وی افزود: نکته مهم در سیاستگذاری که به آن توجهی نشده تأثیرگذاری و کارآمدی اجتماعی، فرهنگی، علمی و فنی دانشگاه است. هدف این کار تأمین خیر عامه و منفعت عمومی است. دانشگاه باید به عنوان یک موجود زنده در ابعاد مختلف توان تأثیرگذاری داشته باشد. از دلایل بیتوجهی به این موضوع عدم آشنایی مدیران دانشگاه با این موضوع یا کماهمیت جلوه دادن آن بوده است. نکته مهم دیگر اهمیت توجه به خانواده و دانشجو است.
او افزود: دانشجو تنها نیست در حالیکه در تحلیلهایی که در سطح جهان عرضه میشود نیز دانشجو به عنوان یک واحد تنها در نظر گرفته میشود در حالی که اینگونه نیست بلکه خانواده در جهتگیریهای وی نقش دارد لذا باید در تقسیمبندیهای ما به این مورد مهم توجه شود چراکه در بسیاری از مورد رشته دانشگاهی دانشجو با نظر خانواده انتخاب میشود.
دکتر مهدی با اشاره به نقش دولت و حاکمیت نیز به عنوان یکی از ابعاد الگوی تحلیلش بیان کرد: در اینجا سیاستگذاری و تنظیمگری دولت در راستای تعادل اشتغال اهمیت دارد. اینکه چگونه خواستههای شغلی دانشجو پاسخ داده شود از وظایف دولت است. وقتی جامعه حتی قادر نیست شخص شاغل را در موقعیت خود حفظ کند دیگر برای ایجاد اشتغال چه توقعی از جامعه داریم؟ بنابراین نقش دولت بسیار مهم است.
به گفته عضو مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی، نقش دیگر دولت، تأمین مالی و سرمایهگذاری آن در آموزش، صنعت، تولید و تجارت است و اگر این اتفاقات نیفتد دانشگاه و مخصوصا علوم انسانی نمیتواند به وظایف خود به خوبی عمل کند.
این استاد دانشگاه در ادامه درباره جایگاه جامعه و بازار نیز توضیح داد: استانداردهای حرفهای مورد نیاز را باید بازار اعلام کند اما الان در ایران کدام بازار چنین استانداردی را اعلام میکند؟ واقعیت این است که چنین چیزی وجود ندارد. وظیفه دیگر جامعه و بازار ایجاد فرصتهای شغلی است اما متأسفانه در این زمینه هم کار زیادی انجام نشده است و اگر به روزنامهها و سایتها مراجعه کنیم به این نتیجه میرسیم که در ده سال گذشته میزان سرمایهگذاری در کشور صفر و بعضاً منفی بوده است. با این اوصاف انتظار از جامعه و بازار برای ایجاد شغل منطقی نیست. بنابراین هر کدام از چهار ضلعی که بیان شد اگر در وظایف خود کارکرد مناسبی نداشته باشند مشکلی در زمینه اشتعال دانشجو حل نخواهد شد.
دکتر مهدی با اشاره به اینکه منطق جذب دانشجو در این حوزه، چندمعیاره است بیان کرد: از جمله این معیارها شامل تقاضای اجتماعی و سیاسی، کارآمدی و اثربخشی دانشگاه، سرمایهگذاری برای خلق، انتقال و بهرهبرداری از میراث بزرگ فرهنگی و تمدنی، ضرورت تناسب دانش عمومی و تخصصی، پاسخگویی به تقاضاهای بازار کار، انباشت و ذخیره و تولید انرژی برای نیروی انسانی و تربیت آدم خوب و با کیفیت، زندگی بینالمللی در سطح فردی و ملی است.
او ادامه داد: این نگاه میگوید توسعه متعلق به حوزه اقتصاد است و برای اولین بار توسط آیزنهاور در سازمان ملل متحد طرح شد و تاکنون اعتبار خود را دارد. در این رویکرد، همه شاخصها اقتصادی هستند و حتی توسعه انسانی، فرهنگی و اجتماعی نیز از شاخصهای اقتصادی استفاده میکنند و شاخصسازیها کمی و قابل اندازهگیری هستند.
به عبارت دیگر پذیرفتهایم سودمندی امری ناظر بر گردش اقتصادی است و اگر این موضوع محقق نشود پس علوم انسانی زیانده است.
