به گزارش خبرنگار پایگاه خبری علوم انسانی مفتاح؛ نشست علمی «چیستی، ضرورت و اهداف فلسفه مضاف» در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۳۹۵ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد. فلسفههای مضاف، گرچه عمری کوتاه دارند، اما در سالهای اخیر توجه محافل علمی را به خود جلب کردهاند و این نشست فرصتی برای گفتوگو و هماندیشی میان صاحبنظران در باب نسبت این فلسفهها با علوم انسانی اسلامی بود.
گزارش صحبتهای آیتالله علیاکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در این نشست به شرح زیر است:
همه تعاریف ارائهشده برای فلسفه مضاف دچار کاستی و کژی است
در فصل اول کتاب «فلسفه مضاف» به تفصیل به نقد تعاریف فلاسفه و فضلا از فلسفه مضاف پرداختهایم: به نظر ما همه تعاریف ارائهشده برای فلسفه مضاف کاستیها و کژیهایی دارند؛ ازجمله:
ـ گاه، فلسفه، به معنای وسیعی به کار رفته، تا آنجا که دانش اخلاق، و دانش فقه و قانون نیز در عِداد آن قلمداد شده است؛
ـ گهگاه نیز فلسفههای مضاف به «علوم»، با فلسفههای مضاف به «امور» و نیز مسائل فرابخشی با مباحث بخشی خلط شده است؛
ـ بعضی عبارات ارائهشده محصَّل درخور اعتنایی در نمایاندن ماهیت فلسفههای مضاف ندارند؛
ـ در برخی دیگر از تعابیر هم اشارهای به دستگاهوارگی و دانشوارگی این حوزههای معرفتی نشده؛
ـ برخی دیگر از تعاریف، شامل علمهای مضاف نیز میشوند؛
ـ به رغم اینکه برخی فلاسفه و فضلا، فلسفه مضاف را تنها به مسائل آن تعریف کردهاند، همه مسائل آن را برنشمردهاند؛
ـ برخی دیگر، این دانشها را صورت بسطیافته رئوس ثمانیه قلمداد کردهاند؛
ـ برخی از بزرگان، فلسفههای مضاف به علمها را عهدهدار بیان علل اربعه تکون آنها انگاشته و بر حصر مسائل فلسفههای مضاف به همین مباحث اصرار ورزیدهاند؛
ـ کسانی فلسفههای مضاف را به ارائه قضایای حاوی تجویز و توصیه و صدور قضایای بایستی و نبایستی، روایی و ناروایی موظف کردهاند. کما اینکه بعضی نیز روش فلسفه محض را با فلسفههای مضاف متفاوت خواندهاند؛
ـ عدهای هم تعریف مبادیپژوهی یا رئوس ثمانیه را برای تعریف فلسفه مضاف به کار بردهاند.
تعریف فلسفه مضاف، چالشگاه و لغزشگاه پژوهندگان این حوزه معرفتی است
با توجه به آنچه معروض افتاد میتوان گفت: تعریف فلسفه مضاف را میتوان وسیعترین چالشگاه و لغزشگاه پژوهندگان این گروهدانش تلقی کرد؛ پیش از پرداختن به بررسی تعاریف و ارائه تعریف مختار، نظر شما مخاطبان فرهیخته این محفل معرفتی را به چند نکته مهم جلب میکنیم:
نکته نخست: چون ارزیابی تعاریف باید براساس معیارهای مشخصی صورت بندد، ابتدا به شروط و شاخصهای تعریف «درست» و «برتر» اشاره میکنیم، سپس به ارائه تعریف مختار میپردازیم.
شروط سهگانه تعریف درست و دقیق
ارائه تعریف درست و دقیق از هر علمی در گرو تحقق شروط سهگانه زیر است:
یک) جامعیت: انطباق تعریف بر همه مصادیق معرَّف.
دو) مانعیت: خالیبودن تعریف از زیادت حد بر محدود.
سه) جهتمندی: توجه به پسینی ـ تاریخی، یا پیشینی ـ منطقی بودن تعریف، و التزام به لوازم هرکدام از این دو رویکرد.
چنانکه میدانیم دو شرط نخست، از دیرباز در میان منطقدانان مطرح بوده، و شرط سوم را ما میافزاییم. بخش معتنابهی از نزاعها درباره تعاریف علوم ناشی از خلط بین رویکرد پیشینی و پسینی است.
