به گزارش خبرنگار پایگاه خبری – تحلیلی مفتاح علوم انسانی اسلامی، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیتالله مصباح یزدی؛ آن چه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (رحمه الله علیه) در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۰/۰۲/۰۷ ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
واپسین احتجاج
راحتطلبی امت عامل غربت حق
در جلسه گذشته گفتیم که: حضرت زهرا سلاماللهعلیها رو به انصار میکنند و ابتدا کارهای خوب آنها و سابقه درخشانی که در اسلام داشتند را یادآور میشوند و میفرمایند: «شما بودید که اسلام را یاری کردید، با دشمنان اسلام جنگیدید و آوارگان را پناه دادید.» بعد از آن با زبان ملامت میفرمایند: شما با داشتن چنین سوابق درخشانی چه شد که اکنون دست از یاری ما کشیدید و ما را رها کردید؟ چه شد که عهد و پیمانی که بسته بودید فراموش کردید؟ حضرت زهرا سلاماللهعلیها پس از این فرازها میفرمایند: ألا وقد أرى أن قد أخلدتم إلى الخفض؛ میبینم که شما به تنآسایی رو آوردهاید. وأبعدتم من هو أحق بالبسط والقبض؛ و آن کسی که سزاوار اصلاح امور بود یعنی امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه را دور کردید. وخلوتم بالدعه؛ و راحتطلبی را پیشه خود ساختهاید. ونجوتم من الضیق بالسعه؛ و برای رهایی از تنگناها و خستگیها به بیخیالی و راحتطلبی پناه بردهاید. فمججتم ما وعیتم؛ پس آنچه را فروبرده بودید برگرداندید. گویا چیزی را که خورده بودید استفراغ کردید. ودسعتم الذی تسوغتم؛ و آن شربت گوارایی را که آشامیده بودید برگرداندید. بعد آیه هشتم از سوره ابراهیم را اقتباس و استشهاد میکنند و میفرمایند: «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِید». حضرت در خلال کلماتشان هشدارهای کوبندهای میدهند و آیاتی که به کفار و مشرکین مربوط است را شاهد میآورند و با این کار میخواهند به این نکته اشاره کنند که سرانجام کار شما با این رفتاری که در پیش گرفتهاید به کفر و شرک میانجامد و بدانید که اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید خدا از شما بینیاز است و بر دامن کبریایش گردی ننشیند. گمان نکنید با این کارتان به خدا و اولیای او ضرر میزنید؛ بلکه ضرر آن به خودتان میرسد.
اتمام حجت حضرت با مردم
تا اینجا حضرت زهرا سلاماللهعلیها در واقع آن موعظهای را که مدّ نظر داشتند بیان کردند. حضرت در ادامه هدف خود از این موعظهها و تذکرات را بیان میکنند و میفرمایند: گمان نکنید من که این سخنان را گفتم شما را نمیشناسم و انتظار بیجایی از شما دارم؛ بلکه شما را خوب میشناسم و خوب میفهمم که دردتان چیست و میدانم که حرفهای من در شما تأثیری نخواهد بخشید؛ ولی از یک طرف میخواهم خشم خودم را اظهار کنم و از یک طرف حجت را بر شما تمام کنم.
ألا وقد قلت ما قلت على معرفه منی بالخذله التی خامرتکم؛ بدانید که آنچه را گفتم، گفتم؛ در حالیکه میدانم اکنون خذلان و بیاعتنایی به ما با وجود شما عجین شده است. والغدره التی استشعرتها قلوبکم؛ و اکنون دلهای شما قصد مکر و فریب ما را دارد. ولکنها فیضه النفس ونفثه الغیظ وخور القناه وبثه الصدر وتقدمه الحجه؛ اما آنچه گفتم سرریز غصههای دل و آهی است که از سینه دردناک من برمیخیرد و خروشی از روی خشم و نگرانی، و اتمام حجتی بر شماست که مبادا روزی بگویید: «ما نمیدانستیم!» یا بگویید: «فکر میکردیم با رضایت شما این کار صورت گرفته است!»
