به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح، حجت الاسلام و المسلمین معصومی نیا در درسی با عنوان «اندیشه اقتصادی شهید صدر» به موضوع بررسى اندیشه ها و ارزشهاى اساسى در نظام سرمایه دارى پرداخت که در ادامه به آن اشاره می شود.
پایه هاى اساسى مکتب سرمایه دارى- که پیشتر عرضه داشتیم- نشان می دهد که سنگ زیربناى این مکتب، آزادى انسان در قلمرو اقتصاد است با همه زمینه هاى گوناگون آن، که عبارتاند از: تملک، بهره بردارى و مصرف. بنابراین، آزادى- در شکلهاى گوناگون آن- اصل و ریشه اى است که حقوق و ارزشهاى مکتبى مورد دعوت سرمایه دارى، همگى از آن نشأت می گیرند؛ بلکه همانگونه که پیشتر دیدیم، خود قوانین علمى اقتصاد سرمایهدارى نیز چیزى جز تفسیر واقعیت عینى تبلور یافته در چارچوب این آزادى نیست.
اگر اندیشه آزادى، جوهر و درونمایه اساسى مکتب سرمایه دارى است، پس در بررسى مکتب سرمایه دارى، باید این اندیشه نقد و تحلیل شود و ریشه هاى فکرى و اندیشه ها و ارزشهایى که پایه هاى آن را تشکیل می دهند، مورد مطالعه قرار گیرد.
نخستین پرسشى که در این بحث مطرح می گردد آن است که چرا باید جامعه بر اساس آزادى اقتصادى برپا گردد؟ و چگونه و چرا این آزادى یکى از حقوق انسان باشد؟ موضوعى که مکتب سرمایه دارى بر آن پاى می فشارد و هرگونه محدودیت اساسى در مورد آن را رد می کند.
در پاسخ به این سؤال، لازم است بدانیم که آزادى در تفکر سرمایه دارى، با یک دسته از اندیشه ها و ارزشها ارتباط می یابد که موقعیت مرکزى خود را در این مکتب، به عنوان یک ضرورت اجتماعى یا انسانى از همانها دریافته است. آزادى در تفکر سرمایه دارى، از سویى با این اندیشه ارتباط می یابد که می گوید: میان منافع شخصى که فرد با انگیزه هاى درونى به آن جامه عمل می پوشاند و منافع اجتماعى که وجود عمومى جامعه در گرو آن است، هماهنگى وجود دارد؛ چرا که اگر منافع فرد و جامعه با یکدیگر هماهنگ است، تنها وظیفه مکتب اجتماعى که هدفى جز تضمین منافع اجتماعى ندارد، آن است که آزادى فردى را تأمین نماید و میدان را براى انگیزه هاى درونى باز بگذارد تا این انگیزه ها فرد را به سوى تأمین منافع شخصى ویژه خود رهبرى کنند؛ چرا که این کار، خود به خود، به تأمین منافع عمومى می انجامد. آزادى بر اساس این طرز تفکر، در واقع وسیله اى است براى تأمین منافع عمومى و تضمین سعادت و رفاه مورد درخواست جامعه و به این عنوان که ابزار رسیدن به چنین هدفى است، شایستگى آن را می یابد که به سنگ زیرین این مکتب تبدیل شود.
از سوى دیگر آزادى در مکتب سرمایه دارى، با اندیشه رشد تولید ارتباط پیدا می کند و بر این عقیده استوار می گردد که می گوید: آزادى اقتصادى، برترین قدرت پیشبرنده نیروهاى تولید و شایسته ترین وسیله اى است که همه نیروها و امکانات را شکوفا ساخته، آنها را در جهت تولید عمومى بسیج می کند و در نتیجه، باعث زیاد شدن ثروت اجتماعى در کشور می گردد. البته بازگشت این نظریه، به همان اندیشه نخست است؛ زیرا این نظریه بیانگر یکى از جنبه هاى منافع عمومى است و آن افزایش تولید اجتماعى است که می توان از راه آزادى بدان دست یافت.
اندیشه سومى نیز وجود دارد که با مفهوم آزادى سرمایه دارى ارتباط می یابد. این اندیشه، داراى ویژگى اخلاقى ناب است و طرفداران سرمایه دارى معمولاً با عباراتى مبهم و نارسا آن را بیان می دارند. آنان این سخن را تکرار مىکنند که: آزادى به طور کلى یک حق اصیل انسانى و نشاندهنده عملى کرامت بشر و آگاهى انسان نسبت به آن است. بنابراین، آزادى فقط وسیله اى براى رفاه اجتماعى یا رشد تولید نیست؛ بلکه تحقق انسانیت انسان و لازمه وجود صحیح و طبیعى اوست.
