به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح؛ هم اندیشی «جنگ روایت ها؛ عرصه ظهور سنت الهی ابتلا» روز چهارشنبه ۵ شهریور ماه توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با همکاری نهاد رهبری دانشگاه آزاد اراک برگزار شد. در این هم اندیشی حجت الاسلام والمسلمین قاسم ترخان، عضو هیئت علمی گروه کلام اسلامی و الهیات جدید پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به موضوع «سنتهای الهی» پرداخت که در ادامه مشروح صحبتهای ایشان خدمت شما ارائه میشود؛
جنگ روایتها در بستر سنت ابتلاء مشروط
مراد ما از «سنتهای الهی» چیست؟ سنتهای الهی همان قوانین و قواعدی هستند که خداوند بر اساس آنها جهان و جوامع انسانی را اداره میکند. این سنتها گاه تشریعیاند و گاه تکوینی. مقصود من در این بحث، بیشتر سنتهای تکوینی است؛ قوانینی که ناظر به هستی و وجودند و همواره در عالم جاری هستند. برخی از این سنتها مطلقاند، به اراده ما وابسته نیستند و همه انسانها ناگزیر با آنها مواجه میشوند. برای نمونه، سنت «ابتلاء مطلق»؛ به این معنا که هر انسانی در زندگی با امتحان و آزمایش مواجه خواهد شد؛ چه در قالب سختیها و چه حتی در بستر خوشیها. قرآن میفرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ»؛ آیا مردم گمان کردهاند همینکه بگویند ایمان آوردیم، دیگر آزمایش نمیشوند؟ بر این اساس، ابتلاء امری حتمی است و هیچکس (حتی پیامبران) از آن مستثنی نیست. چنانکه امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: دعا نکنید که خدا شما را امتحان نکند، بلکه دعا کنید در امتحانها سربلند بیرون بیایید.
در کنار این نوع ابتلاء، سنت دیگری وجود دارد که «ابتلاء مشروط» نام دارد. این نوع ابتلاء وابسته به انتخابها و اراده انسانهاست. به عبارت دیگر، بستگی دارد که فرد یا جامعه چه مسیری را برگزیند. اگر انسان یا جامعهای مسیر حق را انتخاب کند و در راه امر به معروف، نهی از منکر و مقابله با ظلم گام بردارد، طبعاً با موانع، مشکلات و دشمنیها مواجه خواهد شد. این همان چیزی است که امام حسین(ع) در بیان هدف قیام خود فرمود: «إنی لم أخرج أشراً ولا بطراً… إنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمه جدی، أرید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر.» روشن است که چنین انتخابی ابتلائات خاص خود را به همراه دارد؛ از دشمنی و فشار گرفته تا جنگ و محاصره. اما این ابتلاء، برخلاف ابتلای مطلق، مشروط به اراده و انتخاب انسان است.
بنابراین، جنگ روایتها که موضوع اصلی بحث ماست، دقیقاً در بستر همین سنت مشروط معنا پیدا میکند. جامعهای که تصمیم میگیرد مسیر استقلال، عدالت و تمدنسازی اسلامی را طی کند، ناگزیر وارد عرصه جنگ روایتها نیز خواهد شد؛ چرا که قدرتهای سلطهگر و سردمداران سرمایهداری جهانی به مقابله برمیخیزند و همه ابزارهای سخت و نرم خود را علیه او به کار میگیرند.
نمونهای روشن از سنت ابتلاء در قرآن، داستان حضرت ابراهیم(ع) است. خداوند مقام امامت را پس از گذراندن امتحانات دشوار به او عطا کرد: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.» این نشان میدهد که مقام امامت و رهبری، چه برای فرد و چه برای جامعه، تنها پس از گذر از آزمونها حاصل میشود. از دل سنت ابتلاء، سنتهای دیگری نیز منشعب میشوند. برای مثال، سنت «تمییز» یا تمایز حق از باطل. همانگونه که امام حسین(ع) فرمود: «النّاس عبید الدّنیا، والدّین لعق على ألسنتهم، یحوطونه ما درّت معایشهم، فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّیّانون.» یعنی ابتلاء موجب میشود که حقیقت انسانها آشکار شود و سره از ناسره تمییز یابد.