ارائه تعریف برتر و برجسته از هر چیزی، علاوه بر رعایت شروط صحت و دقت، در گرو تحقق دستکم شاخصهای سهگانه دیگر به شرح زیر است:
ویژگیهای تعریف برتر
یک) فراگیری بافتاری ـ ساختاری: چندساحتی و جامعالعناصربودن عبارت تعریف، به خاطر اشتمال آن بر همه مؤلِّفههای رکنی و عناصر غیررکنی تشکیلدهنده معرَّف.
دو) گُزیدگی و معناتابی: ارائه حداکثر اطلاعات درباره معرَّف با استفاده از حداقل کلمات.
سه) گویایی و رسایی: برخورداری عبارت تعریف از حداکثر سلاست لفظی و وضوح مفهومی، و تهیبودن آن از واژگان مبهم، مغلق، غریب، مشترک، مجاز، و…
فقر شدید ادبیات علمی در مطالعات فلسفه مضاف
نکته دوم اینکه: به دلیل بیپیشینهبودن فلسفههای مضاف در جهان اسلام و ایران، ادبیات علمی کافیای در زمینه مسائل آنها صورت نبسته است. هم از اینروست که هنوز تعریف یا تعاریف مشهور و معتبری از این دانشها شکل نگرفته است؛ همچنین فیلسوفان و فضلای انگشتشماری که کمابیش وارد مباحث فلسفههای مضاف شدهاند نیز، تعریف دقیق و درخوری از این قسم معرفت ارائه نکردهاند و اندکشمار نظراتی که درباره ماهیت و مؤلّفههای فلسفههای مضاف مطرح کردهاند نیز بسی متفاوت و گاه متهافت است.
تعریف پیشنهادی و شرح مؤلّفهها و مزایای آن
«فلسفهی مضاف» به سه معنا به کار میرود یا میتواند به کار برود:
۱ـ احکام کلی واقعی نفسالامری علم/ علوم یا امر/ امور خاص (فارغ از آنکه ما بدانها دست یافته باشیم یا نه). این اطلاق، برآمد تلقی پیشینی از فلسفهی مضاف است.
۲ـ معارف انباشتهی فراهم آمده از مطالعهی عقلانی علم/ علوم یا امر/ امور خاص مضافٌالیه؛ اعم از آنکه این معارف در هیئت یک دانش، سامان بسته باشد یا نه، و نیز با صرف نظر از آنکه این معارف تماماً صائب بوده، منطبق با نفسالامر احکام مضافٌالیه باشد یا نباشد؛ این اطلاق، برآمد تلقی پسینی از فلسفهی مضاف است.
۳ـ دانش حکمی عهدهدار مطالعهی علم/ علوم یا امر/ امور خاص. در صورت تکوّن چنین دانشی، این اطلاق میتواند با دو رویکرد پسینی یا پیشینی صورت بندد، و در صورت عدم تکوّن، تنها میتوان آن را با رویکرد پیشینی به کار برد. تعریف پیشنهادی ما از فلسفهی مضاف در اینجا ـ هرچند با اندکی مسامحه ـ معطوف به تلقی سوم از کاربردهای سهگانهی بالاست.
صدرالمتألّهین (قدّه) در تعریف فلسفهی اولی فرموده است:
«… إِنّ الفلسفهَ الأولی باحثهٌ عن احوال الموجود بما هو موجود، و عن اقسامِه الأوّلیهِ، ای الّتی یمکن أن یعرض للموجود من غیر أن یصیرَ ریاضیّاً او طبیعیّاً» (الحکمه المتعالیه فی الأسفار الأربعه: ۱۳۸۳: ج۱، ص۳۴ـ۳۵)؛ در این عبارت، آخوند فلسفه را به موضوع، مسائل و هویت معرفتیاش تعریف میکند، اما در سرآغاز اسفار فلسفه را به کارکرد، بلکه نتیجه و نیز روش آن تعریف نموده است: «إعلم أنّ الفلسفهَ إستکمال النّفس الإنسانیه بمعرفه حقائق الموجودات علی ما هی علیها، والحکم بوجودها تحقیقاً بالبراهین لا أخذاً بالظنّ والتقلید، بقدر الوسع الإنسانی» و به دنبال آن اضافه کرده: «وإن شئتَ قلت: نظم العالم نظماً عقلیاً علی حسب الطّاقه البشریه، لیحصل التشبّه بالبارئ ـ جلّ ذکره.» سپس ملاصدرا در صدد برآمده که سرّ تقسیم حکمت به دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی را با دوگونگی نیازمندیهای دو ساحت وجودی انسان، یعنی «صورت معنویه أمریه» و «مادّه حسّیه خلقیه» او، پیوند بزند. (الحکمه المتعالیه فی الأسفار الأربعه ۱۳۸۳: ج۱، ص۲۳).