روشن است که ارزش مکتبى آزادى اقتصادى بر اساس دو اندیشه نخست، یک ارزش عینى است و به نتایج و آثارى بازمیگردد که آزادى در واقعیت زندگى به آنها می انجامد؛ اما بر اساس اندیشه سوم، آزادى به طور کلى- که آزادى اقتصادى یکى از جنبه هاى آن است- ارزشى درونى است که از آگاهى انسان به کرامت و انسانیتش، نشأت می گیرد. اینها اندیشه هایى هستند که سرمایه دارى معمولاً از راه آنها برداشت خود از آزادى را توجیه می کند و ضرورت زیربنا بودن آن را در ساختار اجتماعى مورد دعوت خویش به اثبات می رساند.
پس آزادى، وسیلهاى است براى دستیابى به منافع عمومى. عاملى است براى رشد تولید و ثروت عمومى و شاخصى است بیانگر اصل کرامت انسان و حق او در زندگى.
اینک که بنیانهاى فکرى اندیشه آزادى اقتصادى را بیان داشتیم، باید به بررسى و مطالعه آنها بپردازیم.
آزادى، وسیله اى براى تحقق منافع عمومى
اندیشه فوق، بر پایه این عقیده استوار گشته است که اگر آزادى در زمینه هاى عملى براى همه افراد فراهم باشد، انگیزه هاى درونى همواره با منافع عمومى و رفاه اجتماعى همسو خواهد بود؛ چرا که انسان در یک جامعه آزاد، در راه تحقق منافع خاص خویش می کوشد و این کوشش، در نهایت به تأمین منافع عمومى می انجامد.
و بر این اساس، دانشمندان اقتصاد سرمایه دارى در آغاز گمان بردند که تضمین نیکبختى و مصالح جامعه، نیازى به ارزشهاى اخلاقى و روحى و تغذیه معنوى مردم با آنها ندارد؛ چرا که هر فرد- هرچند چیزى از آن ارزشها را نشناسد- اگر آزادی اش در میدان عمل تأمین گردد، بر طبق منافع خاص خویش گام برمی دارد و این منافع، اگر چه فرد با انگیزه هاى شخصى به سوى آنها رانده شود، خود با منافع جامعه همگام است و نتایج آن با مصالح عمومى هماهنگى دارد. به این ترتیب، جامعه می تواند از خدماتى که ارزشهاى اخلاقى و روحى ارائه می دهند بی نیاز گردد و به روش سرمایه دارى، به منافع خویش دست یابد؛ چرا که این روش، آزادى را براى هر فرد فراهم می آورد و به او قدرت می دهد که بر اساس منافع خاص خود، موضعگیرى نماید و این فرایند، در نهایت به منافع عمومى می انجامد.
سرمایهداری از ارزشها شروع کرد. به عنوان پایه به نفع شخصی اصالت داد و گفت که پیگیری آن خوب است، در حالی که در قرون وسطی، دین تعقیب نفع شخصی را مذموم میدانست. بعد از قرون وسطی و در دوره رنسانس، افراد از حیث نگاه به تعقیب نفع شخصی دو دسته شدند. عدهای گفتند که تعقیب نفع شخصی بد ولی لازم است. دسته دوم هم گفتند که اصلاً این امر چیز مذمومی نیست. این امر به عنوان پایه ادامه پیدا کرد تا به امروز که نهادهای سرمایهداری مبتنی بر آنها شکل گرفته است. کتاب «افسانه زنبورها» نیز در همین راستا نوشته شده است. این کتاب داستانی افسانهای را بیان کرده و میگوید چرا در یک کندو عسل تولید میشود؟ زیرا هر یک از زنبورها بر اساس غریزه خود کار میکنند. این داستان میگوید که توصیه به تقوا نتیجهای جز نابودی ندارد. میگوید اینکه در کندو هر کسی به فکر خودش است بد است ولی چارهای از آن نیست. اقتصاد و جامعه بشری نیز اینگونه است و بدون این امر رشد نمیکند. نتیجه این حرف این میشود که دین بیارزش انگاشته میشود؛ زیرا دین حرص و طمع را مذموم میداند.
به همین علت، آزادى که سرمایه دارى به سوى آن فرامی خواند، جدا از همه چارچوبها و ارزشهاى اخلاقى و روحى است؛ چرا که حتى در ارزیابى این ارزشها نیز آزادى وجود دارد. البته این سخن بدان معنا نیست که ارزشهاى اخلاقى در جامعه سرمایه دارى وجود ندارند؛ بلکه بدان معناست که سرمایه دارى این ارزشها را براى تضمین مصالح جامعه، ضرورى نمی داند و می پندارد که امکان بی نیازى از آنها، از راه فراهم آوردن آزادى براى افراد وجود دارد، اگرچه مردم آزادند که به این ارزشها پایبند باشند یا آنها را رد کنند.
طرفداران سرمایه دارى، در استدلال بر این مطلب می گویند: «آزادى» اقتصادى، میدان «رقابت» آزاد میان طرحهاى تولیدى گوناگون را می گشاید و متولى هر طرحى- در سایه این رقابت آزاد که بر زندگى اقتصادى حکمفرماست- همواره از آن بیمناک است که طرح تولیدى دیگرى بر طرح او برترى یافته و بساط وى را در هم پیچد؛ ازاینرو، با انگیزه منافع خاص خویش می کوشد که پروژه خود را بهبود ببخشد و شایستگی هاى خود را افزون نماید تا در میدان رقابت بر طرحهاى دیگر پیشى بگیرد و در کوره این کارزار جاودان پایدار بماند.