فدونکموها فاحتقبوها دبره الظهر نقبه الخف باقیه العار موسومه بغضب الله وشنار الأبد؛ این شتر خلافت و این شما، بگیرید و سوارش شوید! اما بدانید که پشت این شتر زخم و پاهایش مجروح است و نمیتواند شما را به منزل برساند و لکه ننگ این کار الیالابد برای شما باقی خواهد ماند. موصوله بنار اللَّهِ الْمُوقَدَه «الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهِ»۱؛ در حالیکه این رفتار، شما را به آتش برافروخته الهی وصل میکند؛ آتشی که از دلها سرمیزند. در اینجا باز به آیهای که در شأن کفار و مشرکین است اشاره کردند. فبعین الله ما تفعلون «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون»۲؛ اعمال شما در مقابل چشم خداست و ستمگران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست. و أنا ابنه نَذیر «لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدید»۳؛ من دختر آن کسی هستم که شما را از عذاب شدید الهی بیم میداد. فاعملوا «إِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُون»۴؛ پس شما کار خود را انجام دهید ما هم کار خودمان را انجام خواهیم داد و منتظر باشید ما هم منتظریم.
در اینجا کلام حضرت زهرا سلاماللهعلیها پایان میپذیرد. اما پاسخی به ایشان داده میشود و حضرت نیز جوابی میدهند که اگر توفیقی بود شاید جلسه بعد به آن بخش نیز بپردازیم. اما از این فرمایشات اخیر حضرت زهرا سلاماللهعلیها چند نکته استفاده میشود که ما هم باید به این نکات توجه داشته باشیم.
سرانجامِ زاویه گرفتن از حق
نکته اول توجه به اقتباسات حضرت است به آیاتی که به کفر و شرک اشاره دارد. این هشداری به مسلمانان است که گمان نکنید وقتی کسی ایمان آورد، نماز خواند، جهاد کرد و زکات داد و … دیگر سعادتش تضمین شده است. هر کس هر قدر هم که در راه صحیح رفته باشد ممکن است پایان کارش خطرناک باشد و به کفر منتهی شود. آنچه ممکن است انسان را به کفر و شرک بکشاند زاویه گرفتن از راه خداست. چنین کسی در ابتدا به خاطر نزدیک بودن به راه راست متوجه بزرگی خطا و اشتباه خود نمیشود؛ اما هرچه پیش میرود مدام از مسیر حق دورتر میشود تا به جایی میرسد که دیگر راه را گم میکند و نمیتواند برگردد. این بزرگترین خطری است که انسانها حتی مؤمنین و خوبان را تهدید میکند. نباید گمان کنیم مثلا اگر سالها درس خواندیم، تبلیغ کردیم، به عبادت و جهاد پرداختیم و … اگر مرتکب گناهی هم شویم دیگر اهمیتی ندارد! باید مراقب بود؛ شاید همان گناه، زاویهای از مسیر حق باز کند به طوری که شخص خاطی با هر قدم از خدا دورتر شود تا جایی که از کفرستان سر درآورد و دیگر رفقای با ایمانش را در کنار خود نبینید و میلی به معاشرت با آنها نداشته باشد؛ بلکه میبینید رویاروی مؤمنین و اهل حق قرار گرفته است. این خطر هر انسانی را تهدید میکند مگر کسی که به خدا پناه برد و در اثر پناه آوردن به خدا و اولیای خدا با کمک آنها محفوظ بماند.
ایمان واقعی
نکته دیگری که باید به آن توجه داشت معانی و اصطلاحات مختلف کفر و شرک است. اینکه گفته میشود: کار انسان در اثر اصرار بر گناه به کفر کشیده میشود معنایش این نیست که صراحتاً خدا، پیغمبر و معاد را انکار کند؛ البته گاهی ممکن است به اینجا هم کشیده شود همانطور که در زمان خودمان هم دیدیم کسانی را که اهل عبادت بودند اما متأسفانه کارشان به آنجا کشید که همه چیز را مورد تشکیک قرار دادند؛ حتی تصریح کردند که هیچ دلیلی عقلی بر وجود خدا نداریم. ولی لازمه هر کفری این نیست که انسان به طور صریح، خدا، پیغمبر و دین را انکار کند؛ بلکه کفر دو معنای مهم دارد که باید همیشه به خاطر داشته باشیم. یک معنای فقهی کفر در مقابل اسلام است. هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند مسلمان است و جان و مالش محفوظ است. اسلام ظاهری فقهی با شهادتین ثابت میشود و لازمه آن این است که در ظاهر احکام اسلام برای شخص جاری میشود. مثلاً بدنش پاک است و میتوان با او ازدواج کرد و … . آن کفری که موجب نجس شدن میشود انکار شهادتین است یا آنچه منجر به انکار شهادتین میشود؛ یعنی انکار ضروریاتی که شخص انکار کننده میداند این انکار به انکار رسالت برمیگردد.
