به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی؛ مشروح گفتگوی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی، با روزنامه ایران به شرح ذیل است:
جناب دکتر خسروپناه، در یک دهه اخیر چقدر در راستای «تولید علوم انسانی اسلامی» توفیق داشتهایم؟
در تدوین مقالات، پایاننامهها و رسالههای دکتری و کارشناسیارشد، میتوان گفت توفیق نسبی داشتهایم. یک زمانی وقتی ما بحث «تولید علم دینی» را در دانشگاهها مطرح میکردیم، با واکنشهای جدی و بعضاً تندی مواجه میشدیم. اما امروز، مسأله علومانسانی اسلامی به عنوان یک موضوع قابل بحث حتی برای سکولارها و کسانی که منکر علوم انسانی اسلامی هستند هم معنادار و به یک ظرفیت فکری و معرفتی در دانشگاهها بدل شده است؛ به گونهای که بر سر چیستی و چگونگی آن، گفتوگوهای علمی جدی درمیگیرد.
بنابراین میتوان از گفتمان علوم انسانی اسلامی بهعنوان گفتمان غالب در دانشگاهها دفاع کرد؟
متأسفانه خیر، همانطور که پیشتر عنوان شد در تولید علوم انسانی توفیقمان نسبی بوده است. واقعیت این است که گفتمان غالب در دانشگاههای ما هنوز همان گفتمان علوم انسانی غربی یا به تعبیری «علوم انسانی نقلی غربی» است.
جالب این است که طرفداران علوم انسانی غربی تا از علوم انسانی اسلامی، سخن به میان میآید، سریع بر آن برچسب «نقلی» زده و معتقدند که این رویکرد به علومانسانی تنها به قرآن و روایات نظر دارد و عملاً در آن عقل و تجربه تعطیل میشود. غافل از اینکه، اولاً در علوم انسانی اسلامی تنها بر روایات و آیات بسنده نمیشود و درثانی نکتهای که اغلب از نظر دور میماند این است که «نقل» ما عین «عقل» ما است و در واقع علوم نقلی ما عین عقلانیت است و تهی از عقل نیست که البته تبیین عقلی بودن علومانسانی اسلامی محل بحث ما در این گفتوگو نیست و از آن گذر میکنم.
میخواهم بگویم اتفاقاً علومانسانی فعلی و موجود ما کاملاً نقلی است و صرفاً برگرفته از آرای افرادی همچون گیدنز، پارسونز، هابرماس و… است. درعلوم انسانی فعلی ما کار پژوهشی و نظریهپردازی رخ نداده است. البته این بدان معنا نیست که نباید از علوم انسانی غربی بهره گرفت و یکسره آن را تعطیل کرد، حتماً باید نظریههای غربی را دانست. اما روزآمدی نظریههای غربی مهم است. متأسفانه، روانشناسی ما مربوط به ۵۰ سال و جامعهشناسی ما مربوط به ۳۰ سال پیش است و حتی تقلید ما، تقلید کارآمدی هم نیست و استفاده از آرای متفکران غربی هم به این شیوه، ما را به جایی نخواهد رساند.
خوشبختانه، امروز که در خصوص علوم انسانی اسلامی، مقبولیت جمعی نزد طرفداران علوم انسانی اسلامی پیدا شده و نظریهپردازی در حوزههایی همچون جامعهشناسی، نظریه اسلامی رشد، نظریههای اسلامی شخصیت، نسبت حکمت و هنر، حکمت و معماری و…. صورت گرفته، میتوان گفت که در تولید علومانسانی اسلامی، توفیقاتی حاصل شده است.
متأسفانه خیر، همانطور که پیشتر عنوان شد در تولید علوم انسانی توفیقمان نسبی بوده است. واقعیت این است که گفتمان غالب در دانشگاههای ما هنوز همان گفتمان علوم انسانی غربی یا به تعبیری «علوم انسانی نقلی غربی» است.
