به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی به نقل از ایکنا؛ کاربردیسازی علوم انسانی اسلامی یکی از موضعات مهم مجامع علمی و دینی کشور ما در یکی دو دهه اخیر است؛ اینکه این کاربردیسازی باید با چه رویکردی انجام شود تا ضمن تامین بعد اسلامی گره مشکلات جامعه را باز کند.
آیتالله عباس کعبی؛ عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در گفتاری به این موضوع پرداخته است که در ادامه میخوانید؛
موضوع سخن کاربردیسازی علوم انسانی است لذا ابتدا باید مفهوم واژه کاربردیسازی مشخص شود که به معنای پر کردن فاصله میان علوم پایه و امور کاربردی از راه تبدیل دانش به کاربرد است؛ مثالی که میتوان در این زمینه گفت تبدیل یافتههای آزمایشگاهی به کاربردهای بالینی است به این معنا که فرایند علمی از آزمایشگاه شروع شده و به بالین بیمار میرسد و در قالب درمان و دارو و دستگاه خاص به او ارائه میشود.
کاربردیسازی علم دو رویکرد دارد؛ اول رویکرد پژوهشمحور که به فرایندسازی میپردازد و رویکرد دوم، روشمحور است و در اینجا سؤال اصلی این است که چگونه به حل مسئله بپردازیم که در واقع همان کارکردگرایی است. به نظر بنده کارکردگرایی با دو نگاه محقق میشود؛ نگاه اول حقمحور و نگاه دوم، پدیدهمحور است. در نگاه حقمحور ابتدا باید حق را شناخت و مبنای آن را دانست و برپایه مبانی حق، اصول و روش شناخت حق سپس قواعد رسیدن به حق را دانست تا نوبت به حل مسئله و کاربردیسازی آن برسد. این رویکرد حقمحور رویکرد مبتنی بر توحید و معاد است. رویکردی که از هستیشناسی و معرفتشناسی و انسانشناسی مدد میگیرد و بر پایه آنها زندگی را بر مبنای حق سامان میدهد و جهان را از فساد به اصلاح و از خرابی به آبادانی و از عقبماندگی به پیشرفت و در یک کلمه از ظلمات به سوی نور هدایت میکند.
علامه طباطبایی در تعریف دین فرموده است: نحو سلوک لاصلاح الدنیا و اکمال الاخره؛ زندگی مؤمنانه جهت اصلاح دنیا و تحقق کمال اخروی است لذا حق هم منشا الهی و هم مسیر الهی دارد و در نهایت هم به حق منتهی خواهد شد؛ خداوند فرموده است: الحق من ربک. بر مدار حق، دین نازل شده است: و بالحق انزلناه و بالحق نزل. در آخرت هم حق، ملاک سنجش انسانیت انسان است. پس آغاز و پایان و مدار زندگی و حل مسئله همگی حقیقت هستند و حقیقتشناسی، پایه و مبنای کارکردسازی علوم انسانی است.
رویکرد دوم رویکرد حقمداری نیست بلکه رویکرد پدیدارشناسی است که در فلسفه غرب و بر مدار علوم انسانی ایجاد شد؛ مثلا با پدیدهای به نام جمعیت، آسیبهای اجتماعی، مشارکت سیاسی یا عدم مشارکت و جرم و جنایت روبرو میشویم؛ پدیدارشناسان میگویند با زبان آمار، نیازسنجی و رسیدن از یک پدیده به نقطه مطلوب، لذا مجموعه اطلاعاتی گردآوری کرده و تلاش میکنند تا آن مشکل را حل کنند. مثلا در دهه ۶۰ گذشته با رشد جمعیت ایران روبرو شدند و گفتند جمعیت ایران در سال ۱۴۰۰ به بیش از ۸۰ میلیون خواهد رسید که اینها امکانات و ازدواج و اشتغال لازم دارند لذا از الان باید جمعیت کنترل شود و برای هر وزارتخانه و صدا و سیما و حوزه برنامه دادند مثلا حوزه فقه کنترل جمعیت را ایجاد کند.
