به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ حجت الاسلام محمدرضا زیبایی نژاد رئیس پژوهشکده زن و خانواده در یادداشتی با محوریت انتقاد از الزام حاکمیتی به تشریح دلایل منتقدین دخالت حکومت در امر حجاب و پاسخ به آنان پرداخت. این یادداشت در دو بخش منتشر خواهد شد.
متتقندان مداخلات حاکمیت بخشی از بدنه اجتماعی و گروهی از کارشناسان و تأثیرگذاران اجتماعیاند. بخشی از جامعه بزرگ دختران و زنان جوان دلایل متعددی برای نگرانی و گاه ناهمراهی با سیاستهای حاکمیت دارند. ساختار تکوینی زنان میل به پذیرفته شدن و دیده شدن را در آنان نهادینه کرده است. اگر این غریزه در مسیر درست آن یعنی شکوفایی و سازندگی خانوادگی و اجتماعی به کار گرفته شود نتیجه آن هم احساس رضایتمندی است و هم ارزشمندی واقعی؛ ولی اگر مسیرهای شکوفایی و ارزشمندی زنان در اولویت سیاستگذاران قرار نگیرد و زنان احساس کنند با مضیقه یا انسدادی در این مسیر مواجهانده ممکن است مسیرهای ناموجه ازجمله تبرج و تنانگی را برای ابراز وجود برگزینند.
شماری از زنان احساس میکنند آنان به جای آنکه یک ظرفیت و سرمایه ارزشمند به شمار آیند که باید در ساخت خانواده و اجتماع به کار گرفته شوند، همچون یک مشکل و تهدید دیده شدهاند و این احساس آنان را میآزارد. گروهی از زنان نیز احساس میکنند در موضوع حجاب و عفاف آنان مقصر اصلی قلمداد شدهاند و نقش مردان در زمینهسازی مفاسد اخلاقی و ایجاد تقاضا برای تبرج زنان یا نقش غیرت مردان در کنترل اجتماعی، نادیده گرفته میشود و عفت به وجوه زنانه آن تقلیل مییابد.
بالاتر آنکه گروهی از زنان – به درست یا غلط – به این باور رسیدهاند که تأکید بر حجاب و عفاف از سوی حاکمیت، نوعی سنگر گرفتن پشت این موضوع برای حواله دادن حل مسائل اصلی زنان به زمانی دیگر و خارج کردن این مسائل از اولویت است. نگرانی دیگرآنان از طرح موضوع ححاب آن است که پشت صحنه صیانت جنسی، انسداد جنسی است و متدینان و حاکمیت با طرح این موضوع، نیاز جنسی و عاطفی جوانان را نادیده میانگارند.
نگرانیهای فوق به کاهش اعتماد به حاکمیت و ناهمراهی این گروه از زنان با چنین طرحهایی انجامیده است. بخشی از این نگرانیها نتیجه تبلیغات رسانهای و کنشهای انتقادی مرجعیتهای نوظهور است و بخشی نیز پیامد کاستیهای اقتصادی و فرهنگی با خاستگاه داخلی و خارجی است.
برخی افراد صاحبنفوذ و کارشناسانی که به نقد الگوی رویارویی حاکمیت با حجاب و عفاف میپردازند نیز بر نکات متعددی دست میگذارند که برخی از این نکات عبارتاند از:
اول. اهمیت نداشتن حجاب: این انتقاد بسیار بر زبان میآید که با وجود آنکه حجاب جزو مهمترین واجبات دینی نیست هم در رویارویی حاکمیت و هم در بخشی از بدنه متدین و انقلابی به مثابه یک واجب اولویتدار مورد التفات قرار میگیرد.
در پاسخ به این انتقاد باید دستکم بر دو نکته تأکید کرد: نکته اول اینکه حجاب وجه آشکار دینداری است؛ چنانکه بیحجابی نمایش آشکار شکستن حکم خداوند است. اگر جامعه در برابر گناهان علنی واکنش مناسب و غیرتمندانه نداشته باشد. حساسیت خود را به امور دیگر که چه بسا مهمتر هم باشند، از دست خواهد داد. گناهان آشکار میزانالحراره سنجش حساسیت جامعه مومنان است. نکته دوم آنکه سهلانگاری در پوشش نقطه آغاز تحولات امر جنسی در محیط اجتماعی است و رواداری درباره پوشش زمینهساز رواداری درباره علنی شدن انحرافات جنسی خواهد شد.
