به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، به نقل از خبرنگار مهر؛ استعمارشناسی ایرانی نام مجموعه ای بزرگ به همت ۳۰ تن از پژوهشگران و چهره های برجسته دانشگاهی است که به موضوع استعمار در ایران و وجوه و ابعاد آن پرداخته است. موسی نجفی رئیس پژوهشگاه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی مسئول این پروژه به تبیین زوایای استعمار در ایران پرداخت و در یادداشتی نوشته است:
پدیده استعمار از مواردی است که در چند قرن اخیر نه فقط کشور عزیز ما ایران بلکه محدوده وسیعی از جهان را تحت تأثیر خود قرار داده است استعمار در حالی که امری جهانی و بین المللی به شمار می آید حضور و ظهور و بروزش در همه جا یکسان نبوده و بررسی ویژگیها و آثار خاص آن در کشورهای گوناگون مستلزم انجام تحقیقات مستقل و به هم پیوسته ای است. در این زمینه چند پرسش اساسی مطرح است، اینکه کشور ما از چه زمان و تا چه میزان از استعمار آسیب دیده است؟ این آسیب از چه راههایی اتفاق افتاده و تا چه میزان و چگونه ترمیم و اصلاح شده است؟ – چرا عده ای این آسیب را انکار کرده اند یا آن را با عناوینی چون «توهم توطئه» یا پروژه سازی نمایشی استعمار» به حاشیه برده اند؟
چرا عده ای طرفدار کلیت پدیده شوم استعمار در سطح ملی و فراملی هستند؟ نفوذ استعمار در کدام یک از بخشهای، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بیشتر بوده است؟ – عوامل استعمار در ایران چگونه و با چه سیاستی اعمال نفوذ کرده اند؟ شبکه استعمار در ایران چگونه عمل کرده است؟ نفوذ کدام یک از قدرتهای استعماری در ایران بیشتر بوده است؟ صورت ها و جلوه های گوناگون استعمار کدام اند؟ واکنشهای نظری و عملی ایرانیان به هر یک از موارد فوق چیست و چگونه قابل سنجش است؟
استعمارشناسی ایرانی-اسلامی: هویتی در برابر توطئههای جهانی
پرسشهای مذکور پرسش هایی اساسی و کلیدی است که هر محقق ایرانی و ایران پژوهی باید به آن پاسخ دهد. در اینجا به برخی از نکات مهم در این زمینه اشاره میشود.
اول اینکه هدف از به کارگیری استعمار شناسی ایرانی جعل اصطلاحی نمایشی، نیست بلکه ارائه فهم علمی تازه ای است درباره یکی از مهمترین کنشهای ملت ایران برای حفظ شخصیت و هویت خود در مقابل تطاول و رخنه بیگانگان این جریان پیچیده و پیوست تاریخی گاه به صورت پنهان و گاه آشکارا قابل رؤیت بوده است فهم نظری تاریخ به ما کمک می کند تا استعمار را در ابعاد مختلف تحلیل و ارزیابی کنیم البته استعمار شناسی ملی ایرانی در تلاقی تاریخی و فکری با جریان بزرگ و فراملی بیداری اسلامی در شکل انقلاب شکوهمند اسلامی به رشد و عمق و تکامل مهمی رسیده است؛ با این وصف در استعمار شناسی ایرانی هم بخشی از هویت ملی و فراملی هم بخشی از «هویت دینی» مطرح است. بنابراین میتوان در روند تکامل تاریخی از «استعمار شناسی ایرانی – اسلامی» نیز به وضوح سخن گفت.