ما نیز ـ به جهت تحفّظ بر مسانخت فلسفههای مضاف با فلسفهی مطلق/ محض ـ با اقتباس از این قبس صدرایی، فلسفه مضاف را عبارت میدانیم از:
«معرفت دستگاهوارحاصل از مطالعه فرانگر ـ عقلانی یک علم یا چند علم هموند (مانند علوم انسانی)، یا یک «امرِ دستگاهوارانگاشته» یا مجموعهی امور هموند (مانند حقایق یا اعتباریات)، برای دستیابی به احکام کلی مضافٌالیه و مسائل ذاتی آن».
ظرایف و طرایف مؤلفهها و فقرات تعریف پیشنهادی
تعبیر پیشنهادی، از مؤلفهها و فقرات گوناگونی تشکیل شده است، و هر کدام از مؤلفهها و فقرات حاوی ظرایف و طرایف بسیاری است. در اینجا به اهم موارد قابل اصطیاد از هر یک از کلمات و فقرات این تعریف اشاره میکنیم:
«معرفت دستگاهوار»:
[۱] ترکیب «معرفت دستگاهوار»، به بخشی از «هویت معرفتی» این معارف اشاره میکند، و حاوی این نکته است که این دانشها از زمرهی علوم «عالی و نظری»اند، نه از جمله علوم «آلی و صناعی».
[۲] وصف «دستگاهوار»، به «سازوارگی» و سامانمندی این دسته از معارف بشری به مثابه «دانشهای مستقل» تاکید دارد.
«حاصل از مطالعه …»:
[۳] این ترکیب به پسینیبودن موقعیت فلسفههای مضاف نسبت به متعلّق خود ایهام دارد؛ زیرا هر کدام از شاخههای این گروهدانش از مطالعهی پسینی علم یا امر مضافٌالیه خویش صورت میبندد.
«مطالعه فرانگر ـ عقلانی»:
[۴] کلمه «فرانگر»، حاکی از شأن مشرفانه و «رویکرد داورانه»ی این دستگاههای معرفتی در مقام مطالعهی متعلّق خویش است.
[۵] واژهی «عقلانی» ضمن تصریح به «روش» این گروهْدانش، به منابع آنها نیز تلویح میدارد.
[۶] بدینسان ترکیب «فرانگر ـ عقلانی»، به حیث دیگر «هویت معرفتی» این معارف اشاره کرده، جایگاه آنها را در طبقهبندی علوم مشخص میکند. این گروهدانش، در زمرهی علوم عقلی و از سنخ نگاه «درجهی دوم»اند.
[۷] این فقره و مفاد برخی فقرات آتی، مانند آنچه که در ذیل بندهای ۱۲، ۱۳، ۱۴ و ۱۵ به آنها اشاره خواهد شد، میتوانند اشتراکات فلسفههای مضاف با فلسفهی مطلق را نیز نشان دهند.
«… یک علم یا چند علم هموند، یک امرِ دستگاهوارانگاشته یا چند امر هموند…»:
[۸] این عبارت، به مؤلفه رکنی مهم، یعنی «موضوع»/ «مضافٌالیه» فلسفههای مضاف تصریح دارد.
[۹] در این فقره همچنین به دو تقسیم از تقسیمات عمده فلسفه مضاف (به اعتبار نوع و گسترهی موضوع)، یعنی ۱ـ فلسفههای مضاف به «علوم» و فلسفههای مضاف به «امور»، ۲ـ فلسفههای مضاف به «تکدانش» یا «تکامر»، و نیز فلسفههای مضاف «تکساحتی»، «بیناساحاتی» و «فراساحاتی»، تصریح شده است.