جمعیت در رویکرد توحیدی نعمت است
اما اگر با همین پدیده جمعیت در دهه ۶۰ با نگاه حقمدارانه و توحیدی روبرو میشدیم، نقطه شروع این رویکرد برخلاف رویکرد پدیدارشناسی مادی، الهی و توحیدی است بنابراین اولین پرسش این است که خداوند چه فرموده است؟ خدا فرموده است: وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ؛ خداوند به انسان هر چه بخواهد در مسیر رشد و شکوفایی مادی و معنوی به او داده است ولی ظلم به خود، دیگران و ظلم به خدا و عدم بهرهوری از امکانات و نداشتن شکر سبب میشود تا انسان رویکرد توحیدی خود را از دست بدهد؛ رویکرد توحیدی به جمعیت به مثابه یک نعمت نگاه میکند. با دو الگوی عدالت و بهرهوری، هر قدر هم جمعیت زیاد شود باز مسائل آن قابل حل است و نباید ضعف خود در نوآوری و پیشرفت باعث شود تا صورت مسئله را پاک کنیم بلکه با نگاه الهی، فرزندآوری مطلوب است زیرا احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد واقعی است لذا اصل مسئله برای ما حل است که جمعیت نعمت الهی است.
ما باید جمعیت را یک نعمت بدانیم و با استفاده از خود این جمعیت جوان به مثابه پیشران تحول اقدام به نوآوری و خلاقیت داشته باشیم و مسائل جمعیت را حل کنیم. کارکردگرایی در علوم انسانی دو مدل دارد؛ یکی پدیدارشناسانه که محصول آن سکولاریسم است و دیگر کارکردگرایی الهی که محصول آن حیات طیبه و زندگی پاک است؛ نقطه شروع پدیدارشناسی، تفکر مادی و نقطه شروع کارکردگرایی الهی، نگاه توحیدی است. پدیدارشناسان نگاهی را که به علوم تجربی دارد به علوم انسانی هم دارند ولی کارکردگرایی توحیدی، میگوید ما از تجربه استفاده میکنیم ولی باید به شریعت عرضه شود.
علوم انسانی معاصر، تجربه را صددرصد یقینی میداند در حالی که حدسیات خودشان را علم میدانند و راهکارهایی که ارائه میدهند نهایتا محصول عقل بشری است و عقل منهای وحی در قلمروهای گوناگون زندگی انسان کفاف نمیدهد. عقل منهای وحی، تخمین و احتمال و براساس تراوشات فکر محدود انسان و خواستههای نامحدود انسان است که مبتنی بر هوا و هوس است. إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ؛ کارکردگرایی پدیدارشناسانه مبتنی بر گمان و هوای نفس است؛ گمان را جای یقین و هوای نفس را جای نیازهای واقعی انسان مینشانند و این دو نمیتوانند جای خدا را بگیرند و مشکلات بشر را حل کنند. راه حل حقمداری و بازگشت به تعالیم الهی است.
تکیه بر گمان و هوای نفس واقعبینی نیست
اینها نام ظن و گمان و هوای نفس را پوزیتیویسم یا واقعگرایی گذاشتهاند در حالی که واقعگرایی آنان هم ظنی و خیالی است. بنابراین اینکه ما با چه نگاهی قصد داریم به علوم انسانی برش کارکردگرایی بدهیم امر مهمی است. کارکردگرایی سکولار کار انسان را به جایی میرساند که ممکن است کسی اهل تهجد و تلاوت قرآن و نماز شب باشد و به آخرت هم اعتقاد داشته باشد ولی از لحاظ ذهن و فکر و عواطف و احساسات با نگاه پدیدارشناسانه به کارکردهایی میرسد که ساحت دین و دنیا را از هم جدا میکند و نتیجه آن جدایی دین از سیاست و دین از دولت است لذا ما با پدیده انسانهای متدین و دولتهای سکولار و آشتی بین این دو مواجه میشویم.
تاریخ سکولاریسم با دینداری شروع شده است و متفکران سکولار، دیندار بودند ولی گفتند امروز که پیامبران بین ما زندگی نمیکنند و چون ما هستیم و عقل و تجربه، آزادی و روابط اجتماعی خود، خودمان باید زندگیمان را منهای دین بسازیم و دینداری فردی هم به جای خودش. فرایند سکولاریسم منجر به الحاد مادی شد. ما دو نوع الحاد داریم؛ یکی نظری و دیگری عملی؛ مارکسیستها رسما گفتند که خدا نیست ولی الحاد سکولاریسم، عملی است یعنی منکر وجود دین و پیامبران و حیات اخروی نیستند ولی دنیا را هم بر مبنای پدیدارشناسی مدیریت میکنند که باعث شتاب فرایند عرفیسازی دین خواهد شد لذا ابتدا باید تعریف درستی از علوم انسانی کاربردی یا کاربردیسازی علوم انسانی داشته باشیم.