بررسی و شناخت ذهنیت و نگرش ملت ایران در برهه های مختلف تاریخی درباره بحرانها، موقعیت ها، کنشها و واکنشهای استعمار نوعی منطق مشترک و ذهنیت ویژه را نمایان می کند که حکایت پیچیده و عمیقی را از فرهنگ و روحیات مردم این سرزمین بازگو می کند. در این زمینه نه فقط فهم این نگرش و توصیف و تحلیل آن کاری مهم و ضروری، است، بلکه بیان علمی و پژوهشی این منطق و کنش و واکنش نظری و عملی به آن نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از لحاظ استعمارشناسی ایرانی رابطه «تاریخ» با «تاریخ نگاری» را تداعی می کند. به عبارت این روشن تر، انسان گاهی خودش جزء تاریخ و متن تاریخ است و گاهی تاریخ را به مثابه رشته ای علمی واکاوی می کند بنابراین استعمار شناسی ایرانی هر دو سطح و رویه را دارد و از هر دو جهت قابل بررسی و اطلاق است. این در واقع یگانه شدن سوژه و ابژه در پرتو امر تاریخی است. با این وصف جریانی را روایت میکنیم که سیالیت آن همچنان ملموس و مشهود است، اما اینکه چنین ماجرای فکری مهمی تا چه میزان به صورت پژوهشی و در قالب نوعی «مکتب علمی» قابل ارائه باشد گوهری است که محققان و استادان ایرانی این مجموعه به دنبال یافتن آن هستند. تألیفات و حتی ترجمه های منتخب هر یک از محققان به نحوی تکمیل این کل به هم پیوسته را مدنظر داشته است.
دوم اینکه گاهی درباره موضوعی سخن میگوییم و شواهد و دلایل چندی هم برای آن پیدا می کنیم که در سرنوشت امروز جامعه و ذهنیت و بصیرت ما نقشی ندارد ولی گاهی مسئله به صورت نوعی جریان شناسی دیده میشود جریان تاریخی ای که شناخت ابعاد گوناگون آن در کیفیت حیات اجتماعی و سیاسی امروز تأثیر گذار است علاوه بر این مهم تر و عمیق تر از آن پیوند این جریان شناسی با نوعی مکتب شناسی» است. استعمار شناسی ایرانیان، که جریانی پیوسته در تاریخ تحولات قرون اخیر ایران بوده است در افق بیداری اسلامی و مرحله تمدنی آن، یعنی انقلاب اسلامی به رشد و بلوغی رسیده است که به درستی می توان از آن به عنوان «مکتب استعمار شناسی ایرانی – اسلامی» سخن به میان آورد.
دستاورد انقلاب اسلامی کوتاه کردن دست استعمارگران بود
انقلاب اسلامی ایران دو وجه مهم دارد و دو رسالت بزرگ را باید به سرمنزل مقصود برساند: نخست دین را از حاشیه زندگی مسلمانان به متن جامعه بیاورد؛ دوم، دست نفوذ استعمارگران و اجانب را از بدنه استقلال کشور کوتاه کند. دو وجه مذکور در دهه پنجم انقلاب اسلامی به ویژه وجه دوم، در قالب شناخت استعمار شناسی ایرانی ضرورتی اجتناب ناپذیر دارد و از برکات تفکر عمیق درباره هر یک از آن دو موضوع آشکار شدن ابعاد ارزشمند دیگر آنها خواهد بود. در مجموع حضور حداکثری دین در جامعه از نفوذ استعمار می کاهد و برعکس کاهش دخالت خارجی به استقلال و رشد هویت ملی و دینی کشور کمک می کند.
سوم مباحث و موضوعات مربوط به استعمار هم عمومیت دارد و تقریباً همه ابعاد جامعه را در بر می گیرد هم جلوه های تخصصی و ویژه ای دارد؛ بدین معنا که محقق حوزه استعمار شناسی در عین پژوهش دربارۀ یک وجه از استعمار در همان زمان با موضوعی گسترده، ذوابعاد، و به هم پیوسته روبه رو است. از یک سو تنوع این حوزه مطالعاتی و از سوی دیگر تخصصی بودن آن موجب سخت تر و دقیقتر و عمیق تر شدن کار در این حوزه مطالعاتی می شود. در کنار دشواری کار علمی و پیچیدگی و گستردگی این حوزه مطالعاتی مهم مواجهه با تجربه تلخ استعمار برای مناطق و ملل و کشورهایی که در طی قرون اخیر از استعمارگران آسیب دیده اند بس ناگوار و سخت است ولی این سختی و ناگواری به سهم خود نوعی احساس درد متقابل و هم بستگی آنان ایجاد میکند/ از این رو در این مجموعه علمی و تخصصی سعی کرده ایم که از تجارب و مطالعات سایر مناطق جهان نیز بهره مند شویم و درباره وجوه اشتراکمان بحث و گفتگو کنیم.
