میرشکاک تاکید کرد: فراموش نکنیم که در ساحت اسطورهشناسی برجستگی شعر و شاعر در درجه چندم اهمیت است و آنچه مهم است شخصیت (قهرمان، پهلوان، شهریار) و ماجراهایی است که برایش پیش میآید. نیاکان ما چون به ظاهر شاهنامه توجه داشتند و هیچکدام از شاعران دیگر را همسنگ حکیم توس ندیدند، از حفظ و حراست منظومههایی چون زالنامه، فرامرزنامه، بیژننامه و بانو گشسبنامه غفلت کردند.
وی به اهمیت و لزوم شناختن اساطیر اشاره کرد و افزود: اگر اساطیرمان را بهدرستی بشناسیم و به تمامی گردآوری کنیم، میتوانیم به آسانی وارد ساحت اسطورهشناسی تطبیقی شویم و به شناخت اساطیر مصر و یونان و روم و حتی اساطیر اسکاندیناوی برسیم. سرزمینهایی که اسطوره داشتهاند دین و پیامبر و تاریخ مدون داشتهاند.
این شاعر در ادامه از عدم توجه به ساخت شعر انتقاد کرد و گفت: ما عادت کردهایم که شعر را بخوانیم و از آن لذت ببریم و دیگر به ساخت شعر و آنچه پشت الفاظ است توجه نکنیم. ما بر سطح کلام حکما و شعرایمان میلغزیم و توقف نمیکنیم که چه میگویند و چگونه میگویند. سعدی را بهکلی فراموش کردهایم و حافظ هم به مرور دارد به حاشیه میرود.
میرشکاک درادامه با اشاره به شعری از حنظله بادغیسی، به قافیه درونی دراین شعر اشاره و خاطرنشان کرد: موسیقی درونی شعر حنظله بادغیسی در همان مصرع نخست پیچ میخورد و کلمات سپند و فکند بار موسیقایی و زیباییشناسانه بدیعی دارند «یارم سپند اگرچه بر آتش همیفکند/ ازبهر چشم، تا نرسد مر ورا گزند/ او را سپند و مجمر ناید همی به کار/ با روی همچو آتش و با خال چون سپند»
این شاعر و پژوهشگر ضمن ابراز ناامیدی از تدریس شعر آزاد و غیرآزاد در دانشگاه، به عبور شاعران از سطح و زیربنای کلام اشاره و اظهار کرد: حروف اضافه را نباید اضافه پنداشت. اضافه شمردن اینها گزافه است. این حروف در شعر و نثر به منزله اسکلت فلزی ساختمان است و اسم و فعل به منزله دیوار وسقف و کف هستند. اگر از شعر یا نثر همین حروف اضافه را واقعا اضافه بشمریم و حذف کنیم، نظام شعر یا نثر فرو میریزد. اینها معنابخشند و جهت معنا را از هر حیث معلوم میکنند. یکی از شاعرانی که قدر این حروف اضافه و شأن معنابخشی آنها را خوب میشناخت شاملو بود که البته وی هم از نیما یاد گرفته بود.
میرشکاک با اشاره به «سرخ بت و خنگ بت» از عنصری و «آفرین نامه» از ابوشکور بلخی و کلیله و دمنه منظوم از رودکی و دیگر منظومهسرایان گفت: هرچند آثار این شاعران امروز در دسترس ما نیست اما همینها مقدمات کار فردوسی را فراهم کردند. این مقدمات به فردوسی که می رسد آن را در قالب شاهنامه در میآورد که حافظ هویت قومی و هویت دینی ماست.
وی در پایان عنوان کرد: حکمای ما قبل از اسلام هم حکمت منظوم داشتهاند. گاتها و یشتها هم منظوم بودهاند و اصلا حکمت در شرق و در تمام جهان باستان منظوم بوده است. وقتی به متون آیینی مصر عصر فراعنه یا چین و هند مینگریم، میبینیم آنچه در صدد انتقال و تعلیم آن بودهاند، صورت منظوم داشته است. حکمت در یونان هم تا قبل از سقراط منظوم است و نه تنها ایلیاد و ادیسه هومر بلکه آثار پارمنیدس و دیگر حکمای قبل از سقراط موزون و منظوم است. شناخت هویت قومی هم جز از راه حکمت منظوم ممکن نیست واگر فردوسی سی سال تلاش کرده تا شاهنامه را بسراید به این خاطر بوده که با این متن قوم خود را به تعالی ببرد.
نظرات