دوم. مجاز نبودن مداخله در حریم خصوصی: در این نگاه بدن هر شخص حریم خصوصی اوست و او مالک تن و مالک انتخابهای شخصی خود ازحمله انتخاب نوع پوشش است و هیچکس نمیتواند حوزه خصوصی را تحت قوانین الزامی قرار دهد.
برخی از کارشناسان نیز این سخن را بیان کردهاند که خودمختاری از اصول اخلاقی است و تغییر سبک زندگی دیگران – چه در پوشش و چه در رفتارهای دیگر – خلاف اصل خودمختاری است. این انتقاد نشان از تمایز دو عقلانیت دارد: گفتمان فردگرایی بدن را ملک شخصی و فرد را دارای حق تسلط بر بدن میداند. اصل خودمختاری نیز از اصول اخلاقی فردگرایی مبتنی بر پذیرش خودآیینی بشر است و به این معناست که هیچکس حق محدود کردن انتخاب و آزادی دیگری را در امور شخصیاش ندارد.
درمقابل در ذیل عقلانیت اسلامی، بدن و آبروی شخص امانت خداوند در دست اوست و تصرفات او در بدن و در آبروی خود بسته به رعایت مصلحت اجتماعی و رضایت الهی است. اصل خودمختاری نیز با اصل ربوبیت الهی و ضرورت هماهنگی ارادههای فردی با اراده الهی ناسارگار است.
افزون بر این در ادبیات دینی، خصوصی یا عمومی بودن حریم تأثیری برحکم شرعی ندارد. آنچه مداخله را برای حاکمیت مشروع مینماید، علنی بودن گناه است؛ نه اینکه گناه در حوزه عمومی رخ داده باشد.
سوم. خود تنظیمی اجتماع در کنترل فرهنگی: همانگونه که آدام اسمیت در نظریه لیبرالیسم اقتصادی اصطلاح «دست نامرئی» را برای اشاره به خودتنظیمی بازار و عدم نیاز مداخله دولت در حوزه اقتصاد به کار گرفت. برخی کارشناسان نیز به نوعی سکولاریسم دولتی در حوزه فرهنگ معتقدند. آنان بر این باورند که مداخله حاکمیت در حوزههای فرهنگی – اجتماعی، مسائل را پیچیدهتر میکند. درمقابل مداخله نکردن دولت سبب میشود جامعه سازوکارهای خود را برای تنظیمگری فرهنگی و اجتماعی به کار گیرد و تحولات اجتماعی را بر نقطه تعادل پیش ببرد. این دیدگاه دولت را شر لازم میداند که لازم است حوزه مداخلات آن به شکل حداقلی تنظیم شود.
استدلالهایی که طرفداران این دیدگاه به کار میگیرند، بیش از این را اثبات نمیکند که بسیاری از الگوهای مداخلهای دولتها به دلیل ندیدن نقش مردم و برخورداری از نگاههای دولت محورانه، هزینهسازند؛ اما اینکه هرگونه مداخله دولتها در حوزه اجتماع و فرهنگ بر خلاف مصالح اجتماع باشد، نتیجه نمیشود. این ادعا همانند آن است که گفته شود بازیکنان دو تیم ورزشی به مثابه یک اجتماع کوچک، قدرت خودتنظیمی دارند و نیازمند قواعد آمره نهاد کنترلگر بیرونی و داور نیستند.
چهارم. نبود تحمیل در دین: برخی از این گزاره که اعتقاد به دین امری قلبی و الزام ناپذیر است، چنین برداشت کردهاند که اگر اصل دین الزامبردار نباشد، تکالیف دینی بهطریق اولی الزامبردار نیست. این استدلالی عجیب و سستبنیاد و مانند آن است که گفته شود همانگونه که عضویت در باشگاههای ورزشی و نهادهای رسمی الزامی نیست، پذیرش قواعد آنها پس از عضویت نیز الزامی نیست.
https://ihkn.ir/?p=38402
نظرات