[۱۰] این فقره و برخی دیگر از فقرات آتی مانند آنچه در ذیل بندهای ۱۶ و ۱۷و ۱۸ آوردهایم، میتوانند افتراقات فلسفههای مضاف با فلسفه مطلق را بازگویند. از جملهی عمده تفاوت فلسفههای مضاف با فلسفه مطلق در همین خاص محدودبودن موضوع آنها و پرگستره بودن موضوع فلسفهی محض است.
«… یک امرِ دستگاهوارانگاشته»:
[۱۱] با این وصف به این مهم تلویح شده است که امر متعلق فلسفه مضاف باید معرفت و مقولهای «دستگاهوار» و «کلان» باشد، تا استعداد مورد تحلیل فلسفی قرارگرفتن را داشته و از استطاعت تحمل احکام کلی برخوردار باشد. با این تعبیر ترکیبهای متشابه که از اضافهشدن واژه فلسفه به برخی امور ناسازواره یا خُرد پدید میآیند، از شمول تعریف فلسفه مضاف خارج میشوند.
بسیار دیده میشود: غافل از تفاوت کاربرد واژه فلسفه در ترکیب «فلسفههای مضاف» با ترکیبهای مشابه، که با اضافهکردن این کلمه به موضوعات جزئی، مانند «فلسفه مخالفت من» با فلان امر، یا «فلسفه روزه» ساخته میشود، این ترکیبهای جزئی در زمره فلسفههای مضاف پنداشته میشود. واژه فلسفه در این تعابیر به معانیای همچون «دلیل»، «راز» و «غایت» به کار رفته است.
«برای دستیابی به احکام کلی…»
[۱۲] در این فِقره، غایت و کارکردهای این دانشها مورد تصریح قرار گرفته است.
[۱۳] این فقره همچنین به هویت فلسفی این معارف، اشاره شده است؛ زیرا بیان «احکام کلی» تنها بر عهدهی علوم حِکمی است.
[۱۴] به مقتضای خصلت فلسفی، غایت و رسالت این دانشها، «تجویز» (صدور باید و نباید) و توصیه (صدور شاید و نشاید) نیست، بلکه کارکرد آن کشفِ ( به تعبیر دیگر: تحلیل و تعلیل) احکام کلی متعلق خویش است.
«احکام کلی مضافٌالیه و…»
[۱۵] تعبیر «احکام کلی»، میتواند شمول مسائل این گروهمعارف بر مباحث هستیشناختی، معرفتشناختی، ارزششناختی و… را تأمین نماید.
[۱۶] این ترکیب، بهروشنی به این نکته تأکید دارد که مباحث این دسته معارف حکمی از مبادی مستقیم متعلق خود صورت میبندد؛ مباحث فلسفی بالواسطه از شمار مسائل آن خارج است.
«احکام کلی مضافٌالیه و مسائل ذاتی آن»
[۱۷] این قطعه تعریف، بیان فراگیرترین تقسیم مسائل فلسفههای مضاف را نشانه رفته است. فلسفههای مضاف عموماً در دو افق به مطالعه متعلق خود میپردازند: یک) کلیت علم یا امر مورد مطالعه، با لحاظ هویت جمعی آن و به نحو لابشرط نسبت به یکان یکان مسائل. دو) «امهات مسائل» آنها.
بنابراین، مباحث آنها به دو سطح «فرابخشی» معطوف به کلّیت علم یا امر مورد مطالعه و «بخشی/ فرامسألهای» طبقهبندی میشوند.
[۱۸] این فِقره، همچنین به سیر کلی و ساختار صوری مباحث و مسائل این دانشها ـ که براساس دو بخش کلان فوق سامان میگیرند ـ تلویح دارد.
جمعبندی و نتیجهگیری
به دلیل طولانیشدن عرایض، فشردهی مطالب مطرحشده را دیگربار باز میگویم:
یک) نوپایی معارف حکمیای که از آنها به «فلسفههای مضاف» تعبیر میکنیم، سبب بروز پارهای چالشها و لغزشها در میان اصحاب این عرصه معرفتی گشته است؛ مبحث تعریف این گروهدانش را میتوان وسیعترین چالشگاه و لغزشگاه پژوهندگان مباحث مربوط به فلسفه مضاف تلقی کرد.
با توجه به وضوح شمول عبارت پیشنهادی ما بر انواع فلسفههای مضاف، این تعریف واجد «شرط جامعیت» است.