نمونه دیگر، سنت «تداول ایام» است که در قرآن در ماجرای جنگ احد به آن اشاره شده است: «وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ.» مسلمانان پس از شکست در احد میپرسیدند اگر ما بر حق بودیم، چرا شکست خوردیم؟ قرآن پاسخ داد: این شکست بخشی از سنت الهی است تا مؤمنان از غیرمؤمنان جدا شوند و آزموده گردند. گردش روزگار میان ملتها دست به دست میشود؛ امروز پیروزی با شماست، فردا با دشمن، و این خود بستری برای امتحان الهی است.
خلاصه آنکه، سنت ابتلاء (چه مطلق و چه مشروط) قاعدهای ثابت در نظام الهی است و همه جوامع برای رشد و تعالی ناگزیر از گذر از آن هستند. جنگ روایتها نیز یکی از مصادیق مهم سنت ابتلای مشروط است؛ جایی که جوامع در میدان انتخاب و ایستادگی، درگیر آزمایشهای سخت الهی میشوند. باید بفهمیم که «سنت متداول» یا همان گردش روزگار، یک قانون دائمی الهی است؛ یعنی روزگار دستبهدست میشود و این گردش از اراده خداوند ناشی است. پرسش این است که خداوند این گردش را برای چه چیزی قرار داده است؟ در پاسخ وارد مفهوم «سنت تمییز» میشویم. مقصود از تمییز این است که در رخدادها و حوادث، صفای مؤمنان از غیرمؤمنان مشخص شود، همانگونه که قرآن میفرماید خدا مؤمنان را از کسانی که در باطن کذباند میداند؛ نه برای اینکه خدا نیاز به معرفت داشته باشد، بلکه برای آنکه حقیقتِ وضعیت انسانها نمایان گردد.
این تمییز دو بُعد دارد: یکی «تصفیه افقی» و دیگری «تصفیه عمودی». تصفیه افقی یعنی جدا شدن مؤمن از غیرمؤمن در میادین حوادث؛ جایی که عیار ایمان مردم معلوم میشود. تصفیه عمودی یعنی ارتقای درونی فرد مؤمن؛ ناخالصیها زدوده میشود و درجه ایمان بالا میرود. بنابراین، در برابر همان حوادث، هم «غربالگری افقی» رخ میدهد (یعنی مشخص شدن جایگاه مردم نسبت به هم و همچنین «غربالگری عمودی») یعنی پالایش درونی مؤمنان. بهعبارت دیگر، ابتلا هم یک کارکرد بیرونی دارد (نمایان کردن مواضع اجتماعی) و هم یک کارکرد درونی (پاکسازی و رشد روحی).
نقش سنتهای الهی در افزایش تابآوری اجتماعی
نمونه روشن این قاعده را در وقایع تاریخی مانند جنگ احد میبینیم؛ قرآن اشاره میکند که ایام و روزها دستبهدست میشود و این نوسان پیروزی و شکست وسیلهای برای آزمون و تمییز است. از اینرو شناخت و آگاهی نسبت به این سنتها اهمیت دارد: اگر جامعه و افراد بفهمند که عالم بر مبنای چنین قوانینی هدایت میشود، آمادگی و تابآوری آنها در مواجهه با جنگها (بهویژه جنگ شناختی) افزایش مییابد. آشنایی با این مفاهیم باعث میشود رفتارها هدفمندتر و صبورانهتر باشد، زیرا میدانیم بحرانها و گرفتاریها بخشی از مربع آزمون الهیاند و میتوان از آنها برای رشد استفاده کرد.
بهصورت خلاصه:
- «سنت» در اینجا بهمعنای قانون الهی است، اما متفاوت از قوانین صرفاً طبیعی؛ سنتهای الهی عمدتاً شمول اجتماعی و تمدنی دارند.
- «سنت ابتلاء» دو گونه است: مطلق و مشروط. در بحث کنونی ما (جنگ روایتها و جنگ شناختی) محور، سنت ابتلای مشروط است؛ یعنی ابتلایی که در نتیجه انتخابها و ارادههای جمعی و فردی پدید میآید.
