کارکرد اصلی اعتماد را میتوان همان هماهنگی میان سه ابزار اصلی جامعه مدرن دانست که این ابزارها عبارتند از: پول در اقتصاد، اقتدار و قدرت در سیاست و دانش و اطلاعات در اجتماع (اوفه ،۱۳۸۹: ۲۰۴). بنابراین اعتماد مهمترین عامل پیوستگی و تداوم زندگی اجتماعی مدرن است. پیوست ارتباطی اعتماد در زندگی اجتماعی میتواند ذیل پنج محور اصلی پیگیری شود. این محورها عبارتند از:
-
فرهنگ مدنی
اعتماد یک بعد مهم از فرهنگ مدنی تلقی میشود. همانطور که آلموند و وربا تأکید میکنند، فرهنگ مدنی «یک برداشت همگانی و گسترده از رقابت سیاسی و اعتماد متقابل در بین شهروندان» است (آلموند و وربا، ۱۹۸۰: ۴). به بیان دیگر، اعتماد عمومی قابل تبدیل به اعتماد سیاسی است.
-
جامعه مدنی
اعتماد یکی از ابعاد اساسی جامعه مدنی نیر هست. از این رو مفهوم اعتماد دارای معنای ویژه فرهنگی است. به عبارت دیگر یک اجتماع منسجم، متعهد و وفادار نسبت به اقتدار سیاسی، نمیتواند بدون اعتماد افقی افراد نسبت به یکدیگر و اعتماد عمودی در بین نهادهای مختلف، وجود داشته باشد (Alexander, 1992: 293).
-
سرمایه اجتماعی
مفهوم اعتماد علاوه بر ابعاد از پیش گفته شده، مفهومی تأثیرگذار و کلیدی در سرمایه اجتماعی نیز تلقی میشود. به عقیده پاتنام، سرمایه اجتماعی، به عنوان شبکههایی از انجمنهای ارادی و خودجوش تعریف میشود که از طریق اعتماد گسترش یافتهاند. اعتماد و مشارکت به طور متقابل وابسته به یکدیگر هستند. پاتنام معتقد است اعتماد از زندگی گروهی پدید میآید و در همان زمان، امکانات خودجوش را برای شکلگیری و تشکیل انجمنها فراهم میکند. «تئوری سرمایه اجتماعی فرض میکند که هر چه بیشتر با افراد دیگر ارتباط داشته باشیم، بیشتر به آنها اعتماد میکنیم و برعکس (پاتنام، ۱۹۹۵: ۶۶۵).
-
ارزشهای فرامادی
اعتماد همچنین با ارزشهای فرامادی ارتباط دارد. ارتباط با اجتماع، انسجام و هماهنگی بین شخصی بر اهمیت اعتماد دلالت میکند. با اتکا به برخی از تحقیقات اجتماعی باید گفت کیفیت زندگی و رفاه مادی، با اعتماد شخصی و اعتماد اجتماعی ارتباط معناداری دارند (زتومکا، ۱۳۸۴: ۱۸).
-
مشارکت سیاسی فعال
در پایان یکی از مهمترین وجوه و ابعاد اعتماد را میتوان در ارتباط آن با مشارکت سیاسی فعال دانست. به تعبیر زتومکا، اعتماد به عنوان یک پیش شرط برای مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و … عمل میکند (زتومکا، ۱۳۸۴: ۱۸). به تعبیر دیگر اگر اعتماد از دایره ویژگیهای یک انسان حذف گردد، تعاملات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فرد لطمههای فراوانی میخورد و فرد حضور جدی در اجتماع را از دست خواهد داد. این موضوع تأثیر فراوانی بر حضور سیاسی و مشارکت سیاسی فعال افراد جامعه دارد؛ به نحوی که در صورت زوال اعتماد عمومی افراد جامعه، مشارکت سیاسی آنها به شدت افول خواهد کرد و دغدغهمندی سیاسی آنها تضعیف و یا به نحوی غیرمسالمتآمیز تقویت خواهد شد.
یکی از مهمترین عرصههای اعتماد در زندگی اجتماعی، اعتماد متقابل مردم و دولت است. اعتماد دو طرفه مردم و دولت زمانی بقای خود را حفظ میکند که منفعت دوسویه داشته باشد. به عنوان مثال مردمی که به دولت اعتماد میکنند باید نتیجه اعتماد خود را در برقراری نظم اجتماعی و سیاسی، رفاه نسبی و امنیت اقتصادی و همچنین امکان ارائه پیشنهادات و آراء عمومی احساس کنند. از طرف دیگر دولت نیز باید به مردم اعتماد داشته باشد. نتیجه این اعتماد مقبولیت عمومی دولت، بقای حکومت بدون توسل به زور و اجبار و در مقابل رضایت عمومی و اطمینان از پشتیبانی مردم در شرایط و برهههای خاص خواهد بود.
منابع
پاتنام، رابرت (۱۳۸۰)، دموکراسی و سنتهای مدنی، ترجمه محمد تقی دلفروز، تهران: دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی وزارت کشور.
زتومکا، پیوتر (۱۳۸۴)، اعتماد یک نظریه جامعه شناختی، ترجمه فاطمه گلابی، تبریز: انتشارات مترجم.
سریع القلم، محمود (۱۳۸۴)، فرهنگ سیاسی ایران، تهران: فرزان روز
اوفه، کـلاوس (۱۳۸۹)، چگونه میتوان به شهروندان اعتماد داشت، چـاپ شده در: تاجبخش، کیان، سرمایه اجتماعی، اعتماد، دموکراسی و توسعه، ترجمـه: افشین خاکباز و حسن پویان، تهران، شیرازه.
Putnam, R. D. (1993). Making Democracy Work: Civic Traditions in Modern Italy, Princeton: Princeton University Press, Resource Management, 15(7), 1173-1188.
Bretzer, Noreen, (2002), How Can Institutions Better Explain Political Trust than Capitals Do, PHD Thesis, University of Gothenburg, Sweden.
Bourdiea, p. (1986), “The forms of capital”, in J. G. Richardson (Ed). Handbook of Theory and Research for the sociology of Education, New York: Landon: Greenwood press.
Alexander, J, C. (1992). Shaky foundations, Theory and Society, 1(2).
نظرات