به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ به نقل از اندیشکده رهیافت امروزه یکی از مسائل مهم این است که چرا افراد تمایل کمتری به فرزندآوری دارند. در پاسخ به این سؤال عده ای می گویند به دلیل اینکه شرایط اقتصادی نامساعد است. اما سوال این است که اگر به دلیل شرایط نامساعد اقتصادی افراد از فرزندآوری صرف نظر میکنند چرا در بین افرادی که استطاعت مالی بالا دارند و قدرت مالی خوبی دارند فرزندآوری شکل نمیگیرد. پاسخ این است که اصولاً رفاه، راحت طلبی افراد را برمی انگیزد و آنان برای اینکه دردسر کمتری را متحمل شوند از فرزندآوری اجتناب می کنند. با این تحلیل مسائل مهمی که از نظر اجتماعی در این تصمیم افراد اثرگذار است نادیده گرفته می شود. در ادامه به الگوی مسئله ساز ساختارهای اجتماعی که بر روی میل به فرزندآوری مؤثر است پرداخته می شود.
ساختارهای اجتماعی به عنوان یک معضل
پیش از پرداختن به مسئله شناسی از جهت ساختارهای اجتماعی، مروری بر روی روند فرزندآوری موضوع را روشن تر می کند. وقتی انتظار می رود که افراد به فرزندآوری روی آورند باید در نظر داشت باید از سنین پایین حدود ۲۰-۲۵ سالگی اقدام به ازدواج نمایند. سپس برای آن که فرزند بیاورد انتظار می رود یک الی دو سال بعد از ازدواج صاحب اولین فرزند شود. در صورتی که بخواهند صاحب فرزندان دیگری نیز بشود حداقل می بایست هر یک از فرزندان دو تا سه سال با فرزند اول خود فاصله داشته باشند. (با این فرض که برای اصلاح وضعیت فرزندآوری به نرخ جایگزین به عنوان یک شاخص حداقلی انتظار میرود یک زوج سه فرزند به دنیا بیاورند.) بنابراین یک زوج در خوش بینانه ترین حالت برای آنکه سه فرزند داشته باشند در هنگام تولد فرزند سوم به طور معمول باید ۳۰-۳۵ ساله باشند.
اما سؤال این جا است که وقتی فرایند کسب قدرت و ثروت در جامعه به شکلی است که یک فرد در صورت ازدواج و فرزندآوری، مهیا نمودن این شرایط برای او امری بسیار دشوار است چگونه می تواند چنین اقداماتی در جهت ارتقای جوانی جمعیت انجام دهد؟
در توضیح مطلب فوق نظاره میگردد یک پسر جوان ۲۰-۲۵ برای آنکه بخواهد هم ازدواج کند و هم بتواند قدرت و ثروت به دست آورد چه بار سنگینی را باید به دوش خود بکشد. این فرد برای این کار لازم است شغلی به دست آورد. برای به دست آوردن شغل در ابتدا باید پایان خدمت داشته باشد و در صورت نداشتن پایان خدمت امکان استخدام ندارد. از طرفی دیگر به دلیل استخدام نبودن امکان گرفتن وام ندارد. از طرفی دیگر برای داشتن شغل نیاز به تحصیلات دارد. دوره تحصیلاتی که به صورت معمول باید طی بشود حداقل کارشناسی و کارشناسی ارشد است که مجموعاً ۶-۸ سال از وقت یک جوان را میگیرد.
این جوان با این ملاحظه که به دلیل نداشتن پایان خدمت هیچ کاری نداشته، پس درآمدی هم کسب ننموده است و تا حدود سنین ۲۶-۲۸ سالگی باید منتظر اتمام تحصیلات خود و دریافت مدرک تحصیلی بماند. سپس اقدام به سربازی کند که سن او به ۳۰ می رسد. در سن ۳۰ سالگی باید شغلی داشته باشد در حالی که نه درآمدی داشته و نه پساندازی که به تبع آن نمی توانسته در طی این سال ها برای خود خانه و خودرویی تهیه نماید. طبیعتاً برای تمهید چنین امکاناتی در نگاهی حداقلی باید تا ۳۵-۴۰ سالگی صبر کند. حال سؤال این است که در این شرایط فردی که با این چالشها مواجه بوده است چطور می تواند هم به موفقیت ها و موقعیت های اجتماعی مناسب دست پیدا کند و هم به ازدواج و فرزندآوری اقدام نماید.