- از دل سنت ابتلاء، فروعاتی مانند «سنت متداول» و «سنت تمییز» بیرون میآید که کارکردهای افقی و عمودی دارد.
حالا وارد مسئله «جنگ روایتها» شویم: این جنگ، جنگی بر سر ادراکات، باورها و ارزشهاست؛ جنگی که هدفش تغییر شناخت مردم است. وقتی روایتها موفق شوند شناخت را دگرگون کنند، رفتارها، ارزشگذاریها و در نهایت ساختارهای اجتماعی نیز تغییر میکند. برای روشنتر شدن، از یک تمثیل استفاده میکنم: در تفاوت میان جنگ نظامی و جنگ شناختی، باد و آفتاب مثالی گویا هستند (باد با زور تلاش میکند کلاه را برباید و فرد را مقاومتر میکند)؛ اما آفتاب با تابش آرام و تدریجی باعث میشود شخص خودش کلاه و کت را از تن بیرون آورد. در جنگ روایتها دشمن میکوشد با «تاباندن» روایتهای خاص، لباس تقوا و حراست معنوی را از درونِ ما بیرون آورد؛ نه با زور، بلکه با تغییر تدریجی دستگاه شناختی و نظام ارزشگذاریمان. وقتی دستگاه شناخت آسیب ببیند، خود فرد با دست خود ارزشهایی را که قبلاً محترم میشمرد کنار میگذارد و به سوی ارزشهایی میرود که دشمن میخواهد.
پرسش کلیدی این نشست این است: چه نسبت و چه ارتباطی میان «سنت ابتلاء» و «جنگ شناختی/روایات» وجود دارد؟ آیا این دو از حیث مفهومی یا از حیث کاربردی به هم مرتبطاند؟ پاسخِ کلی این است که بله؛ سنت ابتلاء هم از لحاظ مفهومی و هم از لحاظ کاربردی با جنگ روایتها ارتباط تنگاتنگی دارد. خداوند جوامع و افراد را بهواسطه رخدادها میآزماید تا حقیقتها آشکار شود؛ نه برای آگاهی خدا، که او از قبل آگاه است، بلکه برای اینکه مردم و خودِ جوامع حقیقت خود را بشناسند؛ اینکه مومنِ حقیقی کیست، منافق کیست و چه کسانی در برابر حق میایستند. بههمین دلیل در میدان حق و باطل نمیتوان بیطرف ماند؛ باید موضعگیری کرد؛ سکوت و بیتفاوتی معنای روشنی در این آزمون ندارد.
جنگ روایتها بستری فراهم میکند که انسان یا در جبههی حق قرار گیرد یا در جبههی باطل. این همان معنای «یَعلَمَ اللهُ الّذینَ آمَنوا» است؛ یعنی در بحرانها و رویدادهای بزرگ ـ مثل تحریمها، شهادتها، یا حتی موفقیتهای علمی ـ حقیقت ایمان افراد آشکار میشود: چه کسی مؤمن واقعی است، چه کسی منافق است و چه کسی سست ایمان؛ در این میدان، خودِ جنگ روایتها بهنوعی به «محک الهی» تبدیل میشود؛ محکی که صدق و کذب روایتها را آشکار میکند:
- کدام روایت با فطرت پاک انسان هماهنگ است؟
- کدام روایت با عقل سلیم سازگاری دارد؟
- کدام روایت انسجام میآورد و کدام تفرقه میافکند؟
این شاخصها، خود بستر ابتلاء را شکل میدهند؛ یعنی جنگ روایتها در حقیقت یک آزمون الهی است تا راستی و درستی روایتها سنجیده شود. از این منظر، سنت ابتلاء در بُعد مفهومی با جنگ شناختی و جنگ روایتها گره خورده است. برای روشنتر شدن، سنتهای دیگر را هم میتوان با این فضا مقایسه کرد:
- سنت متداوله (گردش روزگار): این سنت میگوید قدرت و غلبه در دنیا دائمی نیست. در جنگ روایتها، معنایش این است که هیچ روایتی برای همیشه غالب نخواهد بود. ممکن است امروز با تبلیغات سنگین و رسانههای پرقدرت، یک روایت باطل روایت غالب باشد، اما فردا شرایط تغییر میکند و روایت حق میتواند دوباره سربرآورد. بنابراین نه باید مأیوس شد و نه مغرور؛ چون غلبهی روایتها همواره موقتی است.