معنای دوم کفر در مقابل ایمان است. در این معنا، هم کفر و هم ایمان اموری قلبی هستند. نتیجه این ایمان، نجات در آخرت است. اگر مسلمان در دل باور داشت که آنچه پیغمبر از طرف خدا آورده حق است و به هیچ یک از احکام خدا شک نکرد، او مؤمن واقعی است. اما اگر در دل یکی از احکام خدا را قبول نداشته باشد مصداقی از این آیه شریف میشود که میفرماید: «یَقُولُون نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ؛۵ به بعضی مطالب ایمان داریم و برخی را قبول نداریم!» قرآن درباره اینان میفرماید: أُوْلَـئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا.۶ ایمان قلبی این است که انسان هر چه خدا فرموده است را از عمق دل قبول داشته باشد چه امر خدا را به طور تفصیل بداند و چه نداند. ممکن است انسان به طور تفصیلی امر خدا را نداند اما معتقد باشد که هرچه خدا گفته همان حق است. در این موارد است که خیلیها کم میآورند و نمیتوانند برخی احکام را قلباً بپذیرند. چنین کسانی باطناً کافرند؛ چراکه برخی از احکام خدا را قبول نکردهاند. ایمان واقعی پذیرفتن همه ما انزلالله است. در آنجا که حضرت میفرماید: إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِید، اولاً این طور نیست که در اینجا آیهای را بیمناسبت خوانده باشند؛ بلکه مقصود حضرت این است که من برای شما احساس خطر کفر میکنم. این کفر در مقابل ایمان است؛ یعنی با اصرار بر این عمل دیگر در آخرت اهل نجات نخواهید بود گرچه در ظاهر مسلمان محسوب میشوید و جان و مالتان محفوظ است، همانطور که در صدر اسلام با منافقان به همین گونه رفتار میشد. قرآن در بسیاری از آیات صریحاً میگوید که: منافقان ایمان ندارند و صرفاً مدعی ایمان هستند؛ «وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ؛ خدا شهادت میدهد که آنها دروغ میگویند.»۷ اما در هیچ جای تاریخ نیامده است که پیغمبر منافقین را بیرون کرده باشند؛ چراکه اسلام ظاهری غیر از کفر باطنی است.
در امور مستحبی اگر کسی بداند عملی مستحب است اما هیچگاه آن عمل را انجام ندهد، ضرری به ایمانش نمیخورد؛ اما اگر گفت: «من این عمل مستحبی را قبول ندارم!» این کفر باطنی است. حال که انکار یک حکم مستحبی موجب کفر میشود، آیا انکار امری که پیغمبر در حضور همه مسلمانان برای آن بیعت گرفته است موجب کفر نمیشود؟! مقصود حضرت زهرا سلاماللهعلیها چنین کفری است.