او با تاکید بر اینکه در علوم انسانی، سودمندی همه ماجرا نیست چراکه کمیتپذیر نیست و در زمانهای طولانی محقق میشود عنوان کرد: با این فرض، مسئله سودمندی در کشور ما هم متأثر از ادبیات جهانی بوده است و دائما گفته میشود فارغ التحصیلان در کشورهای دیگر بازدهی دارند ولی در اینجا سودمندی ندارند. بنده با این تعریف مخالفم و معتقدم در آنجا سودمندی با وجه اقتصادی، در نهایت به دنبال رسیدن به شاخصهای کمی در حوزه اقتصاد است و این شاخصهای کمی، وقتی مثبت باشد بدین معنی است که کنترل به شکل درستی صورت میگیرد و سرمایه هدر نرفته است بلکه به سود منتهی میشود.
دکتر ریاضی بیان کرد: معتقدم میتوانیم این را به عنوان مبنا بگیریم و بعد بگوییم علوم انسانی سودمندی نداریم اما اگر مبانی دیگری همانند عقلگرایی، رویکرد تعاملی نسبت به دنیا و دیگر فرهنگها و پذیرش اصل آزادی بیان به عنوان شاخصهای اصلی توسعه فرهنگی مطرح شود آن موقع میتوانیم بگوییم که ما هم علوم انسانی سودمندی داشتهایم.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه سودمندی را در ایران میتوان در سه سطح تقسیمبندی کرد عنوان کرد: در سطح کلان، اساسا علوم انسانی زیانبار است و هیچ سودی ندارد و در واقع نبود آن بهتر از بود است. به عبارت دیگر علوم انسانی در ساختار کلان، نغمهای ناساز است. در سطح میانی، مجموعهای بیاثر و دردسرساز است چراکه حکومت و حاکمیت و ساختار اجرایی ما در طی این چهل سال، حاکمیت مهندسین بوده است و مهندسین هم دو خصوصیت دارند؛ اول اینکه بسیار پرمدعا هستند و معتقدند همه چیز را میدانند و دوم اینکه به قواعد تمکین نمیکنند چون فهم خود را در علوم انسانی بهتر از متخصصان علوم انسانی میدانند. سطح خُرد هم به شدت سودمند بوده و آن هم خانوادهها هستند و بیشترین تعارض هم در این سطح خُرد از جمله تعارض نهاد خانواده با دانشگاه، قدرت و نهاد دین وجود دارد.
او ادامه داد: من پژوهشی در حوزه علوم انسانی به ویژه در میان دانشجویان انجام دادم که در سخنرانی خود روی این موضوع متمرکز میشوم. اوضاع دانشگاه فاجعه است و جدا از بازار کار حتی جامعه پذیری دانشگاه نیز با مشکل مواجه شده و امروز دیگر مانند گذشته دانشگاه امکان جامعه پذیر کردن افراد را ندارد و سیر نزول سرمایه اجتماعی در میان دانشگاهیان نیز دیده میشود.
او با اشاره به نتایج پژوهش خود و مقایسه دانشجویان علوم انسانی با دانشجویان رشتههای فنی و تجربی بیان کرد: در میدان فعالیتهای دانشجویی من با دبیران کانونها و انجمنهای علوم انسانی صحبت میکردم میدیدم وزن علوم انسانی در فضای فعالیتهای دانشجویی سنگین تر است و در این باره آنها دست بالاتری دارند. حتی دانشجویان فنی و مهندسی برای فعالیت در انجمنها در دورههای ارشد به سوی رشتههای علوم انسانی میآمدند.
دکتر حسین زاده فرمی گفت: در کار گروهی انجام دادن نیز دانشجویان فنی و مهندسی سرداران تنها هستند اما دانشجویان علوم انسانی در این زمینه کار گروهی را بهتر انجام میدادند. ما همواره درباره علوم انسانی خود زنی میکنیم در حالیکه علوم انسانی در ایران فاجعه نیست و در جاهایی سوپاپ اطمینان بود و اگر بحرانهایی مانند ۱۸ تیر و ۸۸ کمرشکن نشد به دلیل وجود علوم انسانی بود.