- سنت تمییز: این سنت ناظر بر «جداسازی و پالایش» است. اگر بخواهیم دقیقتر بیان کنیم:
- «تمیز» یعنی جداسازی مؤمن از غیرمؤمن (تصفیه افقی).
- «تمییز» یعنی پالایش درونی مؤمن از ناخالصیها (تصفیه عمودی).
در جنگ روایتها همین اتفاق میافتد. هر بحران اجتماعی یا رسانهای نقش غربال دارد. جامعه الک میشود و صفها مشخص میگردد: مؤمنان آگاه و استوار از فرصتطلبان و نانبهنرخروزیها جدا میشوند. مثال روشنش وقایع فتنهی اخیر است؛ جایی که بسیاری از افراد ماهیت و جبههی واقعی خود را آشکار کردند.
همینطور، جنگ روایتها وسیلهای برای پالایش است: مؤمنان درگیر شبهات میشوند، اما کسانی که با بصیرت و استدلال از روایت حق دفاع میکنند، ایمانشان قویتر و خالصتر میشود. به این ترتیب، جنگ روایتها هم «جداسازی» انجام میدهد، هم «پالایش» و در هر دو معنا با سنت ابتلاء پیوند دارد. تا اینجا از بُعد مفهومی ارتباط میان سنت ابتلاء و جنگ روایتها را توضیح دادیم. اما ارتباط فقط نظری نیست؛ کارکرد عملی هم دارد. اگر جامعه این سنتها را بشناسد، دستکم یک نتیجهی مهم به دست میآید: افزایش تابآوری.
خیلیها میپرسند: آیا سنتهای الهی فقط مفاهیم نظریاند یا راهبرد عملی هم دارند؟ پاسخ این است که کاملاً راهبردیاند. غفلت جامعهی علمی ما از بحث سنتها، مانع استفادهی کاربردی از آنها شده است. در حالیکه اگر علوم انسانی بخواهد واقعاً اسلامی شود، نقطهی ثقل آن باید «سنتهای الهی» باشد؛ چرا که بدون تکیه بر این مبانی، اسلامیسازی علوم بیمعناست.
اما در بحث جنگ شناختی، دستاورد عملی این نگاه چیست؟
من پنج محور را برای کارکردهای عملی این بحث مطرح میکنم. محور اول:
۱. پیشبینی و آرامش روانی
وقتی بدانیم که ابتلاء ـ چه مطلق و چه مشروط ـ یک سنت قطعی الهی است، دیگر از بحرانهای شناختی غافلگیر و مضطرب نمیشویم. این حوادث حتمیاند؛ نمیتوان گفت «ما نمیخواهیم دچار ابتلاء شویم». حتی اگر کسی سبک زندگی تسلیم و سازش را انتخاب کند، باز هم دچار گرفتاری خواهد شد؛ تجربه نشان داده کشورهایی که راه تسلیم را رفتند، مشکلاتشان بیشتر شد تا کسانی که مقاومت کردند. بنابراین، درک سنت ابتلاء به ما صبر استراتژیک میدهد: جامعه و مدیران با آرامش و آیندهنگری عمل میکنند و از واکنشهای هیجانی و نسنجیده پرهیز میشود.