البته تجارب و مسائل ویژه و منحصر به فردی هم در بسیاری از مواقع وجود دارد که به یک منطقه یا یک کشور اختصاص دارد. برای مثال تجربه استعمار و چپاول چند سده کمپانی هند شرقی در هندوستان ویژگیهای خاص آن سرزمین را دارد. شناخت این اصول مشترک و گفتگو کنیم. هم چنین مسائل منحصر به فرد در یک کشور و تفکیک هر یک کمک شایانی به درک ما از این پدیده جهانی می کند.
هر چند شناخت پدیده استعمار وجه علمی و پژوهشی دارد ولی برای کشورهای حوزه مقاومت، به ویژه کشوری مثل ایران که کانون بزرگترین انقلاب ضد استعماری قرن است، امری ضروری و حیاتی است. بنابراین مطالعات پیش رو فقط مرور یک واقعه یا یک جریان نیست، بلکه همچون خواندن کتاب یا مشاهده فیلمی است که هم پایان نیافته است و هم بسیاری از انسانها در همین زمان از بازیگران مؤثر این ماجرا به شمار میروند.
استعمارشناسی ملی ایرانی راهی برای استعمارشناسی فراملی اسلامی
چهارم اینکه هر ملتی در شناخت پدیده ها و وقایعی که از سر گذرانده تحلیل و برداشت و البته منطق خودش را دارد. گاهی این منطق و فهم قابل تعمیم و سرایت به دیگر حوزه ها است و گاهی هم نیست. درباره استعمار شناسی ایرانی هرچند ما در برخی از موارد با نوعی تجربه جهانی و وجوه مشترک مواجه هستیم در بسیاری از موضوعات به دلیل تجربه و منطق و فهم منحصر به فرد و تحت تأثیر اوضاع و احوال ویژه تاریخی و فرهنگی و سیاسی ایران تجربه و مکتب خاص خود را داریم. هرچند توجه به این موضوع در بومی سازی مکتب استعمار شناسی ایرانی اهمیت دارد، فهم و تفکیک اشتراکها و اختلافها است که میتواند این جریان ملی را فراملی و بین المللی سازد و همان گونه که اشاره شد «استعمار شناسی ملی ایرانی» را به «استعمارشناسی فراملی اسلامی» تبدیل کند. از این منظر گشایشی شبیه به انقلاب اسلامی که خاستگاه و قلب تپنده اش ایران است، اتفاق می افتد. ویژگی فراملی و جهانی انقلاب اسلامی ایران آن است که تجربه ای ملی را به پدیده ای تأثیر گذار در سطح جهان تبدیل کرده است و به سبب ابعاد اسلامی و انسانی اش صدها میلیون مخاطب غیرایرانی دارد.
پنجم تقابل شرق با غرب استعمارگر در سه مقطع تاریخی قابل بررسی است:
الف) عصر باستانی و قرون پیش از میلاد
ب) فتح اسپانیا و سپس فتح قسطنطنیه و سقوط اندلس و ماجرای جنگهای صلیبی
ج) جریان دو قرن اخیر بیداری اسلامی و نماد برجسته آن یعنی انقلاب، نظام، و تمدن اسلامی ایران.
به نظر می رسد این تقابل در تمدن نوین اسلامی نیز نمود داشته و حیات حال و آینده ما را هم چنان تحت الشعاع قرار داده است و نوعی از تقابل با نظریه جنگ تمدنها و پایان تاریخ غربی هم از دل آن بیرون می آید.
نظرات