او عنوان کرد: ما در کشورمان تلاش کردیم خود را در کشورهای توسعه یافته جا دهیم و بر همین اساس روی افزایش تعداد دانشجو کار کردیم و گروه علوم انسانی نیز بیش از گروههای دیگر پتانسیل کمیت گرایی داشت.
او افزود: ما در پژوهشی که در سال ۹۵ در ۱۸ دانشگاه کشور انجام دادیم نمونه گیری دقیقی انجام دادیم. در این پژوهش ۵۹ درصد دانشجویان کارشناسی، ۳۲ درصد کارشناسی ارشد و … بودند. از این تعداد ۴۱ درصد در گروه علوم انسانی قرار دارند. در گروه علوم انسانی نیز ۲۶ درصد از دانشجویان به دست آوردن شغل مناسب، ۳۴ درصد کسب دانش، ۱۲ یادگیری محض دانش و ۵ درصد کسب مهارت را انگیزه خود اعلام کردند.
این مدرس دانشگاه بیان کرد: از نظر دانشجویان علوم انسانی شان این رشته بالاست و علاقه اشان به تحصیل و کسب دانش در این رشته بالاست ولی امیدی به آینده آن ندارند. حالا چرا در این رشته میمانند؟ آیا عقلانیتی در این تصمیم هست یا خیر؟
او گفت: ما نیاز به یک تحول نیاز محور در علوم انسانی نیاز داریم چون امروز دانشگاهها دانشجویان را برای درآمدزایی آماده نمی کنند. یک عقل هیئتی باید سرفصلهای دروس را برای ورود به بازار و کسب شغل آماده کند. ما اکنون در رشتههای علوم انسانی در کارشناسی دروس عمومی زیادی داریم که اساسا برای دانشجو مهارت ایجاد نمی کند و باید این سرفصلها تغییر کند.
دکتر صدیقیان در پایان بیان کرد: ما نیاز به دروس تخصصی پروژه محور داریم که دانشجویان بتوانند بر اساس این دروس کسب مهارت کنند. همچنین باید امکان تغییر دروس را برای افزایش توانمندیهای علمی خودش داشته باشد. دانشگاه هم باید واحدهای کاریابی داشته باشد و از دانشجویان برای ورود به مشاغل استعداد یابی شود.
او ادامه داد: تاکید روی مهارت محوری کمتر از شایستگی محوری در علوم انسانی است چون اساسا در علوم انسانی سؤال این است که چه قدر علوم انسانی میتواند انسان را به عنوان یک سوژه خلاق، نقاد و … تربیت کند. پس مساله دانشجویان علوم انسانی مهارت نیست بلکه شایسته محوری است اینکه چه قدر در زیست خودمان موثر عمل میکنیم. بنابراین باید بر اساس کارکردهای علوم انسانی باز اندیشی درباره ورود دانشجویان داشته باشیم.
دکتر کریم زاده با بیان اینکه در جامعه ایران ترجمه و بحث زبان نقش جدی در گذار از سنت به مدرنیته داشته یادآور شد: ترجمه و زبان توانسته در کنشگری نخبگان و روشنفکران سهم داشته و توانسته مداخله خلاقانه و فعالانه داشته باشد با این وجود رشته ترجمه از سوی سیاست گذاران جدی تلقی نشده و اساسا این شغلها به رسمیت شناخته نشده است و تعداد کمی سالانه به عنوان مترجم رسمی شناخته میشوند همین باعث شده که فارغ التحصیلان دیگر هم وارد رشته ترجمه شده و به همین دلیل سردرگمی در این رشته وجود دارد.
دکتر کریم زاده گفت: در برنامههای درسی این رشتهها اشکالات اساسی وجود دارد و در مقطع کارشناسی تا دو سال پیش باز اندیشی صورت نگرفته بود. به هر حال طی دهههای اخیر سطح زبان دانشجویان بیشتر شده و برنامههای درسی قبلی کارایی ندارد. پیش از این نیز تاکید روی مهارت زبانی بوده که با نیازهای بازار کار در تطابق نبود.
او در پایان گفت: امروز حدود ۴۵ نوع خدمات زبانی و ترجمه ای شناسایی شده که امروز فارغ التحصیلان زبان از پس آن بر نمی آیند. بنابراین چون دانشجویان ما تنها توانش زبانی دارند از دیگر توانشها غافل مانده اند. محتوای این رشتههای زبانی تناسبی با بازار کار ندارد و اساسا این دانشجویان نمی توانند متناسب با بازار کار فعالیت کنند.