۲. تحلیل میدانی و شناسایی دقیق
یکی دیگر از کارکردهای مهم سنت ابتلاء در عرصهی جنگ روایتها، قدرت تحلیل و تشخیص درست واقعیتهاست. وقتی باور داشته باشیم که هر بحران یا فتنهای بخشی از یک سنت الهی است، نگاه ما از سطح رویدادها فراتر میرود. دیگر درگیر ظاهر ماجرا یا هیاهوی رسانهای نمیشویم، بلکه تلاش میکنیم لایههای پنهان آن را شناسایی کنیم. این نگاه باعث میشود جامعه و نخبگان در برابر جنگ شناختی دشمن، گرفتار سطحینگری یا تحلیلهای شتابزده نشوند. به جای واکنش احساسی، مسئله را ریشهای بررسی میکنند:
- این بحران چه هدفی دارد؟
- چه کسانی پشت صحنه آن قرار دارند؟
- چه طیفهایی در جامعه با آن همصدا میشوند؟
- و مهمتر اینکه جایگاه روایت حق در این میان کجاست؟
به بیان دیگر، سنت ابتلاء مانند یک «عینک تحلیلی» عمل میکند؛ عینکی که اجازه نمیدهد فضای غبارآلود رسانهای ما را کور کند. از خلال همین تحلیل دقیق است که صفبندیها آشکار میشود: چه کسی در جبههی حق ایستاده، چه کسی بهخاطر منفعت یا ترس به روایت باطل پیوسته، و چه کسی در تردید و بیتصمیمی گرفتار شده است. بنابراین، درک سنت ابتلاء نهتنها آرامش روانی میآورد، بلکه ابزار دقیقی برای تحلیل میدان و شناخت جبههها در اختیار ما میگذارد. این همان چیزی است که در جنگ شناختی یک سرمایهی راهبردی محسوب میشود.
۳. تقویت هویت جمعی و انسجام اجتماعی
یکی از دستاوردهای مهم سنت ابتلاء در جنگ روایتها این است که جامعه را به بازتعریف هویت خود وامیدارد. در شرایط عادی، بسیاری از افراد دچار روزمرگی و بیتفاوتی میشوند؛ اما هنگامی که بحران یا فتنهای رخ میدهد، هویت جمعی زنده میشود. سنت ابتلاء کمک میکند جامعه بداند در کدام جبهه ایستاده و مرزهای خود را با دشمن مشخص کند. در جنگ روایتها، همین اتفاق رخ میدهد: روایتهای باطل تلاش میکنند تفرقه ایجاد کنند، اما روایت حق میتواند با اتکا به سنت ابتلاء، جامعه را حول یک هویت مشترک و ارزشهای اصیل گرد هم آورد. این انسجام، خود یکی از مهمترین ابزارهای مقاومت در برابر جنگ شناختی است.
۴. پالایش درونی و ارتقای ایمان
سنت ابتلاء علاوه بر جداسازی صفها، کارکردی درونی نیز دارد. در میدان جنگ روایتها، مؤمنان در معرض شبهات و فشارهای فکری قرار میگیرند. این مواجهه، اگر با بصیرت و استدلال همراه باشد، موجب خلوص بیشتر ایمان میشود. به عبارت دیگر، ابتلاء همچون آتش عمل میکند: ناخالصیها را میسوزاند و جوهرهی ایمان را نمایان میسازد. در فضای مملو از دروغ و تحریف رسانهای، کسانی که با تکیه بر عقل و فطرت از روایت حق دفاع میکنند، هم خودشان به مراتب بالاتری از ایمان میرسند و هم دیگران را تقویت میکنند. بنابراین، سنت ابتلاء در جنگ شناختی، وسیلهای است برای ارتقای سطح ایمان فردی و اجتماعی، و این خود عامل مهمی در پایداری و تابآوری جامعه است.
۵. تولید راهبرد و امید فعالانه
آخرین کارکرد سنت ابتلاء در عرصهی جنگ روایتها، ایجاد نوعی امید راهبردی است. امیدی که نه از خوشخیالی، بلکه از درک قوانین قطعی الهی سرچشمه میگیرد. وقتی بدانیم غلبهی باطل همیشگی نیست و آزمونها بخشی از مسیر رشد هستند، به جای انفعال و تسلیم، روحیهی تلاش و مجاهدت پیدا میکنیم. این امید فعالانه، به جامعه امکان میدهد که حتی در سختترین بحرانها هم چشمانداز روشن خود را از دست ندهد. چنین نگاهی، مدیران را از تصمیمهای شتابزده بازمیدارد و مردم را به صبر و پایداری دعوت میکند. به همین دلیل، سنت ابتلاء نهتنها تحلیلگر گذشته و حال است، بلکه چراغ راه آینده نیز به شمار میآید.