دو) بر اساس مفاد اصطیادی ذکرشده در ذیل بندهای شرح مؤلَّفههای تعریف پیشنهادی، علوم و عناصر مشتبه و مشابه با فلسفههای مضاف، از ذیل تعریف ما خارج شدند: ۱ـ با مفاد بند یک، مبادیپژوهی و رئوس ثمانیه، زیرا این مطالب صورت دستگاهوارندارند. ۲ـ با بند دو، علوم آلی و صناعی. ۳ـ با مفاد بندهای پنج و یازده تا پانزده، دانشهای جزئینگر. ۴ـ با مفاد بند چهار، علمهای مضاف. ۵ـ با مفاد القایی در بند ده، «ترکیبهای متشابه» و علوم تجربی. ۶. با مفاد بندهای هشت، نه، پانزده و شانزده، فلسفهی مطلق.
پس تعریف پیشنهادی است از «شرط مانعیت» نیز برخوردار.
این تعبیر، هرچند تعریفی «پسینی» است، به دلیل ارائه شاخصهای حداکثری در مورد مؤلِّفهها و عناصر تشکیلدهنده فلسفههای مضاف، به تعریف «پیشینی» نزدیک شده است.
تعریف ما، علاوه بر آنکه حاوی بیان مؤلِّفههای رکنی تکونبخش دانش است که عبارتند از «موضوع» (شرح شده در ذیل شماره ۸ و۹)، «غایت» (طرح شده در ذیل شمارههای۱۲)، «مسائل» (شرح شده در ذیل شمارههای ۱۵ و۱۶ )، «روش» (طرح شده در ذیل شمارههای ۴ و۵)، به مباحث مهمی همچون «طبقهبندی» فلسفههای مضاف و اقسام موضوعهای این گروهْدانش (شرحشده در ذیل شماره ۹)، «دستهبندی مسائل» آنها (طرحشده در ذیل شماره ۱۶ و ۱۷)، و «هندسه صوری» آنها (ذکرشده در ذیل شماره ۱۸) نیز اشاره دارد. پس تعریف پیشنهادی، تعریفی چندساحتی و جامعالعناصر است.
غایت مشترک انواع فلسفههای مضاف
با توجه به تفاوتهای موجود میان انواع فلسفههای مضاف، نمیتوان غایت و کارکرد همه شاخههای فلسفههای مضاف را به امر واحدی منحصر دانست؛ اما مجموعهی این معارف حکمی، علاوه بر غرض خاص و فوائد و عوائد مختلف بر حسب مورد، دارای غایت و کارکردهای عمومی و مشترکی نیز هستند.
چنان که از تعریف مشترک فلسفههای مضاف برمیآید که غایت مشترک آنها عبارت است از: «دستیابی به احکام کلی مضافٌالیه و مسائل اساسی آن». آثار و کارکردهای عمومی آنها نیز به لحاظ رویکرد پسینی و رویکرد پیشینی، میتواند به دو دسته تقسیم گردد؛ موارد زیر از فوائد و عوائد مشترک وعمومی این گروهدانش در این دو رویکرد مطالعاتی بهشمار میآید:
یک) رویکرد پسینی: مطالعهی فرانگر عقلانی علوم. در رویکرد پسینی، از سویی ناراستیها و عیوب ساختاری، کژیها و نواقص روشگانی، نقایص و نارساییهای تبیینی، کاستیها و لغزشهای محتوایی، استطرادات و زوائد، ناتوانیها و ناکارآمدیها، و هرگونه تنگناها و تُنُکیهای علم/ امر متعلق مطالعه را آشکار میسازد، از دیگرسو: کمالات و کاراییها، ظرائف و ظرفیتها، عمق و وسعت، و استحکام و استواری آن بروز مییابد. بدینسان، پژوهشگر با دستیابی به توان مواجهه خودآگاه، نقادانه و کنشگرانه، میتواند بهبازنگری و تصحیح، بازسازی و تجدید، بازپیرایی و تنقیح، بازآرایی و تنسیق، بلکه فراوری و تکمیل، و گاه نیز با چینش متفاوت و مجدد مباحث مضافٌالیه، به سامانبخشی و تأسیس دانشهایی جدید دست یابد. پرواضح است که چنین دستاوردهایی، لاجرم منشأ تصحیح دانش و توسعه مرزهای معرفت میگردد.