سرمایهداری در توجیه آزادی نامحدود میگوید که آزادی اقتصادی به ضمیمه رقابت بهترین وضعیت را ایجاد میکند؛ چون اگر آزادی افراد بینهایت باشد و در این فضا رقابت ایجاد شود، برای اینکه هر فرد بتواند در میدان رقابت بماند مجبور است از بهترین روش استفاده کند. در این بین عدهای هم نابود میشوند، ایرادی ندارد؛ زیرا اگر بخواهیم عدهای نابود نشوند باید بهترین روش را کنار بگذاریم. در نگاه سرمایهداری، آزادی به ضمیمه رقابت موجب رشد بالای اقتصاد میشود. منظورشان از رقابت هم رقابت داروینیستی است. طبق این نوع از رقابت، اگر در اقتصاد از بنگاههای ضعیف حمایت شود، اقتصاد ضعیف میماند، باید بگذاریم که بنگاهها در فضای رقابت فعالیت کنند، آنگاه بنگاههای ضعیف از بین میروند و بنگاههای توانمند و قوی میمانند. در این دیدگاه، ایرادی بر از بین رفتن تعدادی از بنگاهها وارد نیست، زیرا اگر بخواهیم عدهای نابود نشوند، باید بهترین روش که همان آزادی به ضمیمه رقابت است را کنار بگذاریم. شبیه این مباحث را نیچه نیز مطرح کرده است. او میگوید اگر بخواهی ضعیفها را به زور زنده نگهداری، جامعه به جامعهای ضعیف تبدیل میشود، بگذار ضعیفها بمیرند تا در نتیجه سالمها بمانند و نسل بعد نسل سالمی شود.
یکى از مهمترین وسایلى که در این راه به کار گرفته می شود، بهتر کردن «شیوه هاى فنى» است؛ و این بدان معناست که صاحب هر طرحى در جامعه سرمایه دارى آزاد، پیوسته هر اندیشه یا پیشرفت جدید یا هر عامل دیگر را رصد می کند تا بتواند هزینه هاى تولید را کمتر کند. هرگاه این بهبودى در شیوه هاى تولید اعمال گردد، چیزى نخواهد گذشت که طرحهاى دیگر نیز به آن می پیوندند و جستجو براى یافتن یک اندیشه تازه دیگر، براى حفظ پیشتازى بر سایر طرحها، آغاز می گردد و کیفر کسى که در این مسابقه عقب بماند، ورشکستگى حتمى خواهد بود. بنابراین، رقابت آزاد در نظام سرمایه دارى، شمشیرى است که بر گردن سرمایه داران قرار گرفته است و افراد ضعیف، اهمال کننده و تنبل را از دور رقابت، بیرون می کند و بقاى شایسته ترها را تضمین می نماید. روشن است که این رقابت، منافع جامعه را در بردارد؛ چرا که همواره اجتماع را به سوى بهره گیرى از فرآورده هاى خرد علمى و فنى و برآوردن نیازهاى انسانى با کمترین هزینه ممکن می راند.
به این ترتیب، دیگر لزومى ندارد که صاحبان صنایع را با تربیت اخلاقى خاصى خسته کنیم و او را به رعایت ارزشهاى معنوى تمرین دهیم یا گوشهاى آنها را از موعظه و نصیحت پر کنیم تا نیازهاى انسانى را با کمترین هزینه ممکن برآورده سازند و بر استحکام و مرغوبیت کالاهاى خویش بیفزایند؛ چرا که آنان تا هنگامى که در یک جامعه آزاد و در سایه رقابت زندگى مىکنند، منافع ویژه شان آنها را به سوى تحقق این هدف سوق می دهد. همچنین نیازى نیست که با پند و موعظه آنان را به سهیم شدن در کارهاى خیر و اعمال شایسته و اهمیت دادن به مصالح جامعه ترغیب نمود؛ چرا که آنها به عنوان عضوى از جامعه و با انگیزه منافع شخصى خود به آن سو ره سپار می گردند.
https://ihkn.ir/?p=43495
پايه هاى اساسى مكتب سرمايه دارى- كه پیشتر عرضه داشتيم- نشان می دهد كه سنگ زيربناى اين مكتب، آزادى انسان در قلمرو اقتصاد است با همه زمينه هاى گوناگون آن، كه عبارتاند از: تملك، بهره بردارى و مصرف. بنابراين، آزادى- در شكلهاى گوناگون آن- اصل و ريشه اى است كه حقوق و ارزشهاى مكتبى مورد دعوت سرمايه دارى، همگى از آن نشأت می گيرند؛ بلكه همانگونه كه پیشتر ديديم، خود قوانين علمى اقتصاد سرمايهدارى نيز چيزى جز تفسير واقعيت عينى تبلور يافته در چارچوب اين آزادى نيست.






















نظرات