او ادامه داد: در کشور ما چون دختران خیلی به اشتغال فکر نمی کنند بیشتر رشتههای علوم انسانی را انتخاب میکنند. در رشتههای علوم پایه نیز ۶۶ درصد از دانشجویان دختران هستند. من در پژوهشم با ۴۴ دانشجو زن و مرد صحبت کردم. بر اساس نتایج بیان میشود که هدایت تحصیلی در دبیرستانها در شناسایی استعدادها ناموفق است چون اساسا دانش آموزان ضعیف تر به رشتههای علوم انسانی سوق داده میشوند.
این مدرس دانشگاه عنوان کرد: بیش از ۷۹ درصد رتبههای زیر سه هزار مربوط به دهکهای مرفه جامعه هستند و اساسا دانش آموزان طبقه متوسط امروزه فرصت حضور در دانشگاههای برتر دارند و بسیار امکانش کم شده است. از سوی دیگر دختران همواره به رشتههای سوق داده میشوند که یا دخترانه است یا بازار کاری برای آن کمتر است. در مناطق غیر مرکزی نیز با سیاست بومی گزینی جنسی دختران دچار محدودیتهای بیشتری میشوند و حتی اگر رتبههای خوبی داشته باشند باز امکان تحصیل در رشتههای بهتر را ندارند.
به گفته کشاورز، مکانیسمهای تبعیضی در نظام آموزشی ما وجود دارد که دختران به سوی رشته و بازار کار خاصی سوق میدهد. باید برای بالا بردن مدارس دولتی به عنوان یک راهکار فکر کنیم. طی سه دهه اخیر نسبت دانش آموز مدارس خصوصی به دولتی ۶ برابر شده است و اگر بودجه دولت در آموزش عمومی ۶۲ درصد است اما در اروپا ۹۲ درصد است. این مسیر خطرناک است و بچههای زیادی به همین دلیل ترک تحصیل میکنند. بنابراین باید مراقب سقوط آزاد آموزش عمومی در ایران باشیم.
او افزود: مشاوران در دبیرستانها تنها هدفشان عبور دانشجویان از سد کنکور است و نه شناسایی استعدادها و افزایش مهارتهای آن. نکته دیگر این است که دانشگاههای علمی کاربردی هم بر اساس کارویژههای آن نیست و همان منطق دانشگاههای معمولی بر این دانشگاهها تحمیل شده است و دانشجویان دختر نیز در این دانشگاهها بر این اساس مهارتهای زیادی یاد نمی گیرند.
کشاورز با بیان اینکه بیکاری تحصیل کردههای دختر دو برابر پسران در ایران است عنوان کرد: چون چشم انداز برای دختران در ایران بسته است. دانشگاه میتواند به هدایت تحصیلی دانش آموزان از طریق برگزاری کارگاهها کمک کند در حالیکه فقط در اینجا معیار پذیرش دانشجو در دانشگاه هنجاری است و بر اساس معیار و ملاک نیست.
او افزود: ما وقتی درباره اشتغال رشتههای انسانی حرف میزنیم چه چشم اندازی هست شما فقط در چند رشته خاص بتوانید بازار کار داشته باشید و آینده شغلی داشته باشد در حالیکه ادبیات، فلسفه و … بازار کاری ندارند. برخی از گروهها هم به نظر میآید به بازار کاری ندارند اما برایشان فرصتهای شغلی فراهم است.
دکتر خسروی با بیان اینکه ما باید بدانیم درباره کدام رشته علوم انسانی حرف میزنیم؟ عنوان کرد: از سوی دیگر باید بدانیم در جهان میان رشته ای امروز مهارت مهم است در حالیکه ما هنوز روی رویکردهای سنتی آموزش متمرکز شده ایم. ما وقتی سراغ اشغال میرئیم درباره علوم انسانی بیشتر به این موضوع میپردازیم که چه میزان این دانشجویان توسط دولت به کار گرفته میشوند در حالیکه درباره رشتههای علوم انسانی فرصتهای دیگری مانند کارآفرینی مطرح است.
او با اشاره به رشتههای اطلاعات و دانش شناسی بیان کرد: امروز به دلیل نیازهای بازار کار تغییر دروس این رشته به سوی واحدهای مدیریتی رفته است و زمینه تحرک شغلی و مالی آنها بالا رفته است و تعداد شاغلان آن در شرکتهای خصوصی بالا رفته است.