فلسفههای مضاف به امور نیز از رهگذر بازفهمی و ژرفکاوی متعلق و تبیین و توجیه سرگذشت مضافٌالیه، تحلیل و تنقید سرشت و صفات آن، باعث بسط بصیرت و موجب توسعه تواناییهای محقِّق گشته، امکان مواجهه خودآگانه و کنشگرانه با مسائل متعلق فلسفه مضاف و همچنین استخدام آن در جهت نیّات و نیازهای آدمی را فراهم میآورد.
در صورتی که امور مورد مطالعه از سنخ قلمرو حکمت عملی باشند، نظایر بسیاری از آثار برشمرده برای مطالعهی فرانگر ـ عقلانی پسینی علوم بر آنها نیز مترتب خواهد گشت.
این دادهها و دستاوردها، آنگاه که پیشینی منظور شوند میتوانند غایت و غرض فلسفههای مضاف به علوم و امور بهشمار آیند، و آنگاه که پسینی و چون پیاورد پژوهش ملحوظ گردند، میتوانند فوائد و عوائد آنها قلمداد شوند.
دو) رویکرد پیشینی: فوائد و عوائد مترتب بر مطالعهی پیشنی علوم و امور، در روزگار ما بسیار است؛ به جهت اجتناب از تطویل سخن، از شرح آنها صرفنظر کرده به ارائه فهرست بایستگیها و ضرورتها قناعت میکنیم.
بایستگی و بایستههای تأسیس و توسعه فلسفههای مضاف اسلامی
علاوه بر آنچه در مورد غایت و فوائد فلسفههای مضاف اشاره شد، میتوان به بایستگیهای بسیار دیگری برای بیان ضرورت تأسیس و توسعهی این گروهدانشهای حکمی اشاره کرد:
- لزوم توسعه و تعمیق عقلانیت اسلامی، به اقتضای ظروف تاریخی کنونی جهان اسلام و حیات انسان معاصر.
- بایستگی برونبرد فلسفه اسلامی از انزوا و انعطال کنونی و کاربردی کردن آن از رهگذر حاضر ساختن عقلانیت دینی در عرصهها صفی معرفت و معیشت.
- ضرورت بازخوانی دادههای حکمت اسلامی معطوف به نیازها و نظرات جدید و بایستگی روزآمدسازی فلسفه اسلامی با بازپیراست و بازافزایی آن، و نیز بازآراست و بازارائه آن به زبان زمان، و معطوف به نیازها و نظرات جدید.
- وجوب تقویت مبانی عقلانی معرفت دینی علیالاطلاق و علوم اسلامی علیالخصوص.
- لزوم بازسازی برخی از علوم اسلامی ـ مانند فقه و اصول فقه ـ از رهگذر مطالعه فرانگر عقلانی آن دانشها. چنین مطالعهای وظیفه ذاتی فلسفه مضاف به هر علمی است.
- بایستگی تمهید و تأمین مبانی و مبادی حکمی برای تأسیس علوم انسانی اسلامی.
- ضرورت تأسیس اساس و اتحاذ موضع در زمینهی مقولات بیپیشینه و نوظهوری همچون تکنولوژی، سایبرنتیک، مهندسی ژنتیک، و… طبق حکمت و معرفت دینی.
- وجوب دستیابی به احکام کلی دانشهای اسلامی و مسائل اساسی آنها.
- لزوم مقابله با سوءاستفاده از پارهای فلسفههای مضاف مانند فلسفه دین، که برخی آنرا به پایگاه تازش و یورش به مبانی و معارف دینی و اسلامی بدل کردهاند، تأسیس فلسفههای مضاف با مبنا و منطق درست و دقیق، راه را بر چنین سوءرفتارهایی خواهد بست.
- بایستگی زدودن خلط و خطاهایی که از سوی بعضی معاصران و برخی فضلای جوان، در باب برخی فلسفههای مضاف اسلامی صورت میگیرد، مانند اطلاق فلسفه دین به فلسفه دینی، و احیاناً دینپژوهی (به معنای عام)، و نیز مانند برابرانگاری یا خلط فلسفه فقه، و مقاصدالشریعه و عللالشرایع با فلسفه علم فقه و فلسفه علم اصول و فلسفه اجتهاد.