جالب این است که طرفداران علوم انسانی غربی تا از علوم انسانی اسلامی، سخن به میان میآید، سریع بر آن برچسب «نقلی» زده و معتقدند که این رویکرد به علومانسانی تنها به قرآن و روایات نظر دارد و عملاً در آن عقل و تجربه تعطیل میشود. غافل از اینکه، اولاً در علوم انسانی اسلامی تنها بر روایات و آیات بسنده نمیشود و درثانی نکتهای که اغلب از نظر دور میماند این است که «نقل» ما عین «عقل» ما است و در واقع علوم نقلی ما عین عقلانیت است و تهی از عقل نیست که البته تبیین عقلی بودن علومانسانی اسلامی محل بحث ما در این گفتوگو نیست و از آن گذر میکنم.
میخواهم بگویم اتفاقاً علومانسانی فعلی و موجود ما کاملاً نقلی است و صرفاً برگرفته از آرای افرادی همچون گیدنز، پارسونز، هابرماس و… است. درعلوم انسانی فعلی ما کار پژوهشی و نظریهپردازی رخ نداده است. البته این بدان معنا نیست که نباید از علوم انسانی غربی بهره گرفت و یکسره آن را تعطیل کرد، حتماً باید نظریههای غربی را دانست. اما روزآمدی نظریههای غربی مهم است. متأسفانه، روانشناسی ما مربوط به ۵۰ سال و جامعهشناسی ما مربوط به ۳۰ سال پیش است و حتی تقلید ما، تقلید کارآمدی هم نیست و استفاده از آرای متفکران غربی هم به این شیوه، ما را به جایی نخواهد رساند.
خوشبختانه، امروز که در خصوص علوم انسانی اسلامی، مقبولیت جمعی نزد طرفداران علوم انسانی اسلامی پیدا شده و نظریهپردازی در حوزههایی همچون جامعهشناسی، نظریه اسلامی رشد، نظریههای اسلامی شخصیت، نسبت حکمت و هنر، حکمت و معماری و…. صورت گرفته، میتوان گفت که در تولید علومانسانی اسلامی، توفیقاتی حاصل شده است.
شما همواره در بحثها و گفتوگوهایتان پیرامون تولید علوم انسانی اسلامی به مبتلا به بودن و کارآمد بودن علومانسانی در حل مسائل جامعه تأکید داشتهاید. علوم انسانی امروز ما چقدر از کارآمدی لازم برخوردار است؟ و میتواند برای مسائل امروز جامعه ما راهحل دهد؟
متأسفانه، علوم انسانی ما اعم از آنچه که از آن تحت عنوان «علوم انسانی نقلی غربی» سخن به میان آمد و حتی «علوم انسانی اسلامی» ما آنچنان که باید از کارآمدی لازم برخوردار نیستند.
متأسفانه، علوم انسانی ما اعم از آنچه که از آن تحت عنوان «علوم انسانی نقلی غربی» سخن به میان آمد و حتی «علوم انسانی اسلامی» ما آنچنان که باید از کارآمدی لازم برخوردار نیستند.
چرا؟ به اعتقاد شما گره کار کجاست؟
علت ناکارآمدی علوم انسانی در جامعه ما این است که در «علوم انسانی غربی» ما با نظرگاه متفکران و نظریههای غربی به سراغ حل مسائل جامعه خودمان میرویم. مثلاً اگر میخواهیم مسأله خودکشی را در جامعهمان بررسی و راهحلی برای آن بیابیم، به سراغ نظریه دورکهایم در مورد خودکشی میرویم. در واقع، عینک نظری دورکهایم را برچشمانمان میگذاریم و نظریهای را مبنا قرار میدهیم که او برای واقعیتهای خارجی جامعهاش تبیین کرده و واضح است که برای کشف علت خودکشی در ایران ناکارآمد خواهد بود. به همین دلیل است که علوم انسانی کنونی ما از حل مسائل ایران ناتوان است.