گاهی ما از بالا به پایین به حل مسائلی چون طلاق و اعتیاد و … میاندیشیم که همان نگاه الهی است ولی گاهی از پایین و از منظر علوم انسانی بشری به بالا پیگیری میکنیم که یقینا منجر به همان سکولاریسم و عرفیسازی خواهد شد و جامعه را به منجلاب میبرد. در کارکردسازی حقمحورانه بعد از شناخت نظام اسلام به اجزا و مؤلفههای این نظام در بخشهای گوناگون مانند احکام فقهی حقوقی و اعتقادات و عبادیات و .. نگاه میکنیم و بعد سراغ پیادهسازی آنان میرویم و این نگاه مطلوب اسلامی است: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ» همه ما در تداوم راه انبیاء و رهبران الهی موظف به پیادهکردن دین در ساحات مختلف زندگی هستیم و همه اعم از دولت و ملت در اینجا وظیفه دارند.
این پیادهسازی را ما کاربردیسازی میدانیم و اتفاقا دشمنان از این مسئله وحشت دارند زیرا منجر به تمدن اسلامی خواهد شد و اینها نمیخواهند این مسئله شکل بگیرد لذا فرمود: ما تدعوهم الیه.
الزامات کاربردیسازی علوم انسانی
مسئله مهم دیگر در کاربردیسازی علوم انسانی الزامات آن است؛ اول تکلیفمحوری یعنی در هر علمی باید مجموعه تکالیف را بیرون بیاوریم و از رساله عملیه فردی به رساله عملیه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، خانوادگی و بهداشتی و خدمات شهری، قضایی، امنیتی، دفاعی و نظامی، انتظامی و … برسیم و فقه باید در تمامی این ساحات بر مبنای دستورات الهی حکم صادر کند.
دومین کار به میدانآوردن همه مردم است؛ همه ملت با خطابات قانونی الهی با تعابیری چون «یا ایها الناس» و «یا ایها الذین آمنوا» مکلف هستند؛ بنابراین وقتی بحث پیادهسازی مطرح میشود خداوند دولت را تنها مسئول نمیداند؛ فرموده است: الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا…؛ یعنی وقتی شلاقی به مجرم زده شد شلاق همه مؤمنین است و در حقیقت یک نوع همبستگی اجتماعی بین مؤمنان وجود دارد؛ به این دولت مردمی گفته میشود ولی معتقدم باید در کنار آن از تعبیر دین مردم هم استفاده شود. در نگاه دین، دولت و ملت یکی هستند: انی لا اضیع عمل عامل منکم. بعضکم من بعض… شما همه یکپارچه و مخاطب دین هستید. پس الزام دوم توجه به نقش مردم در اجرای دین است. درباره نقش مردم هم مراد بنده ابتکار و نوآوری، ایدهپردازی مردمی بر پایه دین، اشتراک مردم در عملیات اجرای دین مانند امر به معروف و نهی از منکر، عفاف و حجاب و …با حضور متدینین و نهادهای مردمی است.
سومین عامل، آموزش است؛ تبدیل علوم انسانی اسلامی به مرحله کاربردیسازی نیازمند آموزش مهارتی است. چهارم علوم انسانی اسلامی برای کاربردسازی باید در کسب و کارهای نوآورانه مؤثر باشند. پنجم شبکهسازی و مؤسسهسازی برای ایفای نقش مردم داشته باشیم.
الزام دیگر برای کاربردیسازی علوم انسانی، تولیدات علوم انسانی اسلامی در بعد مبانی، منابع، ادله، روش، قواعد، اصول و نظریات مانند نظریه خانواده، جمعیت و … است و این حلقه باید به فرآوری تولید علوم انسانی اسلامی و پالایش آن برسد یعنی همانطور که نفت خام با فرآوری به بنزین تبدیل میشود باید نظریات هم اینطور شوند و علوم انسانی فرآوری شده باید متناسب با مخاطب، توزیع شوند. مخاطبان هم تمامی اقشار مردم و مؤسسات و جامعه حقوقی و مشاوران و کارآفرینان و کارگران و کارمندان و … هستند و حلقه بعد از توزیع هم پیادهسازی در اجزا و اشکال و مؤلفههای گوناگون است.
الزام دیگر، ولایتمداری است؛ ممکن است تعجب کنید که چه ارتباطی بین ولایتمداری و کارکردگرایی وجود دارد؛ علوم انسانی غربی در بستر دولت سکولار رشد پیدا کرد و علوم انسانی اسلامی هم اگر بخواهد ثمره دهد متولی پیادهسازی آن ولی فقیه به عنوان رئیس دولت اسلامی است لذا باید به اهداف، وظایف، خطمشیگذاری و سیاستهای کلی ولی فقیه توجه و به یک برنامه عملیاتی تبدیل شود.
انتهای پیام
نظرات