در همین جنگ دوازدهروزه، ضعفهای داخلی جامعه به وضوح آشکار شد. مشخص شد که عناصر نفوذی و افرادی با ایمان سست وجود دارند. جامعه را نباید بهعنوان یک توده یکدست دید. هر بحران شناختی، فرصتی برای شناسایی دقیق ایجاد میکند: چه گروهها، چه رسانهها و چه افرادی بدون بررسی، روایت دشمن را میپذیرند و ترویج میکنند. در اینجا نقش سنت تمییز روشن میشود. سنت تمییز در جنگ روایتها به ما امکان تحلیل میدانی و شناسایی دقیق میدهد. مشاهده اینکه کدام گروهها یا جناحها روایت دشمن را سریع میپذیرند و ترویج میکنند، شاخصی برای شناخت ضعفهای داخلی، عوامل نفوذی و عناصر سست ایمان است. این همان جداسازیای است که سنت تمییز پیشبینی کرده است.
محور سوم، صبر استراتژیک و افشاگری تدریجی است. سنت ابتلا میگوید عجله نکنیم؛ روایت باطل در اوج قدرتش، نقطه آغاز افول را در خود دارد. این یعنی باید صبور باشیم و تناقضها و دروغهای روایت دشمن را به تدریج آشکار کنیم. این فرآیند، همان پالایش و تمییزی است که سنت ابتلا برای مومنان تعریف کرده است. وظیفه ما، وقتی با این مفاهیم آشنا شدیم، شکار و آشکارسازی این تناقضهاست. اجرای سنت ابتلا بدون اسباب و اقدام ما محقق نمیشود. خداوند قانون دارد، اما هیچ قانون الهی بدون سبب محقق نمیشود. ما نیز وظیفه داریم صبر استراتژیک داشته باشیم، افشاگری کنیم، تناقضها را شکار کنیم و برای مردم آشکار نماییم.
محور چهارم مربوط به سنت تمهید است و یکی از مهمترین کارکردهای آن، پالایش و تقویت گفتمان داخلی و خودسازی است. به جای تمرکز صرف بر مقابله با روایت دشمن، باید انرژی خود را صرف تقویت روایت حق و ایمنسازی جامعه کنیم، تا جامعه در برابر روایتهای دشمن مقاوم شود. تقویت شفافیت، اعتمادسازی و بصیرتافزایی باعث میشود گفتمان داخلی تقویت شود و جامعه، خودسازی و پالایش را تجربه کند. اگر جبهه داخلی اطلاعات دقیق و بهموقع نداشته باشد، شفافیت و اعتماد وجود نداشته باشد، در جنگ روایتها دستش خالی خواهد بود. اعتمادسازی و بصیرتافزایی، عناصر مهم تقویت جبهه داخلی هستند و باعث میشوند جامعه در مواجهه با روایتهای مهاجم مصون شود. جامعهای که خودسازی و تقویت داخلی داشته باشد، به راحتی فریب دشمن را نمیخورد و در جنگ روایتها به نوعی واکسینه میشود.
محور پنجم، عدم ناامیدی از شکستها و شکستهای مقطعی است. در این جنگ، آسیبهایی متوجه مردم و فرماندهان شد و برخی مراکز مانند بیمارستانها تخریب گردید. روایت دشمن ممکن است در یک برهه غالب شود، اما این پایان کار نیست. سنت مراقبه تضمین میکند که وضعیت پایدار نمیماند. با تحلیل شکستها و اصلاح استراتژیها میتوان برای مراحل بعدی آماده شد.
جنگ دوازدهروزه، به تغییر روایتها در فضای جهانی کمک کرد. مشاهده شد که پرچم ایران جای پرچم غزه در برخی تظاهرات بینالمللی ظاهر شد و روایت غالب تغییر کرد. این مثال نشان میدهد که سنت ابتلا و سنت متداوله، چارچوب الهیای برای درک و مدیریت جنگ شناختی و جنگ روایتها ارائه میدهند. بحرانهای روایی باید نه بهعنوان فاجعه، بلکه بهعنوان آزمون و فرصت برای پالایش و گذار دیده شوند. این بینش، آرامش، صبر، تابآوری و مقاومت ایجاد کرده و راهکارهای عملی مقابله هوشمندانه و غیرهیجانی را به ما میدهد. در واقع، جنگ روایتها عرصه ظهور عملی سنت ابتلاست.
https://ihkn.ir/?p=42972
نظرات