از طرفی، نظریههای علوم انسانی اسلامی ما هم کارآمد نیست و چندان در مسائل عینی جامعه بکار گرفته نمیشوند؛ چون بین نظریههای علوم انسانی اسلامی و حل مسائل ما یک حد وسطی به نام «فناوری نرم اجتماعی» وجود ندارد. ما تنها با داشتن نظریه اسلامی فرهنگ، نمیتوانیم مسائل فرهنگی جامعه را حل کنیم، مگر اینکه قبل از آن یک «الگوی حکمرانی فرهنگی» داشته باشیم.
دقیقاً مثل این میماند که ما بگوییم جدول مندلیف را در شیمی داریم و در آن مشخص شده کدام عنصر با کدام عنصر میل ترکیبی دارد و بعد بخواهیم مبتنی بر این نظریه، یک کارخانه پتروشیمی راه بیندازیم! غافل از اینکه، پیش از راهاندازی پتروشیمی نخست باید علم شیمی را به مهندسی شیمی و به تعبیری به یک فناوری نرم تبدیل کنیم، تا آن کارخانه شکل گیرد. متأسفانه، ما این حلقه میانی و حد وسط را در «تبدیل نظریه» به «حل مسأله» در علوم انسانی اسلامی نداریم. بنابراین، در تحول علومانسانی اسلامی و تحقق کارآمدی آن پیش از هر کاری باید به فناوریهای نرم اجتماعی توجه کنیم.
بخشی از این موانع «معرفتی» است؛ وقتی ما از حکمرانی فرهنگی، اجتماعی، معیشت، سلامت و… آگاهی و شناختی نداریم مشخص است که با نظریهها نمیتوانیم مسائل را حل کنیم یا همین روحیه تقلید باعث میشود تا ما نتوانیم از علومانسانی نقلی غربی دست برداریم. مضاف بر اینکه این روحیه تقلیدی از فضای غرب را هم به شکل ناقصی پیش میبریم. این «روحیه نقلی» باید به یک «روحیه عقلی» تغییر ماهیت دهد و یک جسارت نظریهپردازی در ما شکل گیرد.
از دیگر موانع معرفتی، کمتر بهرهگرفتن از ظرفیت آیات و روایات و ظرفیت عقل حکمی در تولید علوم انسانی اسلامی است. «حکمت» یعنی علم نافع مبتنی بر خرد ناب، و خرد ناب یعنی عقل نظری، عقل عملی، عقل معاش، عقل معاد و ما متأسفانه کمتر مواجههای حکمی با مسائل داریم.
مانع دیگر، ساختار دانشگاههاست. متأسفانه، دانشگاههای ما هنوز علم محور است. به عنوان مثال دانشکده اقتصاد، دانشکده علومتربیتی، دانشکده روانشناسی و علومتربیتی، دانشگاه علومسیاسی و حقوق و… داریم در حالی که اگر دانشکدهها موضوعمحور باشند، کارکرد بیشتری خواهند داشت. مثلاً دانشکده خانواده با بهرهمندی از زیرمجموعههایی همچون فلسفه خانواده، روانشناسی خانواده، جامعهشناسی خانواده و… میتواند همافزایی بیشتری برای حل مسائل خانواده داشته باشد. در این صورت، نگاه و مواجهه ما با مسأله «خانواده» منظومهای خواهد بود. «منظومهای نگریستن» یکی از ضرورتها در کاربردی کردن علومانسانی است.