او درباره دانشجویان رشته ارتباطات و بازار کار آنها بیان کرد: درباره رشته ارتباطات پیش فرض این است که آنها خبرنگار، روابط عمومی یا کارشناس تبلیغات شوند اما خبرنگاری در ایران یا منوط به استخدام در رسانه صدا و سیماست یا رسانههای بزرگ که اساسا بر اساس جانشین پروری اداره میشود. بنابراین بخش زیادی از دانشجویان رشته ارتباطات جذب شرکتهای خصوصی برای کار در روابط عمومی و تبلیغات میشوند.
دکتر خسروی درباره رشته آموزش عالی هم بیان کرد: مگر بدنه آموزش عالی چه قدر به نیرو نیاز دارد که ما در این رشته این همه دانشجو داریم! به جای اینکه مسایل آموزش عالی برطرف شود به مسایل نظری در این باره بسنده شده است.
او در پایان درباره سودمندی جذب دانشجویان در این رشتهها بیان کرد: سودمندی رشتهها یک گفتمان لیبرالیستی است که میگوید هر چیزی باید فایده داشته باشد و اگر شخصی خواست رشته ای را بخواند باید هزینه علاقه مندی اش را بدهد. از سوی دیگر بسیاری از دانشجوها صرفا برای بیکار نماندن درس میخوانند.
او افزود: ما با سه مساله رو به رو هستیم؛ یکی از نوع عملی و اجرایی است که در کف میدان رخ میدهد و آن این است که درباره کدام علوم انسانی حرف میزنیم یعنی مشاغل و رشتهها را روی صورت بندی مساله سوار کنیم. قرار نیست همه رشتههای علوم انسانی به نوع عملی و اجرایی دست پیدا کند.
او ادامه داد: دومین دسته مسایل فکری، نظری و بینشی هستند که کف میدان نیستند اما نتایجش میتواند به نوع عملی و اجرایی بیانجامد در این دسته میتوان از رشتههایی مانند ادبیات، علوم اجتماعی و زبان نام برد.
دکتر اشتری بیان کرد: اگر بخواهم بخشهایی که تاثیرگذار بوده بیان کنم دسته سوم را نام میبرم و نقش علوم انسانی را در آن مشخص میکنم. دسته سوم مسایل بالقوه هستند که مسایل آینده نگرانه را مطرح میکنند و آن را به تصویر میکشند. تجربه ۱۵۰ سال گذشته که رشتهها از هم جدا شدند نشان داده علوم اجتماعی و فلسفه توانسته با صورت بندی مسایل دست اول را پیش بینی کند. به طور مثال مساله سرمایه داری مارکس، خشونت نمادین بوردیو، مرگ سوژه فوکو و … واقعا با مسایل حوزه عملی و اجرایی کمتر در ارتباطند اما با صورت بندی که متفکران این حوزه انجام دادند به نظر میرسد که توانستند درباره مسایل آینده هم حرف بزنند.
دکتر اشتری گفت: اگر بخواهیم موارد دوستان را دسته بندی کنم که ما یک رویکرد فنی و مدیریتی به علوم انسانی داریم و آن را به مسایل نوع اول تقلیل میدهیم. از سوی دیگر ما در نظام مدیریتی هم تفکر مهندسی را رواج میدهیم. کاربردهای فنی در دانش علوم انسانی نیز با مفاهیمی چون بومی سازی و کاربردی سازی مطرح میشود. تلاش برای ارتقای کارکردهای علوم انسانی و متناسب سازی با نیازهای ایران است که به دنبال ساختن فلسفه ای سازگار با فلسفه شیعی اسلامی است و از این منظر علوم انسانی اسلامی را مطرح میکند.
این مدرس دانشگاه گفت: رواج فرهنگ فایده مندی ابزاری مورد دیگری است که درباره علوم انسانی حرف زده میشود. آموزش ما نیز بانکدارانه در مقابل مساله است و ما با تجمعی از اطلاعات منفصل از هم مواجهیم که به پراکسیس عملی منجر نمی شود. نظام برنامه ریزی آموزشی هم از بالاست و آموزش آیین نامه ای و … در آن مطرح است.
نظرات