی مشترک ادامه دهند، میتواند انگیزهای برای جوانان باشد تا بدون نگرانی از مسائل مالی، به تشکیل خانواده فکر کنند.
سوال: سوال پایانی. آیا در مورد ساختار و روایتهای داستانی باید تغییراتی ایجاد شود تا مسائل واقعی زندگی جوانان بهتر درک شود؟
یکی از مشکلات عمده در ساخت آثار نمایشی این است که داستانها گاهی با دنیای واقعی فاصله دارند. برای مثال، وقتی جوانی وارد دانشگاه میشود و همکلاسیهایش به او بهخاطر وضعیت مالی یا مشکلات شخصی فشار میآورند، این نوع فشارها و چالشها در داستانها به درستی به تصویر کشیده نمیشود. اگر در آثار نمایشی شرایط واقعی زندگی جوانان مثل فشارهای اجتماعی و اقتصادی در کنار حمایتهای خانواده بهخوبی نمایش داده شود، مخاطب میتواند همذاتپنداری بیشتری داشته باشد و از این طریق پیامهای مثبتی از زندگی و خانواده دریافت کند.
https://ihkn.ir/?p=41512
نظرات