در این شرایط مشاهده می شود افرادی که در موقعیت های شغلی بالای جامعه هستند دیر ازدواج می کنند و دیر صاحب فرزند می شوند (و حتی گاهی صاحب فرزند نمی شوند). با این اقدام آنان امکان آوردن فرزندان متعدد سلب می شود؛ زیرا مطالعات هم نشان داده افرادی که پس از ۳۰ سالگی اقدام به اولین فرزند میکنند احتمال بسیار کمی دارد که چندفرزندی (سه فرزند به بالا) را تجربه نمایند؛ زیرا تمایل به آرامش دارند و تلقی آنان از فرزند (و یا حداقل چندفرزندی) به عنوان پدیده ای است که آرامش را از بین می برد. از طرفی دیگر قشری از مردم مشاهده می شوند که چندفرزند هستند ولی به دلیل اینکه ساختارهای اجتماعی، فرزندخواهی را تشویق نمی کند و مانع ازدواج و فرزندآوری می شود و در واقع به افراد القا میکند که اگر به دنبال موفقیت هستی ازدواج و فرزندآوری مانع اصلی راه تو هستند و بدین روی از ازدواج چشم می پوشد تا به موفقیت های اجتماعی برسد؛ چرا که در نظر می گیرد حتی اگر ازدواج کند و نتواند موفقیتی به دست آورد زندگی موفقی هم نخواهد داشت.
البته ناگفته نماند که در این میان افرادی هستند که هم چندفرزندی را تجربه می کنند و هم خود را در سطوح بالای شغلی قرار داده اند.
اما در حقیقت این افراد استثناهایی هستند که نمی تواند مبنای عمل جمعی باشند و نمی توان از تمامی آحاد جامعه انتظار تحمل چنین کار سختی داشت. هر چند که این سبک زندگی در نوع خود ممدوح است. ضمن اینکه این افراد خود به عینه مشاهده نموده اند که با چه موانع طاقت فرسایی جنگیده اند تا توانسته اند در هر دو زمینه موفق شوند. نکته جالب توجه دیگر این است که چنین وضعیتی در ساختارهای اجتماعی با سبک زندگی مؤمنانه سازگار نیست. بدین معنا که افراد اگر بخواهند پیشرفت اجتماعی را سرلوحه خود قرار دهند، برای رفع نیازهای خود در کنار پیشرفت های اجتماعی به صورت ابزاری روابطی را برقرار می کنند و صرفاً برای اطفای غریزه خود و جنبه تفریح این شکل از روابط را پیش ببرند و در کنار پیشرفت های اجتماعی خود، هر گاه احساس کردند شرایط مالی مناسبی دارند و از روابط آزاد خسته شده اند اقدام به ازدواج می کنند.
در این وضعیت یک رقابت نابرابری بین افرادی که تمایلات مؤمنانه دارند و با کسانی که تقیدات دینی بالایی ندارند به وجود می آید و این باعث می شود چرخه موفقیت در جامعه شکل معیوبی به خود بگیرد و یک جامعه دینی افراد متدین را کنار می زند و افراد کم اعتقاد را بر دیگران مسلط می کند. بنابراین اگر جوانی جمعیت مسئله اصلی جامعه است باید شرایط به شکلی رقم بخورد که فرزندآوری گزینه پرامتیاز و کم چالش تر و در مقابل فرزند نیاوردن انتخابی هزینه ساز باشد.
جمع بندی و نتیجه گیری
در این یادداشت به ساختارهای اجتماعی و نقش آنها در تمایل افراد به فرزندآوری بحث شد. ذکر گردید ساختاری که افراد متأهل و صاحب فرزند را به دلیل این کارشان تنبیه می کند و از طرفی شرایط را به شکلی فراهم می کند که افراد کم تقید با سهولت بیشتری در موقعیت های شغلی و تحصیلی قرار میگیرند و پیشرفت می کنند نمی تواند انتظار داشته باشند به جوانی جمعیت برسد. با اصلاح این ساختار به شکلی که تمایل به تأهل و فرزندآوری را در افراد تقویت کند و آنان را به این کار تشجیع و تشویق نماید و فرزندآوری و ازدواج را از نظر اجتماعی جذاب کند. در چنین شرایطی افراد بدانند اگر ازدواج کنند و فرزند بیاورند می توانند از امتیازات قابل اعتنایی برخوردار باشند؛ زیرا ازدواج در ذات خود جذاب است اما موانعی که بر سر راه افراد قرار میگیرد باعث میشود جذابیت آن از بین برود.
https://ihkn.ir/?p=38264
نظرات