به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، دکتر سینا کلهر، عضو هیئت علمی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، در یادداشتی برای کانال درنگ در فرهنگ مطرح کرد؛
اصطلاحی در میان مدیران جاافتاده و باتجربه رایج است که هنگام پچ پچ کردن با همدیگر یا زمان نصیحت کردن تازهکارانی که هنوز پایشان جای سفتی نخورده است به زبان میآورند که مدیر زرنگ مدیری است که از خطر پرهیز کند و منظورشان از خطر، گرفتن تصمیمهای خطیر است. آدم عاقل خودش را به خطر نمیاندازد و اگر انداخت خودش میماند و خودش. پس شرط عقل آن است که آهسته بیاید و آهسته برود و تا جایی که میتواند خودش را در تصمیمات دیگران شریک کند.
مثل معروفی در نظام اجرایی کشور جاری است که شکست یتیم است و پیروزی هزار پدر دارد و عاقل آنکه خود را در پیروزیها سهیم کند و از شکستها فرار کند. درنتیجه چنین جو و فضایی، در موقعیتهای تصمیمگیری مدیران تلاش میکنند تا تصمیم گرفتن را به گردن دیگران بیندازند و خود در غنایم پیروزی سهیم شوند بیآنکه مسئولیتی در شکست متوجه آنها شود.
جمع نبندیم. همه مدیران این طور نیستند؛ هرچند هرچه جلوتر میرویم تعداد آنهایی که تصمیم میگیرند بسیار کم میشود و گاه نایاب. این پدیده تا جایی عمومیت پیدا کرده که رهبر انقلاب در آخرین دیدار خود با کارگزاران کشور ۱۹ بار از کلمه تصمیم استفاده کردند و نسبت به پدیده فرار از تصمیم در نظام اجرایی هشدار دادند.
تصمیم شبیه گوی آتشینی شده است که به دست هرکسی در نظام اجرایی کشور میرسد در کمترین زمان ممکن آن را به دامن دیگری میاندازد تا مبادا مصیبتهای تصمیم گرفتن دامنگیرش شود.
و همه اینها در شرایطی است که تصمیم، ابزار مدیر برای کار کردن است و اگر مدیری تصمیم نمیگیرد، لاجرم کاری هم انجام نمیشود، مسئلهای حل نمیشود، هدفی محقق نمیشود، طرحی اجرایی نمیشود و خلاصه آنکه دستاورد و موفقیتی هم در کار نیست و به تبع آن مدیر باید از بیکارنامه بودن و بدون دستاورد بودنش بترسد و همین نیروی ترس باید او را وادار به گرفتن تصمیم کند اما چنین نمیشود.
چرا؟ یک دلیل ساده اما بسیار مهمش این است که داشتن کارنامه و کار کردن و تلاش کردن و دستاورد داشتن تنها یکی از عوامل و دلایل ارتقا و انتصاب و انتخاب است در میان دلایل و عوامل دیگر. در میان همه عواملی که باعث انتخاب و انتصاب و ارتقای افراد میشود، وزن کارنامه و دستاورد وزن تعیینکنندهای نیست (در مواردی اصلاً وزنی نیست)، درنتیجه چندان نگرانیای از این جهت نیز ایجاد نمیشود؛ چراکه امکان جبران آن از طریق عوامل دیگر نیز وجود دارد.
در سالهای گذشته مجلس و نهادهای نظارتی با جرمانگاری ترک فعلها تلاش کردند نیروی نظارتی بیرونی را برای وادار کردن مدیران برای تصمیمگیری ایجاد کنند اما این ابزار عملاً تبدیل به مانع جدیدی بر سر تصمیمگیری شده و در عمل مضیقه بیشتری برای تصمیمگیری ایجاد کرده است. علت؟ فقدان اختیارات و ابزارهای لازم برای اجرای تکالیف و تصمیمگیری مدیران است.
نظام اجرایی کشور مملو از تکالیفی است که از سوی نهادهای مختلف برای آنها تعیین میشود. مجلس به صورت دائمی در حال تولید تکالیف جدید است بدون آنکه اختیارات، منابع و اعتبارات لازم برای اجرای تکلیف را فراهم آورد. از انواع وامها تا اجرای طرحهای حمایتی و آموزشی، نمونههایی از این دست محسوب میشوند که در قالب قوانین مختلف به دستگاههای اجرایی ابلاغ میشود بدون وجود زمینه اجرایی آن.
در کنار مجلس، شوراهای مختلف نیز به صورت مداوم در حال تولید تکالیف بدون زمینههای اجرایی هستند. مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی مجازی، شعام و سایر شوراهای عالی برای دستگاه اجرایی الزامآور است.
تکالیف بسیار زیاد است، درحالیکه منابع، اعتبارات و اختیارات مدیر برای اجرای آنها بسیار محدود. در چنین شرایطی جرمانگاری ترک فعل به معنای مفروض گرفتن مجرم بودن بسیاری از مدیران است بدون آنکه کمکی به تصمیمگیری کند.
علاوه بر نقش بازدارندهای که نظام نظارتی بر تصمیمگیری دستگاههای اجرایی دارد و نیازمند بررسی به صورت جداگانه است، آنچه بیش از همهچیز مدیر را در گرفتن تصمیمات وحشتزده میکند، ترس از شکست است. پیروزی هیچ تصمیمی از پیش تضمین نشده و همواره احتمال عدم موفقیت و شکست در تصمیمات وجود دارد.
در چنین شرایطی هیچ نظام حمایتی و پوششی برای مدیر در مقابل انتقادها، هجمهها و اعتراضهای ناشی از شکست وجود ندارد و اولین اشتباه آخرین اشتباه خواهد بود. همین باعث میشود تا مدیر تصمیمگیری را از مخیلهاش بیرون کند و دست به عصا و بااحتیاط به رتقوفتق امور روزمره بپردازد و کاری نکند که باز آرد پشیمانی و اینگونه کمکم فرهنگی پدیدار میشود که اصلاً چرا عاقل کند کاری!
https://ihkn.ir/?p=40812
نظرات