علت ناکارآمدی علوم انسانی در جامعه ما این است که در «علوم انسانی غربی» ما با نظرگاه متفکران و نظریههای غربی به سراغ حل مسائل جامعه خودمان میرویم. مثلاً اگر میخواهیم مسأله خودکشی را در جامعهمان بررسی و راهحلی برای آن بیابیم، به سراغ نظریه دورکهایم در مورد خودکشی میرویم. در واقع، عینک نظری دورکهایم را برچشمانمان میگذاریم و نظریهای را مبنا قرار میدهیم که او برای واقعیتهای خارجی جامعهاش تبیین کرده و واضح است که برای کشف علت خودکشی در ایران ناکارآمد خواهد بود. به همین دلیل است که علوم انسانی کنونی ما از حل مسائل ایران ناتوان است.
از طرفی، نظریههای علوم انسانی اسلامی ما هم کارآمد نیست و چندان در مسائل عینی جامعه بکار گرفته نمیشوند؛ چون بین نظریههای علوم انسانی اسلامی و حل مسائل ما یک حد وسطی به نام «فناوری نرم اجتماعی» وجود ندارد. ما تنها با داشتن نظریه اسلامی فرهنگ، نمیتوانیم مسائل فرهنگی جامعه را حل کنیم، مگر اینکه قبل از آن یک «الگوی حکمرانی فرهنگی» داشته باشیم.
دقیقاً مثل این میماند که ما بگوییم جدول مندلیف را در شیمی داریم و در آن مشخص شده کدام عنصر با کدام عنصر میل ترکیبی دارد و بعد بخواهیم مبتنی بر این نظریه، یک کارخانه پتروشیمی راه بیندازیم! غافل از اینکه، پیش از راهاندازی پتروشیمی نخست باید علم شیمی را به مهندسی شیمی و به تعبیری به یک فناوری نرم تبدیل کنیم، تا آن کارخانه شکل گیرد. متأسفانه، ما این حلقه میانی و حد وسط را در «تبدیل نظریه» به «حل مسأله» در علوم انسانی اسلامی نداریم. بنابراین، در تحول علومانسانی اسلامی و تحقق کارآمدی آن پیش از هر کاری باید به فناوریهای نرم اجتماعی توجه کنیم.
بخشی از این موانع «معرفتی» است؛ وقتی ما از حکمرانی فرهنگی، اجتماعی، معیشت، سلامت و… آگاهی و شناختی نداریم مشخص است که با نظریهها نمیتوانیم مسائل را حل کنیم یا همین روحیه تقلید باعث میشود تا ما نتوانیم از علومانسانی نقلی غربی دست برداریم. مضاف بر اینکه این روحیه تقلیدی از فضای غرب را هم به شکل ناقصی پیش میبریم. این «روحیه نقلی» باید به یک «روحیه عقلی» تغییر ماهیت دهد و یک جسارت نظریهپردازی در ما شکل گیرد.
از دیگر موانع معرفتی، کمتر بهرهگرفتن از ظرفیت آیات و روایات و ظرفیت عقل حکمی در تولید علوم انسانی اسلامی است. «حکمت» یعنی علم نافع مبتنی بر خرد ناب، و خرد ناب یعنی عقل نظری، عقل عملی، عقل معاش، عقل معاد و ما متأسفانه کمتر مواجههای حکمی با مسائل داریم.
مانع دیگر، ساختار دانشگاههاست. متأسفانه، دانشگاههای ما هنوز علم محور است. به عنوان مثال دانشکده اقتصاد، دانشکده علومتربیتی، دانشکده روانشناسی و علومتربیتی، دانشگاه علومسیاسی و حقوق و… داریم در حالی که اگر دانشکدهها موضوعمحور باشند، کارکرد بیشتری خواهند داشت. مثلاً دانشکده خانواده با بهرهمندی از زیرمجموعههایی همچون فلسفه خانواده، روانشناسی خانواده، جامعهشناسی خانواده و… میتواند همافزایی بیشتری برای حل مسائل خانواده داشته باشد. در این صورت، نگاه و مواجهه ما با مسأله «خانواده» منظومهای خواهد بود. «منظومهای نگریستن» یکی از ضرورتها در کاربردی کردن علومانسانی است.
انتهای پیام/
نظرات