نباید فلسفههای مضاف را به پرسشهای معرفتشناختی محدود کنیم
محدود انگاشتن فلسفههای مضاف به مطالعات اپیستمولوژیک در ادبیات آنها و در آن مقطع تاریخی که پرسشهای اصحاب فلسفه به سمت معرفتشناسی پیش رفته بود شاید بر آنها همین بوده است و آنها لزوماً درگیر آن پرسشها شده بودند. چنانکه تولید ادبیات جدید در هر مقطع از تاریخ در هر قومی غالباً ناشی از پیدایش پرسشهای جدیدی است که انسان بهلحاظ معرفتی با آن مواجه میشود. الآن هم تولید و تأسیس فلسفههای مضاف در محیط علمی ما دقیقاً از این ناشی شده است. این مطلب درست است؛ ولی شرایط ما با آنها خیلی تفاوت میکند؛ یعنی ما در ابتدا با پرسشهایی که آنها مواجه هستند مواجه نشدیم؛ هرچند به صورت وارداتی این پرسشها را پیش روی ما گذاشتند. بعضی از پرسشهایی که برای آنها مطرح بود، پاسخ یافته و بعضی دیگر از آنها پرسشهای واقعی ما و مسئله ما نبوده و نیست؛ در نتیجه لازم نیست که ما فلسفههای مضاف را به پرسشهای معرفتشناختی محدود کنیم و میتوانیم پرسشهای وجودشناختی را نیز تا آنجا که اقتضا میکند در فلسفههای مضاف مطرح کنیم. میتوانیم از حقیقی و اعتباری بودن فرض «وجود»، وقتی مضافٌالیهمان است، سؤال کنیم. از بحثهای روششناختی نیز میتوان سؤال کرد؛ البته آنها روششناختی هم داشتند؛ گاهی باطن مطالبی را که در غالب معرفتشناسی طرح میکردند روششناختی بود. چنانکه در فرهنگ حکمی ما هم گاهی اینطوری است. البته گاهی هم برعکسش بوده و سؤالهای معرفتشناختی در منطق ما در غالب روششناسی مطرح میشده است. درواقع این دو در پیوند با یکدیگر هستند.
این پرسش که آیا مواجهه ما با فلسفههای مضاف با تلقیهای پیدا شده در ادوار مختلف فرهنگ مدرن، برای ما تهدید است یا فرصت؟ باید گفت مثل بسیاری از امور دیگر میتواند هم تهدید باشد و هم فرصت؛ درواقع نسبت به نوع مواجهه، مسئله نیز میتواند تغییر کند و تهدید قلمداد شود. البته به نظر من بیشتر یک فرصت است؛ چون فرصتهای جدیدی پیش روی ما قرار گرفته و ما را فعال کرده و ایران متأخر را در عداد کشورهای مولد فکر در سراسر جهان قرار داده است؛ یعنی رقبای ما هم به این اعتراف میکنند که ایران امروز در جهان اسلام و در خاورمیانه رقیب ندارد و نمیتوان آن را با این کشورها مقایسه کرد. بلکه باید با کشورهای مولد معرفت طی چند دهه اخیر مقایسه شود. اینها بهخاطر مطرحشدن پرسشهای تازه و اهتمام اهل فضل و اصحاب معرفت به یافتن پاسخ این پرسشهای تازه ـ ولی بر مبنای حکمت خود ـ است. لذا تأکید من بر تعریف پیشینی است. ما در مقام تأسیس هستیم و باید به مسائل، پیشینی نگاه کنیم. زمانی که پیشینی نگاه میکنیم، باید مبانی خودمان را در مسائل هستیشناختی، معرفتشناختی و روششناختی از حکمت خودمان اخذ کنیم و دستگاه معرفتی فلسفههای مضاف را بهوجود بیاوریم.
امروز قریب به دو دهه است که در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به مصداق فلسفه مضاف معین و یا به مباحث کلان و مشترک پرداختهایم. اولین طرحی که در پژوهشگاه شروع کردیم فلسفه دین بود. این بحث با محوریت مرحوم آیتالله جعفری (ره) و با حضور جمعی از محققان صورت گرفت که در یک جلد منتشر شد. جلد دوم نیز نیمهکاره بود که ایشان از دنیا رفت. بعد از چاپ دوم این دو جلد ادغام شد و تبدیل به یک کتاب ۶۰۰ صفحهای شد.