فاطمهسلاماللهعلیها معیار رضا و غضب الهی
نکته دیگر توجه به مطلبی است که حضرت زهرا سلاماللهعلیها در پایان خطبه بیان میکنند. حضرت میفرمایند: «با اینکه میدانم سخنان من در شما اثر نمیکند ولی به خاطر جوش و خروش خشم و غصههای دلم آنها را بیان کردم.» چرا حضرت این چنین سخن میگویند؟ برخی گمان میکنند مقصود حضرت این است که: «من در اثر غصههای فراوان بیاختیار شدم و برای سبک شدن دلم این سخنان را گفتم.» ولی ما حضرت زهرا سلاماللهعلیها را خیلی از این قویتر میدانیم که تحت تأثیر احساسات و غم و غصهاش واقع شود و اختیار از دستش خارج شود. این سخنان به خاطر این است که همه مسلمانان بارها از پیغمبر خدا شنیده بودند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَغْضَبُ بِغَضَبِ فَاطِمَهَ وَ یَرْضَى لِرِضَاهَا؛۸ غضب فاطمه موجب غضب خدا و رضای فاطمه موجب رضای خداست.» حضرت اینجا صریحاً میخواهند بگویند که: «من نسبت به شما غضبناکم و این نشاندهنده آن است که خدا بر شما غضبناک است؛ از اینرو به دنبال این سخن میفرمایند: «این رفتار، شما را به آتش جهنم میکشاند.» زیرا کسی که مشمول غضب خدا باشد نجاتی از آتش جهنم نخواهد داشت. پس اظهار این سخنان نیز برای اتمام حجت است. این فرمایش آخرین تیر ترکش برای هدایت آن مردم بود. همه اینها به خاطر محبتی بود که حضرت به مردم داشت و دوست داشت آنها را نجات دهد و حتی اگر شده یک نفرشان را هدایت کند. لذا در پایان میفرمایند: وتقدمه للحجه؛ این سخنان برای این بود که حجتی را برای شما اقامه کنم و حجت برای شما تمام شود.
میزان حال فعلی افراد است
نکته دیگری که باز باید توجه داشته باشیم این است که با اینکه انصار اولین کسانی بودند که عهد خود با رسول الله را شکستند و برای تعیین جانشین پیامبر اقدام کردند اما وقتی حضرت آنها را مخاطب قرار میدهند میفرمایند: «شما کسانی هستید که اسلام را یاری کردید و با شمشیر شما دین حق پیروز شد.» بعد از این بیانات میفرمایند: «چه شد که اکنون عقبنشینی کردید و با اینکه اسلحه در دست دارید و میتوانید با اسلحه قیام کنید اجازه میدهید اسلام از مسیر خودش منحرف شود؟!» یعنی حضرت در عین حال که آنها را توبیخ میکنند و میفرمایند: «این کار شما به کفر و بدبختی دنیا و آخرت منتهی میشود» اما آن اوصاف نیکوی انصار و سوابق درخشانشان را انکار نمیکنند. یعنی نه این کار زشتتان موجب میشود که خوبیهای گذشتهتان را فراموش کنیم و نه آن سابقه درخشانتان عذری میشود برای کارهای غلطی که اکنون انجام میدهید. در هر زمانی هر کس کار خوبی انجام داد ممدوح و مورد ستایش است و هرگاه مرتکب کار غلطی شد مورد نکوهش قرار میگیرد. نه گذشتهها عذری برای کارهای بد آینده میشود و نه کارهای بد آینده موجب میشود که گذشتههای خوب افراد انکار شود. اگر در یک زمان کسی را ستایش کردند معنایش این نیست که الیالابد از اولیای خداست و هیچ عیب و نقصی ندارد. بلکه ماهم باید مادامی که کسی در مسیر صحیح است از او ستایش و قدردانی کنیم و اگر از مسیر صحیح منحرف شد و عاملی برای تضعیف ارزشهای اصیل اسلامی و انقلاب شد او را کنار بگذاریم. نباید تصور کنیم که گذشته افراد همیشه تضمینکننده آیندهشان است. همچنین اگر کسی در یک زمانی گنهکار بود اما بعد توبه کرد نباید او را ردّ کرد. در اینکه از کسی ستایش یا نکوهش شود یا کاری به آنها واگذار یا از کاری برکنار شود میزان حال فعلی اشخاص است.
وفقنا الله و ایّاکم انشاءالله
۱ . همزه، ۶ و۷.
۲ . شعراء، ۲۲۷.
۳ . سبأ، ۴۶.
۴ . هود، ۱۲۱و ۱۲۲.
۵ . نساء، ۱۵۰.
۶ . نساء، ۱۵۱.
۷ . توبه، ۱۰۷.
۸ . عیون اخبار الرضا علیهالسلام، ج۲ ص۲۶.
https://ihkn.ir/?p=39320
نظرات