در حال حاضر بیش از ۴۰ شاخه فلسفه مضاف در پژوهشگاه در جریان مطالعه است و آثاری هم درباره هر کدام از آنها تولید شده است. میخواهم عرض کنم باید این شرایط را به لحاظ معرفتی فرصت قلمداد کنیم و این نسل، دِین خود را در قبال حکمت و سرمایه غنیای که از سلف باقیمانده ادا کند و با تأسیس فلسفههای مضاف، فلسفه و حکمت خودمان را بسط بدهیم و کاربردی کنیم و پرسشهای جدّی روزمره مرتبط با حیات و مناسبات خود را از حکمت خودمان دریافت کنیم و در قالب فلسفههای مضاف صورتبندی کنیم.
تحقق فلسفههای مضاف قبل از تحقق مضافٌالیه و یا بعد از آن؟
اگر به فلسفههای مضاف با همان تلقی رایج غربیاش نگاه کنیم علیالقاعده باید موضوع محققشده باشد. اما باید نگاهی معرفتشناسانه داشته باشیم و درعینحال در بخشهایی که بحثهای هستیشناختی مطرح میشود باید بتوانیم تحلیل هستیشناختی کنیم. ولی این هرگز مانع نمیشود که نگاه پیشینی هم بکنیم؛ چراکه ما سرمایه، مبانی و مبادی را داریم و میتوانیم براساس آن مبانی، فلسفه مضاف را بهعنوان مبنا تأسیس کنیم و علوم مضافٌالیه را بهعنوان بنا ایجاد نماییم.
اما تصورم این است که در فلسفههای مضاف با تأسیس پیشینی پیش از آنکه مضافٌالیه محقق داشته باشیم فلسفه مضاف اخص خواهند بود؛ یعنی پرسشهایی بعد از تأسیس مضافٌالیه و متعلقها پدید خواهد آمد که پاسخ خواهد طلبید و پرداخت به آنها این خواهد بود که فلسفههای مضاف تأسیس شده را با رویکرد پیشینی ترمیم کنیم و وقتی مضافٌالیه محقق شد ممکن است آنطور که اراده کرده بودیم محقق نشود و موجب تولید پرسشهایی خواهد شد. به این ترتیب باید عزم ما بر تأسیس فلسفههای مضاف پیشینی باشد و در بخشهایی نیز ممکن خواهد شد یعنی در آن قسمتهایی که مبادی تولید علم مورد بحث قرار خواهد گرفت. گرچه ممکن است بعضی از پرسشها را تا زمانی که علمی تولید نشده باشد نتوانیم باز کنیم و بعضی از آن پرسشها را قبل از آنکه علمی تولید شود باید پاسخ داشته باشیم و علم را بر مبنای پاسخی که به آنها میدهیم، تولید کنیم.
ما معتقدیم علم، مدیریتپذیر است. برخلاف انگارهای که میگوید علم، مدیریتپذیر نیست. بنابراین، باید فرایند رفت و برگشتی داشته باشیم؛ یعنی مبانی را تولید کنیم؛ بهویژه بخشی از فلسفههای مضاف که مبادی علماند. مبادی، بخشی از فلسفههای مضاف هستند که باید پیشتر مطالعه و تأسیس اساس کرده باشیم و براساس آن، علمها را تولید کنیم. وقتی علمهای مطلوبی تولید شد باید به آنچه تولید کردهایم بازنگری و نگاهی فرانگر عقلانی داشته باشیم و به پرسشهای جدید پاسخ دهیم. به این ترتیب، دائماً در فرایند رفت و برگشتی، از سویی فلسفه مضاف را تکمیل میکنیم و از دیگرسو علوم تولید شده را ترمیم میکنیم.
بنابراین، نمیخواهیم بگوییم فلسفههای مضاف فقط باید پیشینی تولید شوند و یا چون مثلاً هستیشناختی است باید هستی باشد تا او را بشناسیم. یا این که باید حتماً پسینی باشد و میخواهیم معرفتشناسی کنیم. نه این و نه آن، بلکه رفت و برگشت داریم؛ ولیکن در شرایط فعلی پیش از آنکه به نگاه پسینی نیازمند باشیم به نگاه پیشینی احتیاج داریم.
https://ihkn.ir/